پی افکندم از نظم کاخی بلند

می توانند اسطوره ها ریشه های واقعی داشته باشند و تاریخ نگاری این جا اهمیت پیدا می کند. به هر حال فردوسی در سه دهه رنج، تمام ثروت و جوانی را فدای نگارش شاهنامه کرد. و توانست با نگارش شاهنامه اسطوره ها و حماسه و بخشی از تاریخ و زبان فارسی را جاودان کند.
تصویر پی افکندم از نظم کاخی بلند

به گزارش سایت خبری پرسون، فریبا خانی نویسنده و روزنامه نگار در یادداشتی نوشت: چه کسی جز فردوسی می توانست مردم ایران را یاد خودشان بیندازد؟ هیچ کس...

خاصیت تاریخ این است که ما را یاد خودمان می اندازد که چه کرده ایم؟ چه بوده ایم؟ چگونه می اندیشیده ایم و به کجا رهسپاریم.

مهرداد بهار می گوید:« مردم دنیا دو دسته هستند، عده ای تاریخ گرا، عده ای دین گرا!» البته ما به تاریخ کم محلی می کردیم. و مردمی دین گرا بوده ایم برعکس یونانیان. دلیلش هم این است که طبقه روحانیان و موبدان سواد خواندن و نوشتن داشتند و برای آنها مسلماً امور دینی مهم تر از تاریخ مردمان و پادشاهان بوده و اگر هم به دســتور پادشاهی تاریخی نگاشته شده است؛ بی طرفانه نبوده است.

هردوت زحمت تاریخ نگاری ما را هم تا حدی کشیده است. اما فردوسی در بدترین شرایط تاریخی که مردم ایران با هجوم عرب ها و ترک ها هویت تاریخی خود را گم کرده بود به نجات ما آمد و ما را به یاد خودمان انداخت. شاهرخ مسکوب شاید به خاطر همین می گوید هویت ما ایرانیان از فرهنگ به دست آمده است تا تاریخ.

فردوسی با استفاده از زبان شعر و هنر ما را به سمت هویت ایرانی هدایت کرد. که این شاهکار فردوسی بر جان نسل های مختلف نشست... او منابع محدودی داشت. خداینامک ها و داستان های شفاهی که نسل به نسل روایت می شد. البته مهرداد بهار می گوید که فردوسی به خداینامک ها توجهی نداشت و سعی کرد شخصیت ها را آن طور که دوست داشت؛ بیافریند! مثال گشتاسب که یک شــخصیت مقدس در خداینامک هاست در شاهنامه تقلیل یافته است به شخصیتی ضعیف که فرزندش اسفندیار را به دامن مرگ افکند تا عمر سلطنت خویش را طوالنی تر کند.

وقتی شاهنامه می خوانیم از برخی شخصیت ها شگفت زده و هراسان می شویم. مثال ضحاک ماردوش که برای خوراک مارهای روی دوشش جوانان را قربانی می کرد. اگر چه شخصیت اسطوره ای است اما با خود می اندیشــیم که ممکن است ضحاک واقعی هم وجود داشته باشد؟ در کتاب «تاریخ مردم ایران» نوشته عبدالحسین زرین کوب وقتی به بخش پادشاهان ماد می رســیم به فکر فرو می رویم؛ نکند ضحاک شاهنامه همان آستیاک است که در برخی منابع اژدهاک هم نامیده شده است.

از ستمگرترین پادشاهان ایران همین آستیاک بود. می گویند او تصمیم داشت نوه دختری اش یا همان کوروش هخامنشی را در نوزادی بکشد. برای این کار به وزیرش هارپاگ دستور داد تا این نوزاد را بکشد اما هارپاگ دلش نیامد یا از ماندانا مادر کوروش در هراس بود یا چه... این کار را نکرد. آستیاک دستور داد تا پسر کوچک هارپاگ را بکشند و با آن خورش درســت کنند و پدر را مجبور کرد تا از گوشت تن پسرش بخورد... آیا این شخصیت شبیه ضحاک نیست؟

در خیلی از موارد کوروش هم شبیه فریدون است که به جنگ ضحاک رفت. پس می توانند اسطوره ها ریشه های واقعی داشته باشند و تاریخ نگاری این جا اهمیت پیدا می کند. به هر حال فردوسی در سه دهه رنج، تمام ثروت و جوانی را فدای نگارش شاهنامه کرد. و توانست با نگارش شاهنامه اسطوره ها و حماسه و بخشی از تاریخ و زبان فارسی را جاودان کند.

بناهای آباد گردد خراب/ زباران وز تابش آفتاب پی افکندم از نظم کاخی بلند /که از باد و بارانش ناید گزند

منبع: آرمان ملی

485358