دستگیری اعضای باند خشن سرقت از طلافروشی

شاگرد طلافروشی که به خانواده نامزدش قول داده بود جشن عروسی مجللی بگیرد، برای عمل کردن به قولش نقشه سرقت کشید. او و همدستانش طعمه‌هایشان را از میان طلافروشان انتخاب می‌کردند و با حمله به آنها دست به سرقت می‌زدند.
تصویر دستگیری اعضای باند خشن سرقت از طلافروشی

به گزارش سایت خبری پرسون، حدود ۳ ماه قبل مرد طلافروشی به اداره آگاهی تهران رفت و گفت مورد هدف حمله سارقان خشن قرار گرفته و تمام طلاهایی که داخل کیف دستی‌اش بوده، به سرقت رفته است.

وی در توضیح ماجرا گفت: من طلافروش کیفی و ساکن شهر اصفهان هستم. گاهی اوقات برای خرید طلا راهی تهران می‌شوم و طلاهای خریداری شده را به اصفهان منتقل کرده و بین طلافروشان شهرهای مختلف می‌فروشم. اما چند روز قبل که پس از خرید طلا از بازار تهران به سمت یکی از خیابان‌های فرعی رفتم، ناگهان ۴ جوان که سوار بر ۲ موتورسیکلت بودند راهم را سد کردند. آنها چاقو در دست داشتند و با تهدید کیفم را قاپیدند و فرار کردند. داخل کیف حدود یک کیلو و ۲۰۰ گرم طلا بود و به‌ نظر می‌رسید که سارقان مرا هنگام خرید طلا شناسایی کرده و بعد تعقیبم کرده بودند تا در فرصتی مناسب، طلاها را سرقت کنند.

سرقت‌های سریالی

با این شکایت، گروهی از مأموران اداره هجدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات برای شناسایی سارقان را آغاز کردند. بررسی‌ها در این پرونده ادامه داشت تا این که چند شکایت مشابه دیگر هم پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت. تمامی مالباخته‌ها طلافروش‌های کیفی اهل شهرهای مختلف کشور به‌ویژه شهر اصفهان بودند که برای خرید طلا به بازار تهران آمده بودند اما بعد از خرید و در محلی خلوت به دام دزدان موتور سوار گرفتار شده و همه طلاهایشان به سرقت رفته بود.

دزدان در همه سرقت‌ها چاقو و قمه در دست داشتند و با تهدید طعمه‌هایشان به مرگ، طلاهایشان را دزدیده و فرار کرده بودند.

کارآگاهان که مشخصات سارقان را در اختیار داشتند، در ادامه بررسی‌ها به اطلاعات بیشتری از آنها دست یافتند؛ اعضای این باند علاوه بر سرقت از طلافروشان، دست به کیف‌قاپی و موبایل‌قاپی نیز می‌زدند. همچنین معلوم شد که اعضای این گروه ۶ نفر هستند که ۲ نفر از آنها نقش شناسایی سوژه‌ها را بر عهده داشتند و ۴ نفر دیگر سوار بر ۲ موتورسیکلت، با اطلاعاتی که همدستانشان در اختیارشان قرار می‌گرفت، نقشه سرقت را اجرا می‌کردند.

در این شرایط تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه یافت تا اینکه تمامی ۶ عضو باند شناسایی و یکی پس از دیگری دستگیر شدند. به‌ گفته سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت در بازرسی مخفیگاه سارقان، حدود نیم کیلو طلای سرقتی کشف شد و طبق شکایت مالباخته‌ها، آنها دست‌کم از ۱۰ طلافروش کیفی با این شگرد سرقت کرده‌اند.

سرهنگ گودرزی افزود: اعضای این گروه علاوه بر سرقت از طلافروشان، به شکل سریالی نیز دست به کیف‌قاپی و موبایل قاپی نیز می‌زدند که تاکنون به ۳۰ فقره سرقت اقرار کرده‌اند و با این حال تحقیقات برای شناسایی دیگر جرایم احتمالی آنها دارد.

رئیس پلیس آگاهی تهران گفت: متهمان که همگی با یکدیگر دوست هستند، از حدود ۳ ماه قبل سرقت‌هایشان را شروع کرده‌اند که با هوشیاری پلیس دستگیر شدند و همگی در اختیار کارآگاهان اداره هجدهم پلیس آگاهی تهران قرار دارند.

گفت‌وگو

بابک، تازه‌داماد ۲۷ ساله‌ای است که سردسته این باند است و قرار بود اول دی ماه مراسم عروسی‌اش را برگزار کند. او می‌گوید انگیزه‌اش از تشکیل این باند، تهیه پول برای گرفتن یک عروسی مجلل و شروع زندگی مشترکش بوده است.

فکر نمی‌کردی بعد از این همه سرقتی که انجام دادید دستگیر می‌شوید؟

آدم وقتی وارد یک مسیر اشتباه می‌شود، اصلا به عواقبش فکر نمی‌کند. انگار مغزش خالی می‌شود. اگر من فکر می‌کردم که چند روز مانده به مراسم عروسی دستگیر می‌شوم، هرگز وارد این بازی نمی‌شدم.

فقط برای تهیه هزینه جشن عروسی چنین نقشه‌ای کشیدی؟

بنویسید به‌خاطر بلندپروازی. می‌خواستم همیشه بهترین باشم. وقتی با دختر موردعلاقه‌ام نامزد کردم، ‌خانواده‌اش شرطشان این بود که عروسی مجللی برای دخترشان بگیرم. من هم می‌خواستم کم نیاورم و قبول کردم اما چطور می‌توانستم با حقوق زیر ۱۰ میلیون تومان یک مراسم مجلل بگیرم؟ آن هم با این گرانی‌ها.

شغلت چه بود؟

در طلافروشی یکی از بستگانم کار می‌کردم. شاگرد مغازه بودم و ماهی ۸ میلیون تومان حقوقم بود اما همیشه هشتم گرو نهم بود.

با همدستانت چطور آشنا شدی؟

در یک کافه سنتی. به یکی از همدستانش اشاره می‌کند و می‌گوید: مهدی به تازگی یک کافه سنتی افتتاح کرده بود اما کارش خیلی نگرفته بود. چون مبلغ اجاره بالا بود و از طرفی ۴ تا بچه قد و نیم‌قد دارد و باید خرج آنها را می‌داد. ما در کافه مهدی دور هم جمع می‌شدیم و قلیان می‌کشیدیم. همدست دیگرمان لیسانس برق دارد اما مدتی بود که بیکار شده بود. داخل کافه که بودیم، با چند خلافکار آشنا شدیم. یکی سارق منزل بود و می‌گفت ماشین مدل بالا زیر پایش است یا یک نفر دیگر مدعی بود که با دزدی یک شبه به ثروت رسیده است. وقتی حرف‌های آنها را شنیدیم، ما هم تصمیم گرفتیم دست به کاری بزنیم که یک‌شبه به پول برسیم. بنابراین راه دزدی را انتخاب کردیم. چون همه ما در زندگی حسرت خیلی چیزها را کشیده بودیم.

یعنی هرکس که حسرت می‌کشد باید دزدی را انتخاب کند؟

گفتم که اشتباه کردیم. چهره ما را ببینید، همه ما نادم و پشیمانیم. من فکر می‌کردم که قرار است یک عروسی مجلل بگیرم اما حالا اینجا هستم. می‌خواستم مقابل عروس و خانواده‌اش کم نیاورم اما حالا که دستگیر شده‌ام، زندگی‌ و آینده‌ام به باد رفته است.

گفتی در طلافروشی کار می‌کردی. مالباخته‌ها را به واسطه کارت می‌شناختی؟

نه، من در یک طلافروشی حوالی افسریه کار می‌کردم نه بازار. اما برای خرید طلا گاهی به بازار می‌رفتم که در آنجا با طلافروشان کیفی آشنا شدم. آنها از شهرستان به تهران می‌آمدند و پس از خرید طلا مجددا به شهرشان برمی‌گشتند که طلاهای خریداری شده را به طلافروش‌ها بفروشند. آنجا بود که ایده چنین سرقتی به ذهنم رسید و با دوستانم در میان گذاشتم و آنها هم قبول کردند. البته گاهی هم کیف‌قاپی و موبایل‌قاپی می‌کردیم که از این کار چیز زیادی گیرمان نمی‌آمد.

کد خبر 727048

منبع: روزنامه همشهری

441522

سازمان آگهی های پرسون