قرآن فرمان تحکّم نیست، منشور حکمت و حکومت‏ است

باید توجه داشت که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز، شناخت این انیس و مونس و انس نامه‏ الهى، ضرورت دارد.
تصویر قرآن فرمان تحکّم نیست، منشور حکمت و حکومت‏ است

به گزارش سایت خبری پرسون، رسول ملکیان اصفهانی نوشت:

اللّهمّ اجْعَلْ الْقُرآنَ وَسیلَةً لَنا الى اشْرَفِ مَنازِلِ الْکَرامَة وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فیهِ الى مَحَلِّ الْسَّلامَةِ وَ سَبَبَاً نُجْزى بِهِ الْنَجاةَ فِى عَرصَةِ الْقِیامَةِ وَ ذَریعَةً نَقْدَمُ بِها عَلى نَعیمِ دارِالمُقامَةِ

انس با قرآن، یکى از برنامه‏ هاى با اهمیت در فرهنگ و جامعه‏ ى اسلامى است و جزء جدایى ناپذیر دین و ایمان است زیرا پذیرفته نیست کسى ادعاى پیروى از قرآن داشته باشد، آن را کتاب خود بداند، اما انسى با آن نداشته باشد، و از آن بهره نگیرد، نه بخواند، نه بدان عمل کند، و چه بسا شناختى نیز از آن نداشته باشد.

چگونه انسان به خود اجازه می دهد، با مهم‏ترین ارمغان آسمانى و کامل‏ترین مجموعه‏ کلام الهى، کم‏تر از نامه‏ یک دوست و رفیق برخورد نماید؟

اگر قرآن تجلّى خداى سبحان براى بشر است‏ ، خواندنش، سخن گفتن با او است. دیدنش، رؤیت آیات الهى است، و شنیدن نغمه‏ دل نشینش، مخاطب ذات اقدس اله شدن است. پس باید بدان انس گرفت، با گوش جان پیامش را شنید، با همه‏ وجود از دریاى بیکرانش آب حیات نوشید، با جان و دل از جویبار معرفتش نوشید، و حقایق جاودانه‏ اش را بر صفحه‏ قلب نوشت.

حصول این امر ممکن نیست مگر این که انسان در گام نخست، انس با قرآن را یک ضرورت بداند و نیاز بدان را با همه‏ وجود احساس نماید، در گام دوم زمینه‏ هاى فکرى آن را فراهم کرده و قدم به قدم به مرحله‏ اجرا بگذارد، و اگر در این مسیر با موانعى روبرو است با عزم و اراده‏ ى پولادین آن را از میان بر دارد.

باید توجه داشت که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز، شناخت این انیس و مونس و انس نامه‏ الهى، ضرورت دارد.

شناخت اجمالى قرآن‏

هر چند روا است، قرآن را با الفاظ، عبارات، کلمات و جملاتى وصف نمود و به شناسایى آن پرداخت، اما سزا است که از زبان خود قرآن و نازل کننده‏ آن، این معرفى صورت گیرد.

با مراجعه به آیات قرآن و ترسیم شناسنامه‏ آن معلوم می‏شود که قرآن:

نور است و ضیاء.

درمان است‏ و شفاء.

حق است و حقیقت.

رشد است و هدایت.

دلیل‏ است و برهان.

فاصل‏ است و فرقان.

و در یک جمله در بر دارنده‏ همه‏ فضایل و خوبی ها است.

قرآن مصدر اصلى تشریع قوانین، مبیّن احکام، و بیانگر فضایل اخلاقى است.

قرآن کلامى است که از مبدأ ربوبى نازل، و از آفریننده‏ انسان صادر شده است، آن که آگاه به نیازهاى واقعى انسان است، و بر اساس حکمت بالغه‏ خود، و مصالح عالیه‏ بندگان، این نقشه‏ هدایت و نسخه‏ شفابخش را فرو فرستاد.

قرآن، سحر و جادو نیست، بلکه معجزه و کرامت است.

قرآن فرمان تحکّم نیست، لکن منشور حکمت و حکومت‏ است.

قرآن دیوان شعر نیست، بلکه کتاب شعایر و شعور است.

درک صحیح قرآن، و تمسّک به ذیل عنایت آن، انسان را به شناخت درست مبدأ و معاد راهنمایى کرده، نگرش، بینش و گرایش او را از انحرافات پیراسته، و اوهام و خرافات را از افکارش مى‏زداید.

قرآن مایه‏ آسایش فکر، آرامش جان، و برنامه‏ اش سعادت‏بخش دو جهان است.

و چه زیبا است، دعوتش را به گوش جان شنیدن، و به خانه‏ قلب سپردن و بر اعضا و جوارح، آشکار ساختن و بدان عمل نمودن.

پس انس با قرآن در حقیقت انس با نور، حق، حقیقت، هدایت، حکمت، آسایش روان، راحتى جان و سعادت آفرین دو جهان است، و بدین خاطر است که حضرت امام زین ‏العابدین علیه السلام فرمود:

«لو ماتَ مَن بَیْنَ المَشْرِقِ وَ المَغرِبِ لَما اسْتَوحِشتُ بَعْدَ انْ یَکُونَ‏القُرآنُ مَعِى:

اگر همه اهل مشرق و مغرب از بین بروند [وتنها بمانم‏] وحشتى نخواهم داشت، چون همراهى با قرآن را دارم».

نگرانى پیامبر صلى الله علیه و آله‏

پیامبر مکّرم اسلام صلى الله علیه و آله که قلبش منزلگاه آیات نورانى قرآن بوده‏ ، و آن را از سوى حضرت حق- جلّ و علا- دریافت نموده است‏، و براى ابلاغ و تبیین آن، سختى ‏هاى بسیار را بر جان خریده است، تا بدان‏جا که خداوند از روى شفقّت و مهربانى به وى گوشزد می نماید که این همه به خود زحمت مده، آرى! او نگران سرنوشت آینده‏ قرآن است که مبادا این شجره‏ ى طیبه، مورد هجمه، و یا هَجْر و بى‏ مهرى واقع شود، برخى تیشه بر ریشه‏ آن زده، و بعضى شاخ و برگش را قطع کنند، و شگفتا که چنین شد، و قرآن را مهجور نمودند، تا بدان‏جا که قرآن، خود از زبان آن حضرت مى ‏گوید: «وَقال الرَّسُولُ یارَبّ إِنّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً: پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند».

این نگرانى ممکن است به دوران پس از پیامبر صلى الله علیه و آله از زمان رحلت تاکنون اشارت داشته باشد، چرا که در عهد نبوى روى آورى به قرآن در حد مقبول و مطلوب بود، اما پس از آن حضرت، جنبش قرآن‏ زدایى آغاز، و تاکنون در شکل‏ هاى گوناگون ادامه دارد، البته خود پیامبر صلى الله علیه و آله این حرکت انحرافى را پیش‏بینى نموده بود، چراکه فرمود:

«یَأتِی عَلَى النّاسِ زَمَانٌ، القُرآنُ فِى وَادٍ وَ هُمْ فِى وَادٍ غَیْرِه:«

زمانى فرا مى ‏رسد که قرآن به‏ سمتى حرکت مى‏کند، و مردم در سمت دیگر (یعنى مردم بیگانه از قرآن مى‏شوند)».

على علیه السلام نیز مى‏فرماید:

«یَأتِى عَلَى النّاسِ زَمَانٌ لایَبْقَى مِنَ القُرآ نِ الّا رَسْمُهُ:

روزگارى بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانى باقى نخواهد ماند».

در این‏جا این پرسش رخ مى‏نماید که چه کنیم تا مورد این نگرانى و مصداق شکوائیه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله نباشیم؟

به نظر مى‏رسد، تنها راه رهایى از این شکایت و پیامدهاى آن، انس گرفتن با قرآن، و زدودن غبار غم ‏انگیز مهجوریت، از ساحت قدس آن است.

با این مقدمه، ابتدا به معناى انس با قرآن اشارت، و سپس به بیان مراحل آن مى‏ پردازیم.

معناى انس با قرآن‏

انس در لغت به معناى بروز و ظهور است، و کسى که در برابر این ظهور قرار گیرد صاحب درک و احساس مى ‏شود، چنان‏که فرمود:

«وآنَسَ مِنْ جانِبِ الطُورِ ناراً» بنابر این، انیس و مونس، آن است که در مقابل چیزى یا کسى حضور و ظهور مستمر یا زیاد داشته باشد.

در کار برد بعدى، واژه‏ انس در مقابل نفرت و وحشت به کار مى‏رود، از این رو کسى که با شخصى و یا چیزى مأنوس باشد، نه تنها از آن فرارى نیست بلکه در عطش هم‏نشینى با او است. انیس از مأنوس و مأنوس، از مونس نمى‏رهد، زیرا معمولًا گریختن معلول ترس و وحشت است، چنان‏که یک پرنده یا یک آهوى وحشى، اگر در قفسى زیبا، در بهترین مکان و با بهترین مواد غذایى پذیرایى شود، به محض آن‏که در قفس باز شود رهایى را بر قرار ترجیح مى ‏دهد، چون حیوانات تمدن گریزند و نمى ‏توانند خود را با شهر و شهرنشینى انطباق دهند.

قرآن‏ گریزى نیز محصول عدم آشنایى و عدم انطباق با فرهنگ و معارف قرآن و نبود انس با آن است، شگفتا! بعضى به جاى انس با قرآن که باید موجب آرامش باشد، و به وسیله‏ ى آن رفع تنهایى کند، با آن نامأنوس، بلکه از آن وحشتناک اند. راستى کسى که ولىّ خدا و خدا ولیش نباشد، از خدا و قرآنش بیگانه خواهد بود، و اگر در سلک اولیاى خدا قرار گیرد، خدا و قرآن انیس و مونس او خواهد شد، چنان‏که مولى الموحدین مى‏فرماید:

«اللّهمّ انّکَ آنَسُ الآنِسِینَ لَاوْلیَائِکَ ... اِنْ اوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ:

خدایا تو با دوستانت از همه انس گیرنده‏ ترى! ... اگر تنهایى و غربت به وحشت‏شان اندازد، یاد تو و ذکر تو (قرآن) آرام‏شان مى‏کند». قرآن هم مى ‏فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً ...: مؤمنان تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل‏ هاشان ترسان مى‏ گردد، و هنگامى ‏که آیات او بر آنان خوانده شود، ایمان‏شان فزون‏تر مى ‏گردد».

در روایات به تعبیراتى چون: «اهل القرآن»، «صاحب القرآن»، «حَمَلة القرآن» و «اهل الله» بر مى‏خوریم که در حقیقت تعبیر دیگرى از انیسان و مأنوسان با قرآن است. در روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله مى ‏خوانیم که فرمود:

«اهلُ القُرآنِ هُمْ‏اهلُ اللَّه و خاصّتُه:

اهل قرآن، اهل خدا و برگزیدگان درگاه اویند».

اهل اللَّه بودن یعنى این که کسى آن چنان به بارگاه الهى نزدیک شود تا در ردیف مقربان خدا قرار گرفته و جزء کسانى شود که اهل و عیال و طرف انس با او شوند؛ چرا که قارى، حافظ، مستمع، و عامل به قرآن در حقیقت با خدا طرف صحبت و حساب است.

مراتب بهره‏ مندى از قرآن‏

از روایات و اخبار چنین به دست مى‏آید که ورود به وادى قرآن و استفاده از منبع فیّاض آن یکنواخت و تک مرحله ‏اى نیست بلکه به تناسب زمینه ‏ها و استعداد، و قوه‏ علمى و عملى انسان‏ها متفاوت است، از جمله در روایتى امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«کتابُ اللهِ عَزّ وَ جَلّ عَلَى ارْبَعَةِ اشْیَاء: الْعِبَارَةِ، وَ الاشَارَةِ، وَ اللّطائِفِ، وَ الْحَقَائِقِ. فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوامِ، وَ الاشَارَةُ لِلْخَواصِ، وَ اللّطَائِفُ لِلَاوْلِیَاء، وَ الْحَقَائِقُ لِلَانْبِیاءِ:

کتاب خدا مشتمل بر چهار چیز (رتبه) مى‏باشد: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت براى عوام است، اشارت‏ها براى خواص، لطایف از آنِ اولیا و حقایق براى انبیا است».

بهره ‏ى عموم مردم از قرآن تنها در عبارت قرآن است، مثل همراه داشتن، خواندن و شنیدن. خواص با ارتباط ویژه‏ خود مى ‏توانند از پوسته‏ ى عبارت گذشته و به رموز و اشارت‏ها دست یابند. اولیا با برداشتن گامى فراتر، به لطایف و ریزه‏ کارى ها که از دید دیگران پنهان است مى ‏رسند، اما حقایق قرآن، که شاید منظور مقام عنداللهى‏(لَدَیْنا لَعَلىٌ عَظِیمٌ) آن است، جز براى انبیاء و ائمه مقدور نیست، و بسا اشارت به این معنا داشته باشد، کلام امام باقر علیه السلام که مى‏ فرماید:

«لَنَا کَرَائِمُ الْقُرْآنِ».

و در جاى دیگر فرمود:

«له ظهرٌ وَ بَطْنٌ، فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ، ظَاهِرُهُ انِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ:

براى قرآن ظهر و بطنى است، ظاهرش حکم، و باطنش علم است، ظاهر آن زیبا، و باطن آن ژرف است».

دور نیست که مراد از ظاهر قرآن، همان معناى مستفاد از عبارت باشد که مراحل آغازین آشنایى با قرآن است، و این از آنِ عموم مردم است که قرآن را نگهدارى مى‏ کنند و بدان مى ‏نگرند و مى‏خوانند، و مراد از بطن قرآن همان معانى دقیق و عمیق آن باشد که عارفان، دانشمندان، خاصان درگاه الهى و مخصوصان انس معنوى از آن بهره مى‏ گیرند.

آرى انسان‏ها به هر اندازه که انس بیشترى با قرآن داشته باشند، به همان اندازه به ژرفاى قرآن راه خواهند یافت.

414461