به گزارش سایت خبری پرسون،نوجوانی 15 ساله بود که در اواخر دهه 50، در جعبه حیرت انگیز جادویی جلوی دیدگان قرار گرفت و همه را جذب کرد. گیتی خامنه مجری دوران کودکی نسل دیروز، اکنون هم برای کودکان امروز به رسالت خود ادامه داده و در برنامه «دست کی بالا» قصه های کهن را روایت می کند. درس خوانده رشته هنر با گرایش کارگردانی و فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه نورتریج کالیفرنیاست و قلم توانایی دارد. او این روزها علاوه براجرا در حال نگارش زندگی نامه خود است. گفت و گوی ما را با گیتی خامنه مجری توانمند و نوستالژی کودکان دیروز و امروز بخوانید.
دوران کودکی خودتان بدون تلویزیون و تفریحاتی که بچه های امروز دارند، چگونه گذشت؟
راستش من خیلی اهل تماشای تلویزیون نبودم؛ فقط چند سریال تخیلی و کارتون های والت دیزنی را دنبال می کردم و اگر تلویزیون روشن بود اتفاقی برنامه های مختلف را که برنامه کودک هم جزوشان بود، تماشا می کردم.
با این توضیحات، پس آن دوران برای تان چگونه سپری شد؟
به تلویزیون و سینما وابسته نبودم و شخصیت های تلویزیونی و سینمایی را نمی شناختم. زندگی ام به عنوان یکی از کودکان دیروز آن قدر از بازی و طبیعت گردی و گذران زمان با دوستان سرشار بود که سیر در دنیای جعبه جادو هیچ وقت بخش مهمی از آن به حساب نمی آمد؛ بر خلاف بچه های امروز که فضای مجازی و توجه افراطی به زندگی چهره های هنری و نه شخصیت های برجسته علمی و فرهنگی و هنری باعث شده از زندگی در فضای واقعی باز بمانند و مهارت های مورد نیاز زندگی در این دنیا را کسب نکنند. این یکی از تفاوت های اساسی میان نسل ما و نسل فعلی است.
اوایل انقلاب و در ۱۵ سالگی مجری برنامه کودک شدید. چگونه برای اجرای تلویزیونی، آن هم در سن نوجوانی انتخاب شدید؟
دقیقا همین طور است. 15 ساله بودم که مجری شدم؛ شغلم را آن گونه که بارها گفته ام، انتخاب نکردم. من را برای انجام این کار کاملا اتفاقی انتخاب کردند؛ در مدرسه از میان هم مدرسهای ها و بعد در محدوده ای گسترده تر از میان نامزدهای کار از مدارس مختلف. روزی که تست دادم، صد نفر دیگر هم همراه من تست دادند و در نهایت مسئولان به گفته خودشان بعد از جست و جویی طولانی من را انتخاب کردند. من رفته رفته با دنیای تصویر و تبعات همکاری با آن مأنوس شدم و زندگی ام از آن تأثیر پذیرفت.
اگر به سمت اجرا سوق داده نمی شدید چه حرفه ای را انتخاب می کردید؟
اگر مجری نمی شدم به احتمال بسیار قوی برای دیده شدن و شنیده شدن و موفق شدن بیشتر تلاش می کردم و شاید مثلا به قلم ام که قوی و کارامد است، بیشتر می پرداختم و یک نویسنده موفق یا یک روان شناس کاربلد می شدم.
وقتی در سن کم جزو چهره های محبوب و دیده شدید چه حس و حالی داشتید؟
دیده شدن زودهنگام آفاتی دارد که یکی از مهم ترین آن ها نداشتن احساس نیاز به تلاش بیشتر و درجا زدن است. من هم مثل همه، استعدادهایی داشتم و دارم که به واسطه مطرح شدن در سن کم به آن ها نپرداختم و آن ها را مغفول گذاشتم. از سوی دیگر گسترده تر شدن دنیای تعاملات من با طیف گسترده ای از مردم، به تقویت مهارت های اجتماعی من انجامید که از مزایای غیر قابل انکار این شغل برای من بوده است. ماهیت شغلم باعث شد از همان نوجوانی مورد محبت بی پایان مردم قرار بگیرم که نعمت بی مثال و عظیمی بود و هست. در طول زندگی آن چنان از مهر دیگران سرشار بوده ام که اگر مراقبت های پرورشی خانواده ام مهارم نمی کرد، می توانستم از نظر عاطفی سخت لوس و از خود راضی و به شکل بیمارگونه ای با خودبزرگبینی رشد کنم. اما خانواده به خوبی به من یادآور شد به رغم این که دنیای امروز و عامه مردم به چهره های هنری گاه بیشتر از شخصیت های ادبی و فلسفی و علمی و مصلحان اجتماعی و مخترعان و مکتشفان و... به جفا بها می دهند و ارزش گذاری ها به طرز چشمگیری شکل ظاهری اغراق شده ای به خود گرفته، اما انسان آگاه و هوشیار فریب این بازی های رنگارنگ را نمی خورد و ارزش های واقعی برای او دستخوش تغییر و تبدل نمی شوند.
دیدگاه همکلاسی ها و همنوعان تان به شما چگونه بود؟
این از دیگر آفات این کار است که صد البته اگر به درستی از آن بهره برده شود، آن چنان از عشق همنوعانت سرشار می شوی که مخزن عشقت می تواند همه دنیا را سیراب کند. آن وقت اگر از حس همدلی بی بهره باشی و نتوانی حال دیگران را مجسم کنی و دریابی شان، هرگز احساس کسی را که دیگران با او نامهربان بوده اند، او را از عشق بی نصیب گذاشته اند و وجود او را از نفرت آکنده اند، درنمی یابی و در برج عاج خودت با باور این که دنیا سخت مهربان است، در غفلتی سخت ابلهانه زندگی خواهی کرد. در باره اطرافیان هم من با بالا رفتن سن و تجربه برای تقویت این درک و احساس همدلی بیشتر تلاش کردم.
شما دانش آموخته رشته هنر با گرایش کارگردانی، فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه نورتریج کالیفرنیا هستید. تحصیل در آمریکا را چگونه یافتید؟
سفر من به خارج از کشور یکی از بهترین اتفاقاتی بود که توانست جهان بینی ام را به بهترین وجهی تعدیل کند و تصویر زندگی واقعی را به من بنمایاند. منی که آن قدر خوش اقبال بودم که هرگز در زندگی ام به جست وجوی کار نرفته بودم، در آن جا با تک تک سلول های وجودم حال کسانی را که بیکارند یا به دنبال کار بارها پاسخ منفی می شنوند و ناامید می شوند ، دریافتم. در آن جا به عنوان آدمی که باید معضلات مادی و معنوی اش را بدون حمایت عاطفی بی دریغ اطرافیان حل کند، حال آن هایی را دریافتم که هیچ وقت جماعت قابل توجهی از مردم از نظر معنوی حمایت شان نکرده اند و... . در واقع من در آن جا تنها تئوری های روان شناختی و رشته نمایش و پویانمایی نیاموختم؛ من واقعیت زندگی را در آن جا تمرین کردم که شناخته شده بودن در وطن خودم امکان آن را ناخواسته از من سلب کرده بود.
شما دست به قلم هم هستید، کتاب جدیدی در دست نگارش دارید؟
در حال نوشتن زندگی نامه ام هستم؛ نه از این رو که زندگی من نکات قابل تأمل استثنایی و جذابی دارد که به آن ارزش خوانده شدن می دهد، بلکه تنها به این دلیل که زندگی من هم مثل همه می تواند خواننده را به نقاط مشترکی میان من و او برساند که رسیدن به آن ها عمدتا مایه آرامش خواننده می شود و این نکته را به او یادآوری می کند که تنها نیست. تا حال بیشتر از 400صفحه آن رانوشته ام و کار همچنان ادامه دارد.
بعد از اجرای برنامه متفاوت خانوادگی «کام شیرین» اکنون راوی قصه های برنامه «دست کی بالا» هستید.شما که سال ها تجربه اجرای کودک را دارید بفرمایید اجرای کودک بهتر است یا بزرگ سال و چه تفاوت هایی با هم دارند؟
برنامه ای که اکنون به آن اشتغال دارم، «دست کی بالا» و خاص مخاطب خردسال و کودک است که از شبکه دو پخش می شود. من در برنامه که شامل بخش های متفاوت و جذاب است، اجرای بخش قصه گویی را به عهده دارم. مدتی است که در این برنامه به همت سازندگان خوش فکر آن، کودکان را با میراث ادبی فولکلوریک میهن مان آشنا می کنیم. ما از منابعی نظیر مثنوی ، گلستان ، مرزبان نامه و کلیله و دمنه و... بهره می بریم. ساده نویسی و ایجاد تغییرات در کمک به درک بهتر مخاطب مراحلی است که برای ارائه کار به بیننده طی می شوند. از این که با این مجموعه و برای مخاطب کودک کار می کنم، بی نهایت شادم؛ هر چند که کار کردن در شرایط خطرناک فعلی تنها اشتیاقی را می طلبد که اگر عاشق حضور در دنیای کودک نباشی به آن تن نمی دهی.
نویسنده : مریم ضیغمی
منبع:روزنامه خراسان