به گزارش سایت خبری پرسون، ناصر ذاکری نوشت: به بیان دیگر، تدابیر جنگی، حیلههای دشمنان، میزان همراهی یاران و عامه مردم و... خیلی بیشتر از کارنامه آن جناب در سایر امور کشورداری و حکومت مورد توجه قرار گرفته است؛ اما بیتردید تأمل در شیوه حکومت ایشان میتواند بسیار آموزنده باشد. طبعا منظور این نیست که با مرور تحولات اقتصادی در اقتصاد ساده آن زمان میتوان نظریات اقتصادی منطبق با نیاز امروز آفرید، بلکه بحث بر سر نظام ارزشی و اولویتبندیهایی است که هر حکومت مدعی خدمت به مردم و مصمم به پیشبردن جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت باید به آن توجه کند. در عرصه اقتصاد شاهبیت سیاستهای امام (ع) شامل دو سرفصل مهم است: فسادستیزی و فقرزدایی.
امام (ع) در شرایطی زمام امور کشور را در دست گرفت که در سایه حاکمیت مناسبات رانتی ثروتهای گزاف ایجاد شده بود و امتیازات آنچنانی در اختیار خواص بود. تأکید امام بر بازپسگرفتن حقوق جامعه از خواص برخوردار و حسابکشی از ثروتهای بیحساب و نیز برقراری سیستم نظارتی دقیق بر عملکرد کارگزاران حکومت اولین قدم در میدان مبارزه با فساد بود. در حوزه فقرزدایی هم شواهدی از تلاش حکومت برای تأمین حداقل امکانات برای شهروندان و رفع فقر از سیمای جامعه وجود دارد، این تلاش به روایت امام احمد حنبل در کتاب فضائل حداقل در سطح کلانشهر کوفه به نتیجه رسید. امام در این عرصه به این بسنده نکرد که کارگزاران حکومت مأمور به حمایت از اقشار محروم شوند، بلکه خود نیز در سطح جامعه به جستوجوی افراد نیازمند همت گماشت که مبادا بعضی از افراد نیازمند کمک از دید کارگزاران حکومت پنهان بمانند و برای رفع فقرشان چارهاندیشی نشود. هرچند کارشکنی دشمنان و جنگافروزان اجازه نداد برنامه حکومت امام در عرصه اقتصاد به بهترین نحو اجرا شده و دستاوردهای آن برای جامعه عیان شود، اما در عرصه سیاست و توسعه سیاسی بهعنوان یکی از شروط لازم توسعه اقتصادی، امام به اصلاح رابطه مردم با حکومت و شخص حاکم همت گماشت.
همزمان با دوران شکلگیری حکومت نبوی در شهر مدینه، در دو امپراتوری بزرگ آن دوران یعنی ایران و روم که متمدنترین بخش جهان را در بر میگرفتند، مردم رعیت حاکمان بودند و سهمی از قدرت سیاسی جامعه را در اختیار نداشتند. پیامبر اکرم (ص) در مدینه نظمی نوین بنا نهاد که در آن حاکم نه ارباب و صاحب اختیار جامعه؛ بلکه کارگزار اعضای آن بود. در سالهای بعد از رحلت پیامبر ختمیمرتبت نظام حکومتی بهتدریج از آن فضای معنوی فاصله گرفت؛ بهگونهایکه در اواسط چهارمین دهه از شکلگیری جامعه نبوی، بار دیگر مناسبات رانتی در جامعه ظاهر شده و رابطه مردم و حاکمان مجددا به فضای استبداد رایج در جهان آن روز نزدیک شده بود. امام با دراختیارگرفتن زمام امور جامعه، بلافاصله به اصلاح رابطه مردم و حاکم پرداخت. از دید امام مردم بنا نبود بندگان حکومت و تابع محض دستورات شخص حاکم باشند. بنا نبود حاکم فقط فرمان بدهد و شهروندان بیچونوچرا تسلیم مطامع او باشند. در همان آغاز امام از مردمان فلان کلانشهر میخواهد به سخنان او گوش فرا دهند و اگر منطق و استدلال او را پذیرفتند، با او همراهی کنند. او حتی برای شهروندان تا این اندازه حق پرسش قائل است که در میدان جنگ هم از پاسخدادن به شبهات آنان رویگردان نیست.
امام قدرت سیاسی را تابع توان نظامی لشکریان خود نمیداند و حاضر نیست با زور اسلحه در جامعه حکومت کند. مردم باید او را بخواهند. رأی مردم باید با او باشد. امام حاکمان را ملزم به پاسخگو بودن در مقابل مردم میداند. از دید او جامعه آرمانی جامعهای است که در آن ضعیفترین فرد بتواند رودرروی قویترین فرد یا همان حاکم ایستاده و بدون لکنت زبان حقش را مطالبه کند. در جامعه مدنظر او حاکم در مقام شاکی هیچ امتیازی نسبت به دیگر اعضای جامعه ندارد و قاضی حق ندارد نسبت به حاکم چه بهعنوان شاکی چه بهعنوان متشاکی احترامی بیش از دیگران بگذارد. مورخان گفتهاند سالها بعد از شهادت امام (ع)، معاویه در مجلسی زبان به انتقاد از ایشان گشود که رفتار علیبن ابیطالب باعث «پرروشدن» رعیت شده است. آری امام رابطه مردم با حاکم و حکومت را آنچنان تعریف کرد که مردم بتوانند گستاخانه از حاکمان انتقاد کنند و توقع پاسخ داشته باشند. او به مردم یاد داده بود که آنان بردگان و بندگان حاکمان نیستند؛ بلکه حاکمان باید مطیع اراده جمهور مردمان باشند. از این منظر حکومت امام را میتوان نقطه مقابل حکومت معاویه در شام دانست که بعدها در قالب حکومت خاندان بنیامیه تداوم یافت.
معاویه به داشتن سپاهی از مردمان شام مینازید که به قول خودش فرق بین شتر نر و ماده را نمیفهمند و اگر در روز چهارشنبه برایشان نماز جمعه برگزار کنند، کسی اعتراض نمیکند! یا اگر واقعه شهادت جناب عمار یاسر را با توجیهی بسیار پیشپاافتاده، تحریف کنند، کسی گرفتار تردید نسبت به نیت دنیاطلبانه حاکم نمیشود. در مقابل امام (ع) امام هدایت و برهان است. پیروان او باید آگاهانه تصمیم بگیرند و راه صلاح و فلاح را خود انتخاب کنند. بههمیندلیل در ابتدای جنگ نهروان ابتدا زبان به نصیحت لشکر مقابل گشوده و با منطق و استدلال از آنان میخواهد به راه راست بازگردند. یا وقتی در معرکه صفین رأی سران لشکرش برمیگردد و آتشبس طلب میکنند، امام که در یکقدمی پیروزی است، با نیرنگ نظامی خواسته خود را پیش نمیبرد و اراده خود را هرچند بر حق است، با روشی غیردموکراتیک بر جامعه تحمیل نمیکند.
امروزه وقتی از توسعه سیاسی سخن میگوییم، ذهن مخاطب به سمتوسوی مفاهیمی مانند «انتخابات آزاد»، «اصل تفکیک قوا»، «آزادی بیان»، «وجود احزاب فراگیر» و... هدایت میشود. طبعا در آن ایام نمیتوان از حکومت انتظار داشت مثلا با برگزاری همهپرسی به سبک امروز به کشف نظر واقعی مردم پرداخته و اسباب اجرای آن را فراهم کند؛ اما شیوه ارتباط امام بهعنوان حاکم با مردم بهخوبی نشاندهنده این است که حکومت ایشان نهتنها با سانسور و ارعاب مانعی برای افزایش درجه آگاهی مردم ایجاد نمیکرد؛ بلکه هدف توسعه سیاسی جامعه و آگاهترشدن شهروندان را دنبال میکرد و افزایش میزان مطالبهگری مردمان از حاکم را «پرروشدن» مردم نمیدانست.
به یقین جامعهای که پیروی از آن امام همام را مایه افتخار خود میداند و میخواند، باید برای مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی خود راهی مشابه را برگزیند: در عرصه اقتصاد مبارزه با فقر را دارای اولویت و بسیار مهمتر از بعضی اهداف رقیب بداند و در عرصه سیاست به جای تلاش برای بستن راه افزایش آگاهی مردم، به ترویج فرهنگ آزادی اندیشه و گسترش اطلاعات شهروندان بیندیشد.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: شرق