به گزارش سایت خبری پرسون، هومان دوراندیش نوشت: موج پنجم کرونا در حالی در کشور سر بر آورده است که ایران بیش از هر کشور دیگری در دنیا، واکسن کرونا ساخته است! اینکه این همه واکسن به چه کار مردم میآید، سوالی است که جوابش ناپیداست، ولی احتمالا در کنار کاسبان تحریم، با پدیدهای به نام کاسبان واکسن هم مواجهیم که این همه واکسنساز در این سرزمین مظلوم قد علم کردهاند.
وقتی هفت هشت نوع واکسن داخلی ساخته شده ولی کرونا با سرعت سرسامآوری در حال درنوردیدن کشور از جنوب تا شمال است، منطقا باید گفت که واکسن داخلی تا به حال دردی از دردهای ملت را دوا نکرده است. پس چرا واکسن خارجی چنانکه باید در دسترس نیست؟ شاید چون اگر واکسن خارجی به میزان بالا خریداری شود، کسی سراغ واکسن داخلی نمیرود.
جواب فوق، بدبینانه است. جواب خوشبینانه این است که ما در اثر تحریمهای آمریکای ناچیز، نمیتوانیم واکسن خارجی به مقدار کافی بخریم. رفقایمان در چین و روسیه هم چنانکه باید هوای ما را ندارند. لاجرم اوضاع همین است که هست. باید صبر کنیم انواع و اقسام واکسنهای وطنی و بومی، به تولید انبوه برسند بلکه بعد از عبور موج پنجم کرونا، موج ششمی در کار نباشد.
از طرف دیگر، شرایط سیاسی کشور هم به کام ما غربگرایان طبقۀ متوسط جدید نیست. در انتخابات اخیر، اکثریت ما از رای دادن به کاندیدایی که میخواست زیر میز بزند و عاقبت دور میز نشست، پرهیز کردیم و کسانی هم که گنجشک را با قناری اشتباه گرفتند، مغلوب آرای باطله شدند.
در هر صورت، انتخابات اخیر به غربگرایان وطنی حالی کرد که شما کارهای در این مملکت نیستید و بهتر است یک گوشه بنشینید و نان و ماستتان را بخورید و حرف زیادی نزنید که عصر بیست سالۀ تاثیرگذاری و دردسرآفرینی شماها از طریق صندوق رأی، سپری شده است.
اشکالی هم ندارد. کار جهان همیشه بر وفق مراد آدمیزاد نمیگردد. به قول کارل مارکس: «انسانها تاریخ خودشان را میسازند، اما نه چنانکه میخواهند.» ما هم با رای دادن به خاتمی و موسوی و روحانی (و البته نمایندگان مجلس ششم و مجلس دهم که سخت بیخاصیت از آب درآمد) تاریخ خودمان را ساختیم، اما نه چنانکه میخواستیم.
کسانی هم که باب مشارکت سیاسی ما را بستهاند، مشغول تاریخسازیاند؛ اگرچه ممکن است نهایتا از آنچه ساختهاند سخت پشیمان شوند! هر ساختمانی، دلخواه از آب درنمیآید. تاریخ، تا بوده چنین بوده.
اما این غربگرایان وطنی دقیقا چه کسانیاند؟ واقعیت این است که این افراد اکثریت مردم شهرهای بزرگ ایرانند. به یک معنا، اکثریت مردم ایرانند. غربگرایی آنها را از سبک زندگیشان میتوان دریافت. البته این غربگرایی به معنای فرونهادن همۀ مولفههای دینی و سنتی جامعۀ ایران نیست. در یکی دو دهۀ گذشته، چیزی به نام "منطق زندگی" در ایران سر بر آورده است که ربط عمیقی به سکولاریسم و لیبرالیسم دارد.
منطق زندگی به جدی گرفتن "دنیا" و "فردیت" و "لذت" مرتبط است. هم از این رو در ایران امروز، علیرغم همۀ نارضایتیهای موجود، کسی اسلحهبهدست نمیشود برای ایجاد تغییرات سیاسی. این کارها، کار چریکها و انقلابیون اواخر دهۀ 50 و اوایل دهۀ 60 بود. چریک، هر چه داشته باشد، منطق زندگی ندارد. انقلابی هم، اگر قلابی نباشد، مثل چریک جان بر کف است. اما اکثریت مردم ایران امروزه دیگر علاقهای به این قهرمانبازیها ندارند. خوش ندارند برای ساختن تاریخ، بکشند یا کشته شوند.
اکثریت مردم آشکارا شبیه حاج سعید قاسمی نیستند که سالهاست با عصبانیتِ انقلابیاش مشغول تهدید این و آن است و اخیرا هم مردم را تهدید کرد که اگر جرات دارید، به خیابان بیایید. شبیه حسن عباسی و رفقایش هم نیستند. این آقایان، خوب یا بد، مفید یا نامفید، از جنس اکثریت مردم ایران نیستند. ایرانیها در طول تاریخ میانهرو بودهاند و همین خصلتشان مایۀ دوام ایران و ایرانی در درازنای تاریخ پرتهاجم این سرزمین بوده است. تندروها، به لحاظ فرهنگی و روانی، سرشت ایرانی ندارند.
همه میدانند که اکثریت ایرانیان در حوزۀ خصوصیشان، متفاوت از تصویری هستند که این تندروها از "انسان ایرانی امروز" ترسیم میکنند. موزیکی که مردم گوش میدهند، فیلمی که میبینند، رقص و شادیشان در مهمانیها و عروسیها و جشن تولدها، حتی تیپ و پوشش و ظاهرشان شبیه سعید جلیلی و سعید قاسمی و سعید امامی نیست. این واقعیت را هر توریستی که چند صباحی در ایران سر میکند، به راحتی درمییابد. اما وقتی بنا بر نفی و انکار واقعیت باشد، حتی اگر مقیم این کشور هم باشی، این آفتاب فاش را نمیبینی.
از اصل سخن دور نیفتیم. سخن بر سر این بود که کرونا در کشور بیداد میکند و غربگرایان وطنی هم که از سال 76 تا سال 96 مشارکت چشمگیری در انتخابات داشتند، از شرایط موجود عمیقا ناراضیاند. ضمنا اکثریتشان خوش ندارند در خیابانها کشته شوند. در چنین شرایطی چه میتوان کرد جز اینکه انسان در خلوت خودش معنایی برای بودنش بیابد و بکوشد که از زندگیاش لذت ببرد؟
آدم سیاستزده، اگر اوضاع سیاسی را خوش نداشته باشد، دچار افسردگی یا رادیکالیسم میشود. اما کسی که به سیاست بیش از حد ضریب نمیدهد، آن قدر پختگی دارد که بداند در بدترین شرایط سیاسی هم میتوان از زندگی لذت برد.
این روزها میتوان بیشتر کتاب خواند و بیشتر فیلم دید و بیشتر فکر کرد. خوشبختانه جام ملتهای اروپا هم در حال برگزاری است و میلیونها فوتبالدوست ایرانی میتوانند دل به تماشای این تورنمنت تماشایی بدهند. به زودی المپیک هم از راه میرسد. اگر کمی بیشتر به دور و برمان نگاه کنیم، هزار و یک چیز وجود دارد برای لذت بردن.
اما جدا از لذت زندگی، باب نیکوکاری یا عمل صالح هم همیشه باز است. 9 میلیون نفر در تهران زندگی میکنند که دست کم نیمی از این افراد دستشان به دهنشان میرسد. چرا این چهارونیم میلیون نفر در شرایط بحرانی کنونی، به مردم سیستان و بلوچستان کمک مالی نکنند برای کاهش قربانیان کرونا در این استان محروم و - به لحاظ استراتژیک - فراموششده؟
کودکان کار و انبوه تهیدستانی که در جنوب و اطراف تهران و در استانهای محروم ایران زندگی میکنند، مصائب زندگیشان میتواند دستاویزی باشد برای افزایش انسانیتِ اقشار مرفه و نسبتا مرفه جامعه. دستگیری از افتادگان، حتی در اوج ناامیدی سیاسی هم میسر است. ناکارآمدی "سیستم" را "افراد" حتیالمقدور میتوانند جبران کنند. تا دریای تاریخ، فردا چگونه تموج کند.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: عصر ایران