به گزارش سایت خبری پرسون، زود رسیده بودم و همه حُسنش به همین بود. قرار بود تا یک ساعت دیگر در «پارک شوش» ابتدای خیابان «ری» جشنی بزرگ برای همه اهالی محله شوش و بهویژه کودکان کار این حوالی برپا شود؛ اما آنقدر زود رسیده بودم که نه از برگزارکنندگان جشن خبری بود، نه از مهمانهای دعوتشده. البته پارک خالی نبود، زیر تیغ آفتاب تند، مهمانهای همیشگی، حاضر به یراق آماده چرت زدن بودند.
همه این جشن به مناسبت حضور همین آدمهای در حال چرت بود آدمهای بیخانمان و معتاد. نه اینکه جشن بگیرند تا این آدمهای در حال چرت خوششان بیاید، بمانند و لذت ببرند نه! میخواستند جشن پرسروصدایی برپا کنند تا با زبان خوش به همه آنهایی که در حال چرت زدن بودند بفهمانند، این پارک متعلق به همه اهالی محله است. این پارک برای خانوادههاست. برای بچههاست. نه جایی برای چرت زدن شما و مکانی برای استفاده از مواد مخدر.
همین زود رسیدن باعث شد تا شاهد این تعارض باشم. شاهد فاصلهای بین سکوت تا هیجان. فاصله بین چرت زدنها و جوشوخروش بازی کودکان. فاصله بین زنان مچاله شده و مادرانی که به شوق، همراه با کودکانشان به این پارک آمده بودند.
هنوز ساعت ۶ بعدازظهر نشده بود. آدمهای مچاله شده کجومعوج قدم به پارک میگذاشتند و تلوتلوخوران خودشان را به سایه درختها میرساندند تا تن خمارشان را به نشئگی بسپارند، اما مداخله نیروی انتظامی مانع میشد. برایشان توضیح میدادند: «این پارک دیگر جای امنی برای شما نیست. بروید در گرمخانههای انتهای پارک. آنجا استراحت کنید».
اما بازهم بودند زنان معتادی که از درهای باز حصار نردهکشی شده، به داخل پارک میآمدند و حالا حاضر نبودند این پارک را ترک کنند. یکیشان با صدای بلند میگفت: «اینجا نباشم کجا باشم؟ دست ازسر ما بردارید. فکر کنید این پارک برای معتادهاست! اصلاً اسمش را بزارید پارک معتادها. معتادها هم حقدارند توی این شهر بزرگ یه پارک داشته باشن».
دو ماه پیش را ندیده بودید!
سه خانم جوان از دور میآیند آنقدر بحثشان داغ است که اصلاً اطرافشان را نمیبینند جلو میروم و میپرسم: باوجوداینکه این پارک محل نشستن معتادها شده است و خیلیها درملأعام مواد مصرف میکنند شما چطور جرئت میکنید از این پارک عبور کنید؟
یکی از خانمها نگاهی به اطراف میاندازد و میگوید: «نه خبری نیست از وقتی دور پارک را حصار کشی کردهاند فضای پارک خیلی خوب شده؛ نه اینکه حالا هیچ معتادی نباشد، الآن تعدادشان به ۱۰ نفر هم نمیرسد. تا چند ماه پیش هر ساعتی که به این پارک میآمدید جایی برای نشستن نبود حتی جا برای راه رفتن هم نبود. هر گوشه این پارک یک معتاد در حال استفاده مواد مخدر بود. حالا چندنفری در حال خواب هستند اگر شما قبل از این پارک را دیده بودید این حرف را نمیزدید. متوجه میشدید که الآن نسبت به چندین سال گذشته در بهترین شرایط است».
یکی دیگر از خانمها میگوید: «به نظر من آنها هم حقدارند. آنها هم آدم هستند. میتوانند در این پارک باشند، اما جلوی چشم مردم مواد مصرف نکنند».
خانمها دور میشوند گوش تیز میکنم بحثشان چرخیده به سمت اینکه معتادها باید در این پارک باشند یا نباشند! مثلاینکهاختلافنظر جدی دارند.»
به دنبال پدر پیرم میگردم
زن جوانی کالسکه کودکش را بهسختی هول میدهد. گاهی خم میشود و پشت شمشادها را میگردد. به هرجایی که قابلدیدن نیست سرک میکشد. انگار دنبال کسی یا چیزی میگردد. گاهی اشک میدود در چشمانش و زیر لب با خودش حرف میزند. این پا و آن پا میکنم و بالاخره میپرسم: «خانم دنبال چیزی میگردید؟» انگار که منتظر همین سؤال باشد جواب میدهد: «بابام، بابام باز گمشده! پیرمرد معتادی که وقتی از خانه فرار میکند. به این پارک میآید. از دیشب گمشده هر وقت غیبش میزد در این پارک پیدایش میکردم، اما حالا نیست».
زن این را میگوید و باز شمشادها را کنارمی زند و با صدایی بلندتر میگوید: «بابا کجایی؟ بیا بریم خونه. بابا بیا بریم.»
مرده زنده میشود
مرد جوان طوری روی صندلی پارک ولو شده و دستانش از دو طرف صندلی آویزان است که هر که او را میبیند تصور میکند هیچ جانی در این جسم نیست. حتی کسانی که مرتب در این پارک رفتوآمد میکنند به زندهبودنش شک کردهاند. یکی جلو میرود و ترسان و لرزان کمی آب داخل بطری را میپاشد روی صورتش، تکان نمیخورد. مرد یکقدم به عقب میگذارد یک نفر دیگر که دورتر ایستاده فریاد میزند: «نترس همه آب را بریز روی صورتش» این را میگوید و جستی میزند و بطری آب را از دست مرد چنگ میزند و بهیکباره همه آب را روی صورت مرد ولو شده خالی میکند. در آنی مُرده زنده میشود و روی صندلی مینشیند. حالا باید مرد زنده شده پارک را ترک کند، چون مهمانها در راه هستند و وضعیت او اصلاً مناسب مهمانداری نیست.
فوتبال خیابانی برای ما جام جهانی است
حالا سروکله برنامهسازان شهرداری منطقه ۱۲ پیداشده است بنری با عنوان «برنامه ورزشی اجتماعی قلب تهران » را نصب میکنند وسایل ورزشی را یکییکی میچینند. یک گروه از پسرهای که تازه به داخل پارک آمدهاند کمک میکنند. پسرهایی آفتابسوخته، بزرگترینشان ۱۳ ساله است. یا یک گفتوشنود متوجه میشوم تیم فوتبال خیابانی کودکان کار هستند که همین چند ماه پیش در مسابقات فوتبال خیابانی محله هرندی تیمشان قهرمان شد.
انگار قهرمانی بدجور به جانشان نشسته باشد؛ حالا هم آستین بالا زدهاند و برای بچههای محلهشان اقلام ورزشی میچینند. زمین گلف را آماده میکنند. میزهای شطرنج را میچینند. تیر دروازههای گلکوچک را میکارند و تا بقیه کارها انجام شود یکدست فوتبال میزنند، اما هنوز تیغ آفتاب پا پس نکشیده است.
بیش از ۳۰ کودک کار و فوتبالیست اینجا قرار گذاشتهاند. هرکدامشان حرفی میزنند. یکی با پدرش سرکار میرود. یکی در مغازه کیف دوزی کار میکند و آنیکی میگوید: «من حجرهدارم در بازار». دیگری جوابش را میدهد که تو پادوی حجرهای. پسر میگوید:« مهم این است که من اونجا هستم حالا حتماً باید حجره برای من باشه؟»
همه حرف میزنند و میخندند و خوشحالاند. مربی میگوید: «هرکدام ا اینها بخواهند عضو تیم فوتبال کودکان کار باشند باید درس بخوانند».
صداهایشان در هم میپیچد: «آقا ما درسمون خوبه. آقا ما که درسمون رو می خونیم. آقا مربی، من شاگرداولم ....» صورتهای آفتابسوختهشان نشان میدهد بیشتر از اینکه درس بخوانند کار میکنند.
ما ستاره برنامه «ستاره ساز»هستیم
از دلخوشی این روزهایشان میپرسم، حرف دل همهشان یکی است. دعوت شدن نیما و یکی دیگر از بچههای تیم فوتبال کودکان کار به برنامه تلویزیونی «ستاره ساز».
میپرسم: دو نفر دعوت شدن بقیه چرا آنقدر خوشحالاند؟ چند ثانیه سکوت میشود. یکی آن وسط فریاد میزد: رفیقیم! رفاقت ما این شکلیه » همه باهم طوری که صدایشان در هم گم میشود میگویند: «رفیقامون برن ستاره ساز انگار که خودمون رفتیم.»
مهمانها آمدهاند
خانوادهها یکییکی پیدایشان میشود. زیر سایه درخت یا روی جدول مینشینند . کودکان در ایستگاههای ورزش گلکوچک، گلف، والیبال، دیوارچینی، شطرنج و.... بازی میکنند و مرتب سلیقهشان عوض میشود و میدوند به سمت بازی دیگری. مادرها خنده بر لبشان نشسته است. حالا بعضی از همانها که در چرت بودند جلوتر آمدهاند خنده به روی لب آنها هم آمده است از دورتر نگاه میکنند حتی مردهای ژولیده و معتاد نیز همانجا کمی دورتر نشسته و شادی بچهها و مردم را تماشا میکند.
از خانمی میپرسم همیشه به این پارک میآیید؟ توضیح میدهد: «من ساکن کوچه روبهروی پارک هستم بااینحال هیچوقت پایم را به این پارک نمیگذاشتم چون نزدیک پارک بودیم به چشم میدیدم که اینجا امنیت ندارد. خدا کند که این اتفاقات فقط یک روز نباشد حالا که زحمت کشیدند و هزینه کردند و حصار کشی انجامشده و فرهنگسازی کردند این کارها ادامه داشته باشد».
میزبان هم از راه میرسد
علیمحمد سعادتی شهردار منطقه ۱۲ نیز در این جشن و بین مردم حاضر میشود و خطاب به مهمانهای پارک شوش میگوید: «جشنواره ورزشی در همه محلههای منطقه ۱۲ ادامه دارد بهویژه برای فصل تابستان و پر کردن اوقات فراغت کودکان و جوانان. اهالی این محله تصور نکنند اینیک مراسم نمادین بود، نه اینطور نیست. این پارک برای استفاده عموم مردم مهیا میشود. در طول هفته در این پارک برنامه داریم».
سعادتی در گفتوگو با ما میگوید: «جشنواره بوستان شوش» به همت اداره ورزش و اداره آسیبهای اجتماعی منطقه و با مشارکت سازمانهای مردمنهاد فعال در محله هرندی ویژه کودکان کار و کودکان مراکز پرتو منطقه ۱۲ برگزار میشود».
شهردار قلب تهران، هدف از اجرای چنین برنامههایی را افزایش سرانه فضاهای ورزشی و بوستانهای عمومی بهمنظور گسترش عدالت اجتماعی برای اقشار کم برخوردار معرفی میکند و توضیح میدهد: «بوستان شوش یکی از بوستانهای آسیب خیز منطقه ۱۲ بوده که فضای بیدفاع شهری شناخته میشد؛ به همین دلیل برگزاری این جشنواره برای کاهش حضور افراد آسیبدیده و ایجاد فضایی امن و سالم برای خانوادهها، کودکان، نوجوانان و اهالی محل در دستور کار معاونت امور اجتماعی و فرهنگی منطقه قرار گرفت».
بهسازی فضاهای بیدفاع شهری
سعید شاهمیر معاون امور اجتماعی فرهنگی منطقه ۱۲ نیز خودش را به این جشن میرساند. درباره این جشنواره میگوید: «برای ساماندهی این پارک بالغبر سه ماه است که فعالیت میکنیم .حدود یک ماه و نیم پیش حصار کشی پارک به اتمام رسید، البته این اتفاق به این منظور نیست که این پارک شرایط امنیتی پیدا کند، بلکه بنا به درخواست اهالی و کسبه حصار کشی انجامشده است. اهالی این محدوده بارها از رفتوآمد معتادان متجاهرشکایت کردهاند. ما تلاش کردیم فضای شهری تفریحی و رفاهی با شرایط مناسبتری فراهم کنیم تا همه خانوادهها بتوانند از این پارک استفاده کنند هدف ما از این طرح، بهسازی فضاهای بیدفاع شهری است».
شاهمیر در پاسخ به این سؤال که بعدازاین چه برنامههایی برای اهالی این محله در این پارک دارید؟ توضیح داد: «این برنامهها به یک روز در سال خلاصه نمیشود قبل از برگزاری این جشنواره ورزشی، طی یک هفته پیش چندین شب، مسابقات شطرنج و فوتبال خیابانی در همین پارک برگزارشده است و بعدازاین هم ادامه دارد ما با شعار «تهران شهری برای همه» حرکت میکنیم. کودکان محلههای کم برخوردار نیز از این امکانات سهمی دارند. جامعه هدف ما در همه برنامههای منطقه ۱۲ کودکان کم برخوردار و کودکان کار است. هرچند در این برنامه تأکید اصلی ما روی کودکان کار و خانوادههای آنها است و مراکز فرهنگی شهر تهران از حالا باید روی کودکان برنامهریزی فرهنگی و حمایتی داشته باشد تا بتواند از کودکان که آیندهسازان جامع هستند حمایت کند.»
از معتادهای این پارک حمایت میکنیم
محمدجواد جلالی رئیس اداره آسیبهای اجتماعی نیز در پاسخ به این سؤالها که آیا معتادها حقی در این جامعه ندارند؟ آیا قرار است فضای این پارک کاملاً به روی آنها بسته شود؟ میگوید: «قرار نیست مجموعه معتادهای متجاهر که هرکدامشان در گوشهای از این پارک در حال مصرف مواد هستند؛ کلونی از آسیب را در یک منطقه به وجود بیاورند. مصرف مواد مخدر درملأعام در همه جای دنیا ممنوع است. ما فقط همین را میخواهیم در ضمن بستههای حمایتی ما برای این عزیزان همیشه مهیا بوده است. در انتهای این پارک دو گرمخانه مردان و زنان برقرار است که بتواند از این عزیزان حمایت کنند. در حال حاضر هر شب در گرمخانه زنان حدود ۱۲۰ نفر و در گرمخانه مردان حدود ۱۰۰ نفر پذیرش میشوند. این افراد میتوانند تمام طول روز را در گرمخانه بمانند. هیچ اجباری برای خروج آنها از گرمخانهها نیست. در روز دو وعدهغذای گرم نیز به آنها داده میشود. ما از آنها حمایت میکنیم، اما توقع نداریم بدون ملاحظه جلوی چشم بچهها و اهالی این محله مواد مصرف کنند. در این شرایط آنها را منع میکنیم ،حتی امروز هم میتوانند در این جشن شرکت کنند آنها هم از این جامعه سهمی دارند. ما کمکشان میکنیم تا بتوانند شرایط بهتری را برای ترک اعتیاد و برگشتن به زندگی عادی تجربه کنند.
آسمان رو به تاریکی میرود از گرمای بعدازظهر دیگر خبری نیست. جمعیت چند برابر شده است مجری برنامه در میکروفون فریاد میزند: «یادتان نرود در بعضی روزهای هفته در این پارک ورزش همگانی انجام میشود برای همه سنین. حتماً بیایید وعده ما همین جا پارک شوش».
منبع: فارس