به گزارش سایت خبری پرسون، محسن مهدیان نوشت: ما اساسا 3 مدل رای دادن داریم.
یکم آرای آماری. کسانی که در روز انتخابات تنها یک رای به آرای منتخب اضافه میکنند و خلاص.
این گروه را با نام رای دهندههای آماری بشناسیم.
دوم آرای پرقدرت. آرای کسانی که هم خود رای میدهند و هم برای جذب رای دیگران تلاش می کنند.
این گروه را با طرفداران بشناسیم.
سوم. آرای متعصب. آرای کسانی که فراتر از رای دادن و رای جمع کردن، اهل هزینه دادن هستند. رقابت برای این افراد فراتر از رای دادن است و انتخابات همه ابعاد زندگیشان را تحت تاثیر قرار داده است.
این گروه را به هواداران یا وفاداران یا جان فداها بشناسیم.
این متن درباره گروه سوم است. اینکه مرز جان فدایی ممدوح با مذموم چیست.
هواداری ممدوح زمانی است که فرد، برای تحقق یک ارزش یا آرمان هوادار میشود. چنین هواداری هیچگاه در مسیر طرفداری دچار تعصب کور و تعطیلی ذهن وعقل نمیشود. اما برعکس؛ هواداری مذموم زمانی است که فرد با هواداری برای خودش هویت اجتماعی کسب میکند. اینجا ملاک خودش است نه آرمانش.
فرد با هواداری، احساس عزت اجتماعی پیدا میکند و معنا مییابد. هواداری وقتی تبدیل به هویت اجتماعی شود، هرنوع پیروزی یا شکستی منجر به انطباق حس مثبت و منفی در عزت نفس او میشود، لذا از هرنوع مانعی برای پیروزی هراسناک است.
هواداری ضعفهای فردی را میپوشاند و افراد را در کسب منزلت، بینیاز از ارزشها ومزیتهای اصیل و واقعی میکند. افراد با جان فدایی حس سرخوشی پیدا میکنند و قدرت توهمی وعزت خیالی میگیرند.
دچار کوررنگی و ندیدن اشکالات میشوند و تعصب شدید مقابل نقدها پیدا میکنند. هرکس با او همراه شود، به او عشق میورزد و حتا تفاوتها را نمیبیند و هرکس او را نقد کند به او نفرت میورزد و حتا مشترکات را نمیبیند.
نکات مثبت رقیب را نمیبینند و به کمتر از تکفیر او فکر نمیکنند. برای او کل کل بسیار جذابتر و دلنشینتر از گفتوگو است. با کل کل رجز میخواند و خود را به رخ میکشد و تلاش میکند قدرتش را تحمیل کند.
برای او مهم نیست به چه کسی عشق میورزد. مهم اینست که هوادار باشد. هواداری اصل است نه آنکه هوادارش است. لذا به سفیدخوانی میرسد. تلاش میکند یک نفر سفید پیدا کند که بتواند روی او تصویر خیالی بسازد. آدمهای بیسابقه و بدون نشان و بی کارنامه بهترینها هستند برای تصویرگری و هوا خواهی خیال انگیز. اگر هم سفید نباشند یک ویژگی را گرفته و انقدر بزرگ میکنند که دیگر ویژگیهل را تحت شعاع قرار دهد و خطای هالهای ایجاد کند.
افراد با هواداری، همدیگر را یافته و حس قدرت مشترک پیدا میکنند؛ حسی فراتر از حس فردی. بغض جمعی وحیرت جمعی و لذت جمعی و نفرت جمعی و غیره... حس مشترک جمعی، قدرتی فراتر از حس فردی دارد. نترسید نترسید ما همه با هم هستیم بخاطر حس مقاومت جمعی است که فراتر از حس تاب آوری فردی است.
کارکرد اصلی حس مشترک جمعی اینست که فرد خود را از فکر کردن بینیاز میبیند و ماموریت فکر کردن را به جمع میسپارد و هرکاری جمع انجام میدهد برایش مشروع میشود. مثلا خیلی وقتها افراد در اعتراضات خیابانی دست به خشونتهایی میزنند که اگر در خلوت، رفتارشان را مرور کنند دچار پشیمانی میشوند.
خلاصه اینکه در هواخواهی فرد خودش مهم است، هواخواهِ هوای نفس است. خودش ارج و قرب میگیرد و هویت پیدا میکند. اینجاست که هرکس وهرجا مانع او شود، موجب شکست عزت نفس او میشود. اینجاست که کارش به عبور از خط قرمزها و رفتارهای هنجارشکنانه میکشد. جلوه این تلاطم بیرونی و ویرانگری مقابل موانع، برای برخی سطل آشغال آتش زدن میشود و برای برخی دیگر عبور از شورای نگهبان و طعنه به نظام و انتخابات و حتی رهبری و غیره.
نمونههای هواداری مذموم که روشن است و دهها مورد آن را همین روزها شاهدیم. اما هواداری ممدوح مثل جان فداهای خمینی هستند که پای منبرش از شدت علاقه و جانفدایی، اشک میریختند اما آنقدر امام به عقلانیت آنها اعتماد داشت که میگفت اگر از من خطایی سر بزند همین مردم جلوی مرا خواهند گرفت.
و نکته ظریف و نهایی ماجرا همینجاست؛
مراد در رفتار مرید نقش تعیین کننده دارد؛ اینکه نامزدهای انتخاباتی روی هیجان و نفس سرکش هوادار حساب کند و رفتار غیرارادی او را تحریک کنند یا روی عقلانیت و اراده منطقی او.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: فارس