به گزارش سایت خبری پرسون از کردستان، صحبتهای عجیب و غریب این روزهای احمدینژاد و اظهارات ساختار شکنانه او موجبات بحث و گفتگو را در سطح عامه مردم و نیز در میان نخبگان جامعه فراهم نموده است.
ماحصل این گفتگوها خصوصا در میان خواص و قشر تحصیلکرده این است: چرا افراد سیاسی تا زمانی که در ساختار قدرت هستند به شدت محافظه کار و غیر دموکراتیکند اما به محض خروج از قدرت، رویکردی مردمسالار اتخاذ کرده و خواهان محدود کردن قدرت می شوند؟
مثلا احمدی نژاد در زمان حضور در قدرت به مخالفان میلیونیاش که به خیابان آمدند وقعی ننهاد و آنها را «خس و خاشاک» نامید اما الان به راحتی از تغییر قانون اساسی و فصلالخطاب بودن رای مردم و برگزاری رفراندوم و ... سخن میگوید.
درک این موضوع مستلزم شناخت ماهیت و چیستی قدرت و همچنین چرایی عدم پاگیری نهادهای محدود کننده قدرت میباشد.
قدرت در ذات خود ساختاری متمرکز داشته و همواره به انباشت و تراکم اختیارات فراوان میل دارد. این خصیصه در کنار فقدان نهادها یا ساز وکارهای محدود کننده قدرت در روندی تاریخی سبب شکلگیری حکومتهای استبدادی میشود.
استبداد شرایطی را برای عامه مردم فراهم میکند که در قاموس سیاسی از آن به «تغلب» تعبیر می شود.
شرایطی که حس فقدان امنیت بر روح و روان جامعه غلبه کرده و هیچ کس در سایه زور و وحشت احساس امنیت و آرامش نخواهد داشت. این شرایط یکی از عوامل اساسی آسیب رساندن به ساخت ذهنی و روانی مردم بوده و شکل گیری نهادهای مدنی را با اختلال مواجه میکند تا قدرت همچنان یله و رها و نامحدود باقی بماند.
در فقدان نهادهای مدنی، دایره بسته قدرت همچنان مقتدر و نقدناپذیر باقی مانده و هرگونه انتقاد یا مخالفت نیز با پاسخ برهنه و خشونت آمیز آن مواجه میشود.
میل به تمرکز هم سبب میگردد که در هسته درونی قدرت همواره افراد تصفیه گردند. تصفیه شدگان تا زمانی که در درون قدرتمند و از مواهب آن برخوردارند مدافع وضع موجود خواهند بود اما وقتی به دایره بیرونی قدرت پرت شده و با واقعیت های جامعه روبرو گردیدند آن وقت دموکرات شده و به نقد هسته قدرت میپردازند.
اردشیر محمدی ـ فعال رسانهای