به گزارش سایت خبری پرسون، با مشاهده این نفرات این پرسش به وجود میآید که آیا مشخصا این سه شخصیت میتوانند برای اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو راهگشا باشند و در نهایت منجر به توفیق انتخاباتی اصلاحطلبان شوند؟ برای پاسخ به این پرسش باید ویژگیها، فرصتها و البته محدودیتهای این سه فرد به ترتیب بالابودن رأیشان در نهاد اجماعساز بررسی شود.
محمدجواد ظریف
محمدجواد ظریف که نام آشنایش با برجام گره خورده است، همواره مورد توجه نیروهای اصلاحطلب بوده و تقریبا تمام مواضع او در حوزه سیاست خارجی عینبهعین مورد تأیید اصلاحطلبان بوده است. به بیان دیگر اصلاحطلبان هیچگاه با مواضع دولت در حوزه سیاست خارجی مشکلی نداشتهاند و دال مرکزی حمایت آنها از دولت غیراصلاحطلب روحانی هم سیاست خارجی بود؛ چنان که سنگبنای حمایت جبهه اصلاحات از حسن روحانی که خاستگاهی کاملا اصولگرا داشت و یکی از اعضای جامعه روحانیت مبارز محسوب میشد، ایجاد مشی اعتدالی در ابعاد بینالمللی بود تا آنجا که حتی گفته میشود ترجیح روحانی به عارف در سال 92، به همین دلیل بوده است که البته دستاورد مذاکرات هستهای در دور اول که در نهایت با عنوان برجام شناخته شد، مورد رضایت اصلاحطلبان و البته جامعه قرار گرفت.
به همین دلیل بود که در سال 96، روحانی با حمایت قاطع خاتمی رأیی بیش از دور اول به دست آورد. گرچه روحانی بدون هیچ شکی با حمایت مستقیم اصلاحطلبان روی کار آمد، اما به غیر از حوزه دیپلماسی نتوانست نماینده گفتمان اصلاحطلبی باشد که به نظر میرسد در دوره اول هم چنین انتظاری از او وجود نداشت و همه انتظارها به سمت رفع بحرانهای دیپلماتیک و مشخصا رفع تحریمها معطوف بود. در میان چنین انتظاری، محمدجواد ظریف، به عنوان فردی که هم مذاکره را خوب بلد بود و هم سالها در آمریکا زندگی کرده بود و میدانست با آمریکاییها چگونه باید مواجه شد، خوش درخشید؛ تا حدی که بعد از انعقاد برجام، برخی رسانههای اصلاحطلب آنقدر مجذوب او شده بودند که در اغراقی غیرواقعبینانه او را با مصدق یا امیرکبیر مقایسه میکردند.
بههررو، ظریف توانست پایگاه اجتماعی بالایی به دست بیاورد تا آنکه ناگهان دونالد ترامپ در آمریکا روی کار آمد و دولت جمهوریخواه آمریکا، برجام را تاب نیاورد و از برجام خارج شد. خروج آمریکا از برجام همانا و آغاز دور تازهای از مشکلات اقتصادی به واسطه تحریمهای یکجانبه آمریکا همانا؛ تورم بهشدت افزایش یافت، سفره مردم کوچکتر از گذشته شد و دایره طبقه فرودست آنقدر افزایش یافت که به گفته بسیاری از جامعهشناسان و اقتصاددانها دیگر طبقه متوسطِ سرمایهای چندانی باقی نماند.
این وضعیت در کنار جامه عمل نپوشاندن روحانی به دغدغههای اصلاحطلبی و ازقضا نزدیکی او در حوزه سیاست داخلی به اصولگرایان باعث شد انتقادهای زیادی از سوی اصلاحطلبان و مخاطبان جبهه اصلاحات به دولت وارد شود که گرچه این نقدها مشخصا به ظریف نبود، اما دیگر او سردار دیپلماسی نبود و مردم بیش از آنکه به ظریف توجه کنند، درگیر مشکلات معیشتی خود بودند. دو حادثه دیماه 96 و آبان 98 شاهدمثالهایی از نارضایتی گسترده اقتصادی مردم بود که البته دولت برای پاسخدهی مناسب به آن اعتراضات هم کاری نکرد. با این وصف ظریف دیگر مانند دوره اول روحانی جایگاه ویژهای دستکم در میان مردم نداشت.
همین وضعیت ادامه یافت تا اکنون که بخشی از اصلاحطلبان از او بهعنوان یکی از نامزدهای اصلی خود یاد میکنند و این حمایت در حالی است که اولا ظریف تا این لحظه هیچ ایدهای برای مدیریت کشور نداشته و حتی خود بارها گفته است که به غیر از کار دیپلماسی در هیچ موضوعی تخصص ندارد؛ بنابراین به نظر میرسد اعتماد مردم به فردی که برنامه خاصی بهجز دیپلماسی ندارد، سخت باشد. از سوی دیگر با سخنان اخیر مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه در حوزه سیاست خارجی، وزارت امور خارجه تصمیمگیر نیست، گفتمان دیپلماتیک ظریف دیگر کارایی لازم را در انتخابات ندارد و افزون بر همه اینها انتشار فایل صوتی محرمانه از ظریف باعث شد که او در معرض نقد مقام معظم رهبری قرار بگیرد و به نظر میرسد در این شرایط او نتواند نماینده جامعالشرایطی برای اصلاحطلبان باشد؛ چه اینکه حتی برخی اصلاحطلبان با تکیه بر این موضوع که ظریف از نظر تشکیلاتی اصلاحطلب نیست، حاضر به حمایت از او نبوده و نیستند.
اسحاق جهانگیری
اسحاق جهانگیری، بهعنوان معاون اول روحانی اگرچه در حوزه سیاست داخلی خاصه در دوره اول دولت توانست به دستاوردهای مناسبی دست یابد اما او بهعنوان نماینده دولت شناخته میشود و در همین چند وقت اخیر زیر بیشترین فشارها از سوی اصولگرایان بوده است. جهانگیری یک نیروی کاملا اصلاحطلب با پایگاه حزبی کارگزاران سازندگی است اما تا این لحظه مورد اجماع تمام اصلاحطلبان قرار نگرفته است و حتی حزب متبوعش دو نامزد اصلی خود را ظریف و محسن هاشمی معرفی کرده است. البته جهانگیری درعینحال که معاوناول دولت شناخته میشود، در چهار سال دوم دولت با اطرافیان روحانی، ازجمله اعضای حزب اعتدال و توسعه کم مشکل نداشته و در مقاطعی دیده شده است که برخی نیروهای حاضر در دولت اجازه ندادند او برنامههای خود را به سرانجام برساند. بههرحال جهانگیری تا این لحظه در کسب رأی اعضای حقیقی و حقوقی (احزاب) نهاد اجماعساز در مرتبه دوم قرار دارد.
مصطفی تاجزاده
مصطفی تاجزاده، به گفته محمدعلی ابطحی، نیروی احزاب اصلاحطلب نیست بلکه خود جوهره اصلاحطلبی است. او فردی است که در تمام این سالها بدون هرگونه مماشاتی حرفهای خود را بیان کرده و کوشیده است که چندان در قالب رسمی اصلاحطلبی تعریف نشود. او در این انتخابات نامزد شده است تا به گفته خودش سطح مطالبات انتخاباتی را بالا ببرد؛ درصورتیکه به نظر میرسد شرایط جامعه آنطورکه تاجزاده تصور میکند، نباشد.
جامعه این روزهای ایران بیشترین مخاطره را اقتصاد نابسامان میداند، درصورتیکه تاجزاده هنوز با تکیه بر همان شعارهای سیاسی گذشته وارد میدان شده است؛ از طرفی تاجزاده درحالی از صدای بیصدایان آبان98 و دی96 سخن میگوید که معترضان این دو مقطع اتفاقا اصلاحطلبان را نمایندگان سیاسی خود نمیدانستند و شعار «اصلاحطلب، اصولگرا...» هم مبین همین موضوع است؛ بنابراین تاجزاده نمیتواند درعینحال که همچنان خود را اصلاحطلب میداند، شعارهایی فراتر از محدوده نیروهای همجبهه خود بدهد؛ مگر آنکه او پیش از اینحرفها تکلیفش را با جبهه متبوعش مشخص کند. از طرفی تاجزاده از موضوعاتی سخن میگوید که اصلا جدید نیست و در جامعه موجود است و حتما آن سطح را نه اصلاحطلبان موجود که خود جامعه نمایندگی میکنند و فردی مثل تاجزاده ولو آنکه بیش از دیگر اصلاحطلبان صریح باشد، بههیچوجه نمیتواند زبان رسای مطالبات واقعی اجتماعی باشد.
از طرفی اگر تاجزاده واقعا میخواهد در انتخاباتی نامزد باشد و به رقابت بپردازد که خود میداند باتوجه به رویکرد شورای نگهبان بیتردید صلاحیتش تأیید نمیشود، یا برای تندترکردن فضای انتخابات به میدان آمده است یا میخواهد بالاترین سطح مطالبات عمومی را نه نمایندگی -که نمیتواند- بلکه کنترل کند که هردو اینها محل نقد است، زیرا تندکردن فضای انتخابات حتما به ضرر نیروهای اصلاحطلب خواهد شد و ممکن است زمینه ردصلاحیتهای گسترده را فراهم کند و اگر هم برخلاف این حالت میخواهد مطالبات را کنترل کند، درواقع سطح مطالبات را تقلیل داده که از تاجزاده بعید است. یک نگاه دیگر هم وجود دارد که تاجزاده میخواهد سطح مطالبهگری را در میان نیروی سیاسی تعیین کند و بگوید که اصلاحطلبان اگر میخواهند اصلاحطلب بمانند، باید با چنین گفتمانی وارد انتخابات شوند که این نیز نمیتواند منجر به نتیجه شود، زیرا گفتمان تاجزاده مورد قبول بسیاری از نیروهای اصلاحطلب نیست و درست یا غلط، بسیاری او را نیرویی تندرو میدانند.
با ذکر این اوصاف، به نظر میرسد که فضای انتخاباتی در جبهه اصلاحات هنوز روشن نشده است و هیچ بعید نیست که آنها از تمام گزینههای مطرحشده عبور کنند و در روزهای منتهی به انتخاباتی ناگهان پشتسر نامزدی دیگر بایستند؛ ولو نامزدی که حتی اصلاحطلب هم نباشد.