به بهانه میلاد حجت خدا؛

فهرست نام ها و القاب امام علی(ع)

این مقاله درباره فهرستی از کنیه‌ها و لقب‌های امام علی(ع) است. برای آشنایی با امام علی(ع)، مدخل امام علی علیه‌السلام را ببینید.
تصویر فهرست نام ها و القاب امام علی(ع)

به گزارش سایت خبری پرسون، فهرست کنیه‌ها و لقب‌های امام علی(ع) مجموعه لقب‌ها و کنیه‌های علی(ع) امام اول شیعیان است که در منابع متعدد شیعه و اهل سنت آمده است. علی‌اصغر شکوهی در اسماء و القاب امیرالمومنین، بیش از ۳۰۰، علامه هادی بن ابراهیم در البروج فی اسماء امیرالمومنین تا ۲۹۰ و ثابتی در القاب و صفات مولای متقیان، بیش از ۵۹۰ عنوان اسم، لقب و صفت را برای امام شمرده‌اند.

اسدالله، امیرالمؤمنین، زوج البتول، ساقی کوثر، صاحب اللواء، حیدر کرار، یعسوب‌ الدین و ابوتراب از القاب مشهور امام علی(ع) است.

بنا بر آنچه در منابع متقدم و متأخر درباره القاب و کنیه‌های امام علی(ع) آمده، فهرست آن‌ها به‌ترتیب حروف الفبا به این شرح است:

کنیه‌ها

ابو الاَئمه ابوتراب ابو الحسن ابو الحُسین ابوالحَسَنین
ابوالریحانتین ابوالسبطین ابو شُبَّر ابو الشهداء ابو العتره
ابوالقاسم ابو القَصَم (قصم به کسی گفته می‌شود که با هر چه برخورد کند، آن را در هم می‌کوبد) ابو محمد ابو المؤمنین ابو النورَین

القاب

عالمان شیعه و سنی در کتاب‌هایشان، لقب‌های بسیاری را برای امام علی(ع) ذکر کرده‌اند.

لقب معنا
ابوالیَتامی والمساکین پدر یتیمان و بینوایان
اسدالله شیر خدا
اسدالله الغالب الکرار شیر خدا (نماد شجاعت و دلاوری)
اَخُ الرّسول برادر پیامبر
اَذان
اُذُن الله الواعیه گوش شنوای خدا
ازْهَدُ الزّاهِدین بی‌رغبت‌ترین زاهدان به دنیا
اسـمُ اللّه‌ِ‌ الرَضیّ‌ نام‌ پسندیده خـدا
اصَلُ القَدیُم گوهر دیرینه
امیرالبَرَرة امیر نیکان
امیر الجُیُوش فرمانده لشگرها
امیرالمؤمنین فرمانده و رهبر مسلمانان
امیرالنَّحْلِ امیر مؤمنان و شیعیان (نحل به‌معنای زنبور عسل است و شیعیان به زنبور تشبیه شده‌اند.)
امام پیشوا و رهبر
امامُ الاَبرار پیشوای نیکان
امام الاتقیاء پیشوای پارسایان
امام الاولیاء پیشوای دوستان خدا
امام الاُمة پیشوای امت پیامبر
امام البَریه پیشوای آفریدگان خدا
امام الحق پیشوای حق و راستی
امام خلق الله پیشوای آفریدگان خدا
امام الصّالِحین پیـشوای شـایستگان
امام القَوم پیشوای مردم
امام المتّقین پیشوای پارسایان و تقوا پیشگان
امام المـُخلِصین پیشوای بـی‌آلایشان
امام المرحومین پیشوای مهریابان و مهر‌آوران
امام المسلمین پیشوای مسلمانان
امام المؤمنین پیشوای دین‌داران
امام ذَوِی الألباب پیشوای‌ خردمندان‌
امام النّاصِحُ پیشوای خیرخواه
اَمینُ الرّسول رازدار پیامبر(ص)
اَنزع البَطین کسی که از شرک و دو گانه‌پرستی جدا و از علم و دانش پُر گشته
اَنیسُ المُؤمنین دوست و همراه دین‌داران
اَورَعُ الْمُبین زاهدترین و روشنگر فضائل و کمالات
اَوَّلُ العابِدینَ‌ اولین عبادت‌کنندگان
اَوَّلُ القَومِ اسلاما نخستین کسی که اسـلام را پذیـرفت‌
اَوَّلُ مـَظْلُوم نخستین کسی که در راه خدا ستم دیده
اَوَّلُ مـَن آمـَنَ بـِاللّه‌ِ نـخستین کـسی کـه به خدا ایمان آورد
اَوَّلُ مَن غُصِبَ حَقُّهُ نخستین کسی که حقّش غصب شد
اَعْلَمُ الرّزین کسی که در کمال علم و دانایی قرار دارد
آمر بالمعروف امر کننده به خوبی
ابو اللِّواء صاحب پرچم
اَشرفُ المَکین شریف‌ترین در نَسَب و حَسَب
اَشْجَعُ المَتین شجاع‌ترین و صاحب متانت و قوّت
اَصلَعُ الاَمین به‌دور از شرک و مورد اعتماد امت
بابُ اللّه‌ِ باب رحمت پروردگار
باب الحطّة باب عفو کننده خدا
بابُ حِکْمَة ربّ العالمین درِ علم و حکمت پروردگار
بابُ المقام درگاه مقصود
باب مدینةُ الْعِلم درِ شهر علم
باب دار الحکمة درِ شهر علم و حکمت
بَحْرُ العِلْمِ المَسجُور دریای جوشان و لبریز دانش
بَحْرُ العُلُومِ دریای دانش‌ها
بَدْرُ‌ المُضیُّ ماه درخشان
بُرهانُ الْمـُنیر برهان نـوربخش
بیضة البَلَد کسی که در شهر خود یگانه و بزرگ است و همتایی ندارد و دیگران حول او می‌گردند
تالی کتاب اللّه‌ دنباله‌رو‌ کتاب‌ خدا‌
حَبْل‌ُالله المَتین ریسمان استوار خدا
حُجَّةُالله حجت خدا
حُجَّةُ‌ الأبرار حجّت نیکان
حُجَّةُ الخِصام دلیل قاطع‌ بر‌ خصومت‌کنندگان
حافظ لحدودالله نگبان حدود الهی
حَیدرة به معنای شیر و کنایه از شجاعت و دلاوری
حَلیفُ الِمحراب ملازم محراب
خاتم الوَصیّین آخرین وصی
خازِنُ عِلْمِ اللّه‌ خزانه‌دار دانش خداوند
خاصَّةُ اللّه‌ برگزیده خدا
خالِصَةُ الرَّسول چکیده پیامبر
خلیفةالله جانشین خدا بر روی زمین
خلیفة رسول‌الله جانشین رسول خدا
خیر البریة بهترین مخلوق خدا
خیر الأوصیاء بهترینِ سرپرست‌ها
خاصِفُ النّعل وصله‌زننده کفش (کنایه از تواضع)
خَلیل‌َالله دوست خداوند
دابّةُالأرض جدا کننده کافر از مؤمن
دَوحَةُ الهاشمیّة درخت شکوفان و تنومند خاندان هاشمی
دَیّانُ الدّین‌ حاکم‌ قیامت
ذو القَرْنَین هذه الاُمّه ذوالقرنین امت پیامبر
ذو النّورین دارای دو نور (زینب و ام‌کلثوم)
ذِکر یاد؛ کسی که یاد کردنش عبادت است.
رایةُ الْهُدی پرچم هدایت
‌ رُکْنُ الأولیاء اساس دوسـتان‌ خدا‌
رفیق
زوج البتول همسر فاطمه زهرا(س)
زَینُ الصِّدّیقینَ زینت راستی‌پیشگان‌
زَیْنُ المُوَحِّدینَ النُّجَباء زینت یکتاپرستان نجیب
ساقی کوثر کسی که از حوض کوثر دیگران را سیراب می‌کند.
سامِعُ السِّرِ و النَّجوی شـنونده راز و نیاز
سِدْرَةُ‌ المُنْتَهی جایگاه یا درختی در آسمان که در قرآن و حدیث معراج به آن اشاره شده است.
سراجُ المُنیر چراغ فروزان (نماد روشنگری و هدایت)
سِرُّ اللّه راز پروردگار
سیف‌الله شمشیر خدا
سَیْفُ رَسول‌الله شمشیر رسول‌خدا
سَفینةُ النَّجَاة کشتی نجات
سید العرب بزرگِ قوم عرب
سید البَرَرَة بزرگ نیکو‌کاران
سید المسلمین بزرگِ مسلمانان
سید الأوصیاء بزرگ پیامبران
سید الوصیین آقا و بزرگِ اوصیاء
سید النجباء آقای بزرگ‌زادگان
سعید سعادتمند، مبارک
شاهدٌ لِرَسول‌ِالله گواه و دلیل برای پیامبر(ص)
شبیه هارون همانند هارون(ع)؛ همان طور که هارون برادر موسی(ع) بود امام علی(ع) نیز برادر رسول اکرم(ص) است.
شَجَرَةُ التَّقوی درخت تنومند و سربلند پرهیزکاری
شِهابُ الثاقب شهاب شکافنده
صدیق اکبر صدیق به کسی می‌گویند که در کردار و گفتار، راست و درست باشد و تصدیق‌کننده حق است
صدّیق اَعظم بسیار راست‌گو
صراطُ المستقیم راه راست
صاحب اللواء پرچمدار
صاحبُ العصاء مولای مردم
صاحب القَضایا صاحب قضاوت‌ها
صالح المؤمنین بهترین مؤمنان (در آیه ۴ سوره تحریم، بنابر قول برخی از مفسران شیعه و سنی مراد از عبارت صالح المومنین، امام علی است.)
صَفْوَة اللّه دوست وفادار خداوند
طَریقُ المُستقیم راه راست
عَلَمُ التُّقی پرچم پرهیزکاری‌
عَلَم الهادی پرچم هدایت (نماد روشنگری و هدایت)
عَمُودُ الدِّین ستون دین
عُروَةُ اللّه الوُثقی دستاویز محکم الاهی
عِصمَةُ الأولیاء زمام دوستان خدا
عـَیبَةُ عـِلْمِ اللّه‌ رازگاه دانش خدا‌
غُرّةُ المهاجرین جلودار مهاجران
فاروق روشن‌گر و جداکننده حق از باطل
فاصل الفَضَاء
فاصل القَضَاء کسی که درباره قضاوت‌ها حکم قطعی می‌دهد.
فارِسُ العَرَب جنگجوی عرب
قرآن ناطق قرآن گویا
قائد رهبر و پیشوا
قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلین پیشوای روسفیدان و مه‌جبینان
قائدُ الاُمّة الی الجنة پیشوای امت به‌سوی بهشت
قائدُ المُتّقین پیشوای پرهیزکاران
قائدُ البَرَرَه پیشوای نیکوکاران
قاصِمُ الکَفرَةِ شکننده کافران
قَسیمُ الجَنَّة و النَّار قسمت‌کننده بهشت و دوزخ
قَصْدُ السَّبِیل هدایت‌کننده به راه راست و درست
قاتِلُ الفَجَرَة از بین‌برنده فاجران و جنایتکاران
قاتِلُ النّاکِثین و المارِقین و القاسِطین از بین‌برنده ناکثین و مارقین و قاسطین
قَاضِی دَیْنِ رسول‌الله ادا‌کننده قرض و وام پیامبر خدا
قَرْمُ الْحَدِیدُ بزرگ‌مرد
کاشِفُ الْکرُوب برطرف‌کننده
کرّار غیر الفرّار حمله‌بَرَنده‌ای که فرار نمی‌کند
کَنَفُ الفُقَراء حامی تهیدستان
لِسانُ الصّدق زبان راست‌گفتار
مرتضی پسندیده‌شده (خداوند او را پسندید و از او خشنود شد)
مُختار برگزیده (زیرا خدای تعالی او را بهترین نفر برگزید)
مَنهَجُ الواضِح راه آشکار
محَجَّة البیضاء راه روشن
محَجَّة الکبرَی
محَجَّة الواضِحَةُ راه پیـدا
مَظْهَرُ‌ العَجائب مظهر شگفتی‌ها
مُنْفِق انفاق‌کننده
مُشْتَریٰ نَفْسَه کسى که جانش را [براى خشنودى خدا] مى‌فروشد (اشاره به آیه لیلة المبیت)
مَعْدِنُ الحِکْمَة
مولی پیشوا و سرور
مُنْجِز الْوَعْدِ کسی که به وعده خود وفا می‌کند
مَارِدُ الْجَانِّ
مولی کلّ مؤمن و مؤمنة پیشوای هر مرد و زن مؤمن
مُفَرّجُ الکَرب رفع‌کننده غم و اندوه
مِحْنَةُ الْکبْرَی
مُهْلِک الْجَان
مُفْتِی الْقُرُون
مُکرُّ الْکرَّات
مُدِیلُ الدَّوْلَات
مَبیدُ الشرک نابود‌کننده شرک و دوگانه‌پرستی
مَولَی الْمؤمنین
میزانُ الأعْـمال تـرازوی اعمال
نَبَأُ العَظیم خبر بزرگ
نَقْدُ السّبیل
نعمة
ناهی عَنِ المُنکَر بازدارنده از بدی‌ها
ناصرُ لِدین‌ِالله یاور دین خدا
نَفْسُ الرّسول جانِ پیامبر(ص)
وَصی ولی و سرپرست
وَفی کسی که به وعده خود وفا می‌کند
وجه‌الله صورت خدا
وزیر
ولی‌الله
هادی هدایت‌گر
یَعسوب‌ُ الدّین سرپرست و جلودار مؤمنان

ایزد عطاش داد محمد را

نامش على شناس و لقب کوثر

هنگامى که حضرت على ع به دنیا آمد پدرش غایب بود و مادرش او را«اسد»یعنى شیر نام نهاد به نام پدرش. وقتى ابو طالب آمد این نام را نپسندید و او را «على»نام نهاد و از این روى است که آن حضرت در رجزى که روز خیبر خواند از نامى که مادرش بر او گذاشته بود یاد کرد«انا الذى سمّتنى امّى حیدره»من آن کسى هستم که مادرم مرا حیدر نامیده است و حیدر نام شیر است. در وجه تسمیه آن حضرت به على اقوال متعددى نقل شده است از آن جمله:

براى علو و برترى او با هر کسى که با او به مبارزه پرداخته است.

براى آنکه خانه او در بهشت در برابر خانه هاى پیمبران است و هیچ پیمبرى خانه اش به بلندى خانه على نیست.

براى آنکه هنگام فرود آمدن بتها از بام کعبه پا بر پشت پیغمبر نهاد و هیچ کس پا بر پشت پیغمبر ننهاده است.

براى آنکه تزویج او در بالاترین آسمانها بوده است و از میان مردمان کسى تزویجش در آنجا نبوده است.

براى آنکه پس از پیغمبر خدا ص علم او از همه بیشتر بوده است.

مجلسى مى گوید:لان له علوا فى کل شى ء: على النسب، على الاسلام، على العلم، على الزهد، على السخا، على الجهاد، على الاهل، على الولد، على الصهّر او در هر چیزى از دیگران برترست:در نسبت، در اسلام، در دانش، در پارسایى، در بخشش، در جهاد، در خانواده، در فرزند، در دامادى»:

هذا على على فى محاسنه

کانما حسبه ان یبلغ الاملا

و کم اقول و قد ابصرت طلعته

هذا الذى فى طراز اللّه قد عملا

نام على چنان مبارک و فرخنده بود که هم در زمان آن حضرت رایج و متداول گردید چنانکه وقتى عبد اللّه بن عباس از آن حضرت خواست تا نامى براى نوزادش برگزیند حضرت نامش را على و کنیه اش را ابو الحسن نهاد.

على بن ظافر ازدى کسانى را که نامشان على بوده در کتابى گردآورده و از على بن ابى طالب آغاز کرده است.

متنبى کلمه، «مبارک الاسم»را براى سیف الدوله به کار برد به خاطر همین بود که نام او على بوده است. دیلمى از کتاب بشارة المصطفى چنین نقل مى کند که حضرت فاطمه علیها السلام هنگام ولادت آن حضرت گفته است که«...به بیت الحرام وارد شدم و از میوه ها روزیهاى بهشت خوردم وقتى خواستم بیرون آیم از هاتف غیبى ندایى به گوشم رسید که مى گوید اى فاطمه او را على نام کن خداى على اعلى مى گوید نام او را از نام خود مشتق گردانیدم و او را به ادب خود متأدب ساختم و بر دشواریهاى علم خود او را آگاه گردانیدم، اوست که بتها را در خانه ام مى شکند و بر پشت بام خانه ام اذان مى گوید و مرا تقدیس و تمجید مى کند خوشا به حال آنکه او را دوست دارد و فرمان بردارى کند و واى بر آنکه او را دشمن دارد و نافرمانى کند.

اشتقاق نام او از نام خداوند اشاره به آیه شریفه «و هو العلى العظیم»است.


و به همین مناسبت است که یکى از القاب شیعیان على علیه السلام«ترابى»است. ابن عباس مى گوید شنیدیم که رسول خدا ص مى گفت در روز قیامت وقتى کافر مى بیند که خداوند تبارک و تعالى چه ثواب و تقرب و کرامتى براى شیعیان على فراهم کرده است مى گوید:«یا لیتنى کنت ترابیا»اى کاش من ترابى بودم و این بر سیاق قول خداى عز و جل است که «و یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا.»

از ابن عباس پرسیده شد چرا رسول خدا ص على را ابو تراب خوانده است؟پاسخ داد زیرا او صاحب زمین و حجت خدا بر روى زمین پس از رسول خداست و بقاء و سکون زمین به اوست از میان متأخران سید محمد صدر معتقد است که کنیه:«ابو تراب»براى آن حضرت کنایه از بسیارى عبادت و نماز اوست زیرا مسلمانان بر خاک سجده مى کردند و پیشانى آن حضرت از کثرت سجده خاک آلود بوده است پس گفته پیغمبر:«قم یا ابا تراب»مثل این است که گفته باشد:«قم یا کثیر العباده»برخیز اى کسى که بسیار سجده و عبادت مى کنى.

ابو الحسن.ابو الحسین

امیدوار به احسان کردگار بزرگ

پس از شفاعت احمد به حب بلحسنم

این کنیه به معنى حقیقى آن است.از آن حضرت روایت شده که حسن و حسین در زمان حیات پیمبر خدا او را پدر مى خواندند و حسن على را ابو الحسین و حسین او را ابو الحسن خطاب مى کرده اند و این هر دو کنیه میان شاعران و نویسندگان معمول و متداول بوده است.عباس بن عبد المطلب هنگامى که ابو بکر مورد بیعت قرار گرفت در مدح حضرت على چنین گفت:

ما کنت احسب ان الامر منحرف

عن هاشم ثم عنها عن ابى حسن

و در مرثیه اى که ابو الاسود دئلى درباره آن حضرت سروده چنین آمده است:

اذا استقبلت وجه ابى حسین

رایت البدر فوق الناظرینا

و گاهى در خطبه ها و خطابه ها اطلاق «ابو الحسنین»بر آن حضرت شده است.

ابو الریحانتین

حسین و حسن را شناسم حقیقت

به دو جهان گل و یاسمین محمد

چنین یاسمین و گل اندر دو عالم

کجا رست جز در زمین محمد

این کنیه صورتى دیگر از ابو الحسنین است و روایت شده که رسول خدا سه روز پیش از وفاتش خطاب به حضرت على ع فرمود:سلام علیک ابا الریحانتین اوصیک بریحانتى من الدنیا.سلام بر تو اى پدر دو ریحانه من، من سفارش این دو ریحانه خود را در دنیا به تو مى کنم.

ابو زینب حسن بصرى در زمان بنى امیه از حضرت امیر المؤمنین ع به عنوان ابو زینب یاد مى کرده است.


امیر المؤمنین

قیمت هر کس به قدر علم اوست

همچنین گفتست امیر المؤمنین

امیر المؤمنین یعنى فرمانرواى مؤمنان از مشهورترین القاب آن حضرت است.سلیم بن قیس گوید پیغمبر خدا ص چهل تن از عرب و چهل تن از غیر عرب را گرد کرد و آنان بر على ع به عنوان امیر المؤمنین سلام کردند و سپس به آنان گفت شما را گواه مى گیرم که على برادر من و وزیر من و وارث من و خلیفه من در میان امتم و وصى من و ولى هر مؤمنى پس از من است، سخن او را بشنوید و او را فرمانبردارى کنید. سید رضى فصلى از کتاب خود را درباره این قرار داده که در زمان رسول خدا ص على علیه السلام به عنوان امیر المؤمنین خوانده مى شده است.از آن جمله حدیثى را از بریده اسلمى نقل مى کند که رسول خدا ص به یارانش فرمان داد تا به على ع به عنوان امیر المؤمنین سلام کنند.عمر بن خطاب از آن حضرت سئوال کرد: اى پیغمبر خدا این از سوى خداوند است یا از سوى رسول او حضرت پاسخ داد هم از خدا و هم از رسول اوست .محمد بن جریر طبرى صاحب تاریخ، در حدیثى که به سلمان فارسى مى پیوندد نقل مى کند که سلمان در میان قوم برخاست و گفت:اى گروه مسلمانان شما را به خدا و به حق رسول خدا سوگند مى دهم که شاهد بودید که رسول خدا فرمود سلمان منا اهل البیت.آنان گفتند آرى سوگند به خدا ما این را شهادت مى دهیم سلمان گفت من هم شهادت مى دهم که شنیدم رسول خدا مى گفت:على امام المتقین و قائد الغر المحجلین و هو الامیر من بعدى. و مجلسى از کتاب روح النفوس در حدیثى که به جابر بن سمره مى رسد نقل مى کند که گفته است ما همیشه على بن ابى طالب را امیر المؤمنین خطاب مى کردیم و رسول خدا آن را انکار نمى کرد بلکه با شنیدن آن متبسّم مى گردید. ابن ابى الحدید مى گوید.شیعیان مى پندارند که او( على علیه السلام) در زمان زندگانى حضرت رسول، امیر المؤمنین خطاب مى شده و جمله مهاجرین و انصار او را با این لقب خطاب مى کردند ولى در اخبار محدثان چنین نیامده است ولى آنان عناوینى را نقل کرده اند که این معنى را مى رسانده است.

بر همین اساس است که قلقشندى مى گوید نخستین بار عمر با این لقب خوانده شده و پیش از آن ابو بکر را خلیفة رسول الله و عمر را در آغاز خلیفة خلیفة رسول الله مى گفته اند. مجلسى در فصلى که تحت عنوان:فى التسلیم على على علیه السلام بامرة المؤمنین آورده است احادیث فراوانى را از طریق عامه و خاصه نقل مى کند که در زمان حیات پیغمبر اکرم عنوان «امیر المؤمنین»بر حضرت على بن ابى طالب علیه السلام در موارد گوناگون اطلاق شده است.

حیدر

خط خداى زود بیاموزى

گر در شوى به خانه پیغمبر

ندهد خداى عرش در این خانه

راهت مگر به رهبرى حیدر

حیدر، که زو رسید و ز فخر او

از قیروان به چین خبر خیبر

چنانکه یاد شد نخستین نامى که از سوى مادر به آن حضرت نهاده شد«حیدره»بود به نام پدر مادر اسد بن هاشم سپس پدرش این نام را تغییر داد و او را على نامید و برخى گفته اند حیدره نامى بوده که قریش او را به آن نام مى خوانده است.و قول نخستین درستتر به نظر مى نماید چه آنکه هنگامى که در جنگ خیبر مرحب بیرون آمد و رجز زیر را خواند:

انا الذى سمتنى امى مرحبا حضرت با رجز به او پاسخ داد: انا الذى سمتنى امى حیدره

گذشته از کلمه«حیدر»که به شیر اطلاق مى شود لقب«اسد الله»یعنى شیر خدا درباره آن حضرت به کار رفته است و پیش از آن این لقب براى حمزة بن عبد المطلب به کار رفته بود به جهت شجاعت و شهامتى که حمزه در برخورد با دشمنان حضرت رسول ص نشان داده بود. از جمله کلماتى که در زبان عرب براى شیر به کار رفته«ضرغام»است و آن حضرت را«ضرغام یوم الجمل»یعنى شیر دلاور روز نبرد جمل نیز خوانده اند.

وصىّ

وصى رسول الله من دون اهله

و من باسمه فى فضله یضرب المثل

وصى صفت مشبهه از مصدر وصایت و وصیت است یعنى آن کسى که مورد اطمینان قرار داده شده تا به وصیت عمل کند.از حضرت رسول ص روایت شده که: لکل نبى وصى و وارث و ان وصیى و وارثى على بن ابى طالب هر پیغمبرى وصى و وارثى است و وصى و وارث من على بن ابى طالب است. حضرت على ع در یکى از خطبه هاى خود مى فرمایند:لا یقاس بآل محمد- صلى الله علیه-من هذه الامة احد.یعنى هیچ کسى را در میان این امت با خاندان محمد نمى توان مقایسه کرد و سپس در دنباله آن مى فرمایند:و لهم خصائص حق الولایة، و فیهم الوصیة و الوراثه. 33 خصائص حق ولایت و همچنین وصیت و وراثت براى ایشان است.

ابن ابى الحدید در ذیل عبارت اخیر مى گوید: شکى نیست که على علیه السلام ع نزد ما وصى رسول خداست، هر چند که مخالفان و معاندان این حقیقت را نپذیرند.او سپس اشعارى را که در صدر اسلام سروده شده و متضمن این معنى است که على ع وصى رسول خداست نقل مى کند که از آن جمله است:

و منا على ذاک صاحب خیبر

و صاحب بدر یوم سالت کتائبه

وصى النبى المصطفى و ابن عمه

فمن ذا یدانیه و من ذا یقاربه



على از ماست آن که خداوند روز خیبر و روز بدر است همان روزى که سپاهیان او سرازیر گشتند و اوست که وصى و پسر عم پیغمبر برگزیده است.پس کیست که با او بتواند همسرى و برابرى جوید.

اتانا الرسول رسول الامام فسر بمقدمه المسلمونا رسول الوصى وصى النبى له السبق و الفضل فى المؤمنینا


رسول، رسول امام نزد ما آمد و مسلمانان با آمدن او شاد گشتند.او رسول وصى است وصى پیغمبر که برترى و فضیلت حق اوست.

وصى بودن حضرت على علیه السلام را حتى دشمنان او اقرار داشتند چنانکه در روز جنگ جمل، جوانى از بنى ضبه از سپاه عایشه وارد میدان شد در حالى که این ابیات را مى خواند:

نحن بنى ضبة اعداء على

ذاک الذى یعرف قدما بالوصى

و فارس الخیل على عهد النبى

ما انا عن فضل على بالعمى



ما فرزندان ضبه دشمنان على هستیم همان على که از قدیم او را«وصى»مى خواندند همان که در زمان پیغمبر یکه سوار نبردها بود.من از فضیلت على کور و ناآگاه نیستم.

ولى

على ولى صاحب ذو الفقار

وصى نبى رحمت کردگار

اطلاق کلمه، «ولى»به معنى دوست مبتنى است بر این آیه شریفه:انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون. .همانا ولى شما خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آوردند آنان که نماز بر پا مى دارند زکات مى پردازند در حالى که مشغول رکوع هستند.مفسران اتفاق کرده اند که این آیه در وقتى نازل شد که هنگامى که حضرت در حال رکوع بودند انگشترى خود را به سائلى بخشیدند .

آنچه على داد در رکوع فزون بود ز آنچه به عمرى بداد حاتم طائى و نیز از پیغمبر اکرم ص روایت شده که فرمود:ان علیا منى و انا منه و هو ولى کل مؤمن بعدى.همانا على از من و من از على هستم و او پس از من ولى هر مؤمن است.

صدیق اکبر و فاروق امت از سلمان و ابو ذر روایت شده که گفته اند رسول خدا دست على ع را گرفت و فرمود:بدانید که این نخستین کسى است که به من ایمان آورده و نخستین کسى خواهد بود که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد و او صدیق اکبر و فاروق این امت است که میان حق و باطل جدایى مى افکند. و در خبر دیگرى آمده است که حضرت على ع بر روى منبر در بصره فرمود:من صدیق اکبر هستم ایمان و اسلام من پیش از ایمان و اسلام ابو بکر بوده است. و این بدان مناسبت است که صدیق لقب ابو بکر و فاروق لقب عمر بوده است.

یعسوب المؤمنین روایت شده است که پیغمبر خدا به على ع فرمود:یا على انک سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرّ المحجلین و یعسوب المؤمنین. یعسوب زنبور نر است که رهبرى سایر زنبوران را به عهده دارد و بدین مناسبت هر پیشوایى، یعسوب پیروان خود به شمار مى آید.چنانکه جاحظ گفته است:«و کل قائد فهو یعسوب ذلک الجنس المقود.» و در حدیثى دیگر پیغمبر فرمود:یا على انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظالمین تو یعسوب مؤمنانى و مال یعسوب ستمگران است.

الانزع البطین این دو لقب در ارتباط با سیماى ظاهرى آن حضرت ع بوده است زیرا«انزع»به معنى ریخته موى و «بطین»به معنى بزرگ شکم است. و محتمل است به جهت آنکه دشمنان این تعبیر را با عنوان نوعى بظاهر عیب به کار مى بردند احادیث و روایاتى از پیغمبر نقل شده که این دو لفظ هر چند بظاهر ناظر به تن است ولى در باطن اشاره به دو صفت معنوى اوست از جمله آنکه:«منزوع من الشرک»گسسته از شرک«بطین من العلم» 48 بزرگ از علم.مى گویند متوکل خلیفه عباسى از کثرت دشمنى اش با آن حضرت و اهل بیت او یکى از ندیمان مخنث خود به نام عباده را وادار ساخته تا بر

من کنت مولاه فهذا على مولاه شکمش در زیر لباس بالشى ببندد تا بزرگ نماید و سرش را که بى مو بود برهنه کند و رقص کنان بگوید: «قد اقبل الاصلع البطین خلیفة المسلمین»و بدین وسیله با خنده، بغض و کینه و خبث درون خود را آرام مى بخشید.الشمس بالتطیین لا تغطّى. و شاعران در توجیه این دو لفظ ابیات فراوان گفته اند از جمله:

نزعت عن آلاثام طرّا نفسه

ورعى فمن کالا نزع المتورع

و حوى العلوم عن النبى وراثة

فهو البطین لکل علم مودع

سید الشهدا قلقشندى هنگام یاد کردن از آن حضرت ع او را با اوصاف زیر خوانده است:امام الامة-امام امت. ابو الائمة-پدر امامان، قدوة السعداء-پیشواى سعیدان، سید الشهداء-سرور شهیدان، عاضد الدین بذى الفقار-حامى دین با ذو الفقار، من لم یزل الحق الى ذبه شدید الافتقار کسى که همیشه حق به حمایتش نیازمند است.

امیر المستحقین المحرومین ابن ابى الحدید این وصف را به نقل از ابو جعفر بن ابى زید الحسنى نقیب بصره یاد مى کند و این در وقتى بود که ابن ابى الحدید از او پرسید چرا مردم على بن ابى طالب را دوست دارند و به او عشق مى ورزند او در پاسخ گفته است که بیشتر آنان که استحقاق پایه و مرتبه اى را داشته اند از داشتن آن محروم بوده و نامستحقان و ناشایستگان بر آنان حکم مى رانده اند و چون على ع مستحق محرومى بوده بلکه او امیر و سید و کبیر مستحقان محرومان است، ستم دیدگان و خوارى کشیدگان همه همداستان اند در هوادارى از آن مرد عظیم القدر جلیل الخطر کامل الشرف که محروم و محدود بود از آنچه که شایسته و مستحق آن بود

بیضة البلد بیضه در لغت به معنى تخم مرغ است و چون تخم مرغ اصل و منشأ پدید آمدن مرغ است«بیضة البلد»به کسى اطلاق مى شود که در شهر شاخص باشد و قوام و کیان کشور به او بستگى داشته باشد همچون «بیضة الاسلام»در عربى بیضه براى قسمت بالائى قبه ها و صومعه ها به کار مى رود و مى گویند «بیضة القبة»و«بیضة الصومعة».

و مى گویند حضرت على ع خود این تعبیر را براى خود به کار برده و فرموده اند:«انا بیضة البلد» هنگامى که عمرو بن عبدود به دست آن حضرت کشته شد دخترش عمره او را چنین مرثیه گفت: لو کان قاتل عمر و غیر قاتله بکیته ما اقام الروح فى جسدى لکن قاتله من لا یعاب به و کان یدعى قدیما بیضة البلد

اگر عمره را شخص دیگرى غیر از على کشته بود تا هنگامى که جان در تن دارم بر او مى گریستم ولى کشنده او کسى است که بر او خرده نتوان گرفت و از دیر زمان او را«بیضة البلد»خوانده اند.

جزء لا یتجزى جاحظ مى گوید یکى از اصحاب ما درباره«جزء لا یتجزى»از ابو لقمان ممرور سئوال کرد که آن چیست؟ او در پاسخ گفت:جزء لا یتجزى على بن ابى طالب است

آنچه که یاد شد برخى از نامها و کنیه ها و القاب و عناوین حضرت على ع بود و مسلما اگر استقصا شود القاب و عناوین آن حضرت از صدها افزون مى گردد چون شیعه و سنى و مخالف و موافق او را با اوصافى ستوده اند که هر کدام عنوان لقب براى آن حضرت محسوب مى شود و براى اثبات این موضوع و ختم کلام سخن را با اوصافى که ابو جعفر اسکافى دانشمند معتزلى درباره آن حضرت آورده ختم مى کنیم: الطاهر الزکىّ، العدل الرضى، سید المؤمنین و راحم المساکین و قوة المستضعفین و شریک الفقراء و امین الضعفاء و جابر الکسیر و مغنى الیتیم و المساوى بعدله بین القریب و البعید. .

اللهم احشرنا مع اولیائه بحق محمد و آله الطیبین و الطاهرین.

ایزد عطاش داد محمد را

نامش على شناس و لقب کوثر

هنگامى که حضرت على ع به دنیا آمد پدرش غایب بود و مادرش او را«اسد»یعنى شیر نام نهاد به نام پدرش. وقتى ابو طالب آمد این نام را نپسندید و او را «على»نام نهاد و از این روى است که آن حضرت در رجزى که روز خیبر خواند از نامى که مادرش بر او گذاشته بود یاد کرد«انا الذى سمّتنى امّى حیدره»من آن کسى هستم که مادرم مرا حیدر نامیده است و حیدر نام شیر است. در وجه تسمیه آن حضرت به على اقوال متعددى نقل شده است از آن جمله:

براى علو و برترى او با هر کسى که با او به مبارزه پرداخته است.

براى آنکه خانه او در بهشت در برابر خانه هاى پیمبران است و هیچ پیمبرى خانه اش به بلندى خانه على نیست.

براى آنکه هنگام فرود آمدن بتها از بام کعبه پا بر پشت پیغمبر نهاد و هیچ کس پا بر پشت پیغمبر ننهاده است.

براى آنکه تزویج او در بالاترین آسمانها بوده است و از میان مردمان کسى تزویجش در آنجا نبوده است.

براى آنکه پس از پیغمبر خدا ص علم او از همه بیشتر بوده است.

مجلسى مى گوید:لان له علوا فى کل شى ء: على النسب، على الاسلام، على العلم، على الزهد، على السخا، على الجهاد، على الاهل، على الولد، على الصهّر او در هر چیزى از دیگران برترست:در نسبت، در اسلام، در دانش، در پارسایى، در بخشش، در جهاد، در خانواده، در فرزند، در دامادى»:

هذا على على فى محاسنه

کانما حسبه ان یبلغ الاملا

و کم اقول و قد ابصرت طلعته

هذا الذى فى طراز اللّه قد عملا

نام على چنان مبارک و فرخنده بود که هم در زمان آن حضرت رایج و متداول گردید چنانکه وقتى عبد اللّه بن عباس از آن حضرت خواست تا نامى براى نوزادش برگزیند حضرت نامش را على و کنیه اش را ابو الحسن نهاد.

على بن ظافر ازدى کسانى را که نامشان على بوده در کتابى گردآورده و از على بن ابى طالب آغاز کرده است.

متنبى کلمه، «مبارک الاسم»را براى سیف الدوله به کار برد به خاطر همین بود که نام او على بوده است. دیلمى از کتاب بشارة المصطفى چنین نقل مى کند که حضرت فاطمه علیها السلام هنگام ولادت آن حضرت گفته است که«...به بیت الحرام وارد شدم و از میوه ها روزیهاى بهشت خوردم وقتى خواستم بیرون آیم از هاتف غیبى ندایى به گوشم رسید که مى گوید اى فاطمه او را على نام کن خداى على اعلى مى گوید نام او را از نام خود مشتق گردانیدم و او را به ادب خود متأدب ساختم و بر دشواریهاى علم خود او را آگاه گردانیدم، اوست که بتها را در خانه ام مى شکند و بر پشت بام خانه ام اذان مى گوید و مرا تقدیس و تمجید مى کند خوشا به حال آنکه او را دوست دارد و فرمان بردارى کند و واى بر آنکه او را دشمن دارد و نافرمانى کند.

اشتقاق نام او از نام خداوند اشاره به آیه شریفه «و هو العلى العظیم»است.

و به همین مناسبت است که یکى از القاب شیعیان على علیه السلام«ترابى»است. ابن عباس مى گوید شنیدیم که رسول خدا ص مى گفت در روز قیامت وقتى کافر مى بیند که خداوند تبارک و تعالى چه ثواب و تقرب و کرامتى براى شیعیان على فراهم کرده است مى گوید:«یا لیتنى کنت ترابیا»اى کاش من ترابى بودم و این بر سیاق قول خداى عز و جل است که «و یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا.»

از ابن عباس پرسیده شد چرا رسول خدا ص على را ابو تراب خوانده است؟پاسخ داد زیرا او صاحب زمین و حجت خدا بر روى زمین پس از رسول خداست و بقاء و سکون زمین به اوست از میان متأخران سید محمد صدر معتقد است که کنیه:«ابو تراب»براى آن حضرت کنایه از بسیارى عبادت و نماز اوست زیرا مسلمانان بر خاک سجده مى کردند و پیشانى آن حضرت از کثرت سجده خاک آلود بوده است پس گفته پیغمبر:«قم یا ابا تراب»مثل این است که گفته باشد:«قم یا کثیر العباده»برخیز اى کسى که بسیار سجده و عبادت مى کنى.

ابو الحسن.ابو الحسین

امیدوار به احسان کردگار بزرگ

پس از شفاعت احمد به حب بلحسنم

این کنیه به معنى حقیقى آن است.از آن حضرت روایت شده که حسن و حسین در زمان حیات پیمبر خدا او را پدر مى خواندند و حسن على را ابو الحسین و حسین او را ابو الحسن خطاب مى کرده اند و این هر دو کنیه میان شاعران و نویسندگان معمول و متداول بوده است.عباس بن عبد المطلب هنگامى که ابو بکر مورد بیعت قرار گرفت در مدح حضرت على چنین گفت:

ما کنت احسب ان الامر منحرف

عن هاشم ثم عنها عن ابى حسن

و در مرثیه اى که ابو الاسود دئلى درباره آن حضرت سروده چنین آمده است:

اذا استقبلت وجه ابى حسین

رایت البدر فوق الناظرینا

و گاهى در خطبه ها و خطابه ها اطلاق «ابو الحسنین»بر آن حضرت شده است.

ابو الریحانتین

حسین و حسن را شناسم حقیقت

به دو جهان گل و یاسمین محمد

چنین یاسمین و گل اندر دو عالم

کجا رست جز در زمین محمد

این کنیه صورتى دیگر از ابو الحسنین است و روایت شده که رسول خدا سه روز پیش از وفاتش خطاب به حضرت على ع فرمود:سلام علیک ابا الریحانتین اوصیک بریحانتى من الدنیا.سلام بر تو اى پدر دو ریحانه من، من سفارش این دو ریحانه خود را در دنیا به تو مى کنم.

ابو زینب حسن بصرى در زمان بنى امیه از حضرت امیر المؤمنین ع به عنوان ابو زینب یاد مى کرده است.


امیر المؤمنین

قیمت هر کس به قدر علم اوست

همچنین گفتست امیر المؤمنین

امیر المؤمنین یعنى فرمانرواى مؤمنان از مشهورترین القاب آن حضرت است.سلیم بن قیس گوید پیغمبر خدا ص چهل تن از عرب و چهل تن از غیر عرب را گرد کرد و آنان بر على ع به عنوان امیر المؤمنین سلام کردند و سپس به آنان گفت شما را گواه مى گیرم که على برادر من و وزیر من و وارث من و خلیفه من در میان امتم و وصى من و ولى هر مؤمنى پس از من است، سخن او را بشنوید و او را فرمانبردارى کنید. سید رضى فصلى از کتاب خود را درباره این قرار داده که در زمان رسول خدا ص على علیه السلام به عنوان امیر المؤمنین خوانده مى شده است.از آن جمله حدیثى را از بریده اسلمى نقل مى کند که رسول خدا ص به یارانش فرمان داد تا به على ع به عنوان امیر المؤمنین سلام کنند.عمر بن خطاب از آن حضرت سئوال کرد: اى پیغمبر خدا این از سوى خداوند است یا از سوى رسول او حضرت پاسخ داد هم از خدا و هم از رسول اوست .محمد بن جریر طبرى صاحب تاریخ، در حدیثى که به سلمان فارسى مى پیوندد نقل مى کند که سلمان در میان قوم برخاست و گفت:اى گروه مسلمانان شما را به خدا و به حق رسول خدا سوگند مى دهم که شاهد بودید که رسول خدا فرمود سلمان منا اهل البیت.آنان گفتند آرى سوگند به خدا ما این را شهادت مى دهیم سلمان گفت من هم شهادت مى دهم که شنیدم رسول خدا مى گفت:على امام المتقین و قائد الغر المحجلین و هو الامیر من بعدى. و مجلسى از کتاب روح النفوس در حدیثى که به جابر بن سمره مى رسد نقل مى کند که گفته است ما همیشه على بن ابى طالب را امیر المؤمنین خطاب مى کردیم و رسول خدا آن را انکار نمى کرد بلکه با شنیدن آن متبسّم مى گردید. ابن ابى الحدید مى گوید.شیعیان مى پندارند که او( على علیه السلام) در زمان زندگانى حضرت رسول، امیر المؤمنین خطاب مى شده و جمله مهاجرین و انصار او را با این لقب خطاب مى کردند ولى در اخبار محدثان چنین نیامده است ولى آنان عناوینى را نقل کرده اند که این معنى را مى رسانده است.

بر همین اساس است که قلقشندى مى گوید نخستین بار عمر با این لقب خوانده شده و پیش از آن ابو بکر را خلیفة رسول الله و عمر را در آغاز خلیفة خلیفة رسول الله مى گفته اند. مجلسى در فصلى که تحت عنوان:فى التسلیم على على علیه السلام بامرة المؤمنین آورده است احادیث فراوانى را از طریق عامه و خاصه نقل مى کند که در زمان حیات پیغمبر اکرم عنوان «امیر المؤمنین»بر حضرت على بن ابى طالب علیه السلام در موارد گوناگون اطلاق شده است.

حیدر

خط خداى زود بیاموزى

گر در شوى به خانه پیغمبر

ندهد خداى عرش در این خانه

راهت مگر به رهبرى حیدر

حیدر، که زو رسید و ز فخر او

از قیروان به چین خبر خیبر

چنانکه یاد شد نخستین نامى که از سوى مادر به آن حضرت نهاده شد«حیدره»بود به نام پدر مادر اسد بن هاشم سپس پدرش این نام را تغییر داد و او را على نامید و برخى گفته اند حیدره نامى بوده که قریش او را به آن نام مى خوانده است.و قول نخستین درستتر به نظر مى نماید چه آنکه هنگامى که در جنگ خیبر مرحب بیرون آمد و رجز زیر را خواند:

انا الذى سمتنى امى مرحبا حضرت با رجز به او پاسخ داد: انا الذى سمتنى امى حیدره

گذشته از کلمه«حیدر»که به شیر اطلاق مى شود لقب«اسد الله»یعنى شیر خدا درباره آن حضرت به کار رفته است و پیش از آن این لقب براى حمزة بن عبد المطلب به کار رفته بود به جهت شجاعت و شهامتى که حمزه در برخورد با دشمنان حضرت رسول ص نشان داده بود. از جمله کلماتى که در زبان عرب براى شیر به کار رفته«ضرغام»است و آن حضرت را«ضرغام یوم الجمل»یعنى شیر دلاور روز نبرد جمل نیز خوانده اند.

وصىّ

وصى رسول الله من دون اهله

و من باسمه فى فضله یضرب المثل

وصى صفت مشبهه از مصدر وصایت و وصیت است یعنى آن کسى که مورد اطمینان قرار داده شده تا به وصیت عمل کند.از حضرت رسول ص روایت شده که: لکل نبى وصى و وارث و ان وصیى و وارثى على بن ابى طالب هر پیغمبرى وصى و وارثى است و وصى و وارث من على بن ابى طالب است. حضرت على ع در یکى از خطبه هاى خود مى فرمایند:لا یقاس بآل محمد- صلى الله علیه-من هذه الامة احد.یعنى هیچ کسى را در میان این امت با خاندان محمد نمى توان مقایسه کرد و سپس در دنباله آن مى فرمایند:و لهم خصائص حق الولایة، و فیهم الوصیة و الوراثه. خصائص حق ولایت و همچنین وصیت و وراثت براى ایشان است.

ابن ابى الحدید در ذیل عبارت اخیر مى گوید: شکى نیست که على علیه السلام ع نزد ما وصى رسول خداست، هر چند که مخالفان و معاندان این حقیقت را نپذیرند.او سپس اشعارى را که در صدر اسلام سروده شده و متضمن این معنى است که على ع وصى رسول خداست نقل مى کند که از آن جمله است:

و منا على ذاک صاحب خیبر

و صاحب بدر یوم سالت کتائبه

وصى النبى المصطفى و ابن عمه

فمن ذا یدانیه و من ذا یقاربه



على از ماست آن که خداوند روز خیبر و روز بدر است همان روزى که سپاهیان او سرازیر گشتند و اوست که وصى و پسر عم پیغمبر برگزیده است.پس کیست که با او بتواند همسرى و برابرى جوید.

اتانا الرسول رسول الامام فسر بمقدمه المسلمونا رسول الوصى وصى النبى له السبق و الفضل فى المؤمنینا


رسول، رسول امام نزد ما آمد و مسلمانان با آمدن او شاد گشتند.او رسول وصى است وصى پیغمبر که برترى و فضیلت حق اوست.

وصى بودن حضرت على علیه السلام را حتى دشمنان او اقرار داشتند چنانکه در روز جنگ جمل، جوانى از بنى ضبه از سپاه عایشه وارد میدان شد در حالى که این ابیات را مى خواند:

نحن بنى ضبة اعداء على

ذاک الذى یعرف قدما بالوصى

و فارس الخیل على عهد النبى

ما انا عن فضل على بالعمى



ما فرزندان ضبه دشمنان على هستیم همان على که از قدیم او را«وصى»مى خواندند همان که در زمان پیغمبر یکه سوار نبردها بود.من از فضیلت على کور و ناآگاه نیستم.

ولى

على ولى صاحب ذو الفقار

وصى نبى رحمت کردگار

اطلاق کلمه، «ولى»به معنى دوست مبتنى است بر این آیه شریفه:انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون. .همانا ولى شما خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آوردند آنان که نماز بر پا مى دارند زکات مى پردازند در حالى که مشغول رکوع هستند.مفسران اتفاق کرده اند که این آیه در وقتى نازل شد که هنگامى که حضرت در حال رکوع بودند انگشترى خود را به سائلى بخشیدند .

آنچه على داد در رکوع فزون بود ز آنچه به عمرى بداد حاتم طائى و نیز از پیغمبر اکرم ص روایت شده که فرمود:ان علیا منى و انا منه و هو ولى کل مؤمن بعدى.همانا على از من و من از على هستم و او پس از من ولى هر مؤمن است.

صدیق اکبر و فاروق امت از سلمان و ابو ذر روایت شده که گفته اند رسول خدا دست على ع را گرفت و فرمود:بدانید که این نخستین کسى است که به من ایمان آورده و نخستین کسى خواهد بود که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد و او صدیق اکبر و فاروق این امت است که میان حق و باطل جدایى مى افکند. و در خبر دیگرى آمده است که حضرت على ع بر روى منبر در بصره فرمود:من صدیق اکبر هستم ایمان و اسلام من پیش از ایمان و اسلام ابو بکر بوده است. و این بدان مناسبت است که صدیق لقب ابو بکر و فاروق لقب عمر بوده است.

یعسوب المؤمنین روایت شده است که پیغمبر خدا به على ع فرمود:یا على انک سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرّ المحجلین و یعسوب المؤمنین. یعسوب زنبور نر است که رهبرى سایر زنبوران را به عهده دارد و بدین مناسبت هر پیشوایى، یعسوب پیروان خود به شمار مى آید.چنانکه جاحظ گفته است:«و کل قائد فهو یعسوب ذلک الجنس المقود.» و در حدیثى دیگر پیغمبر فرمود:یا على انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظالمین تو یعسوب مؤمنانى و مال یعسوب ستمگران است.

الانزع البطین این دو لقب در ارتباط با سیماى ظاهرى آن حضرت ع بوده است زیرا«انزع»به معنى ریخته موى و «بطین»به معنى بزرگ شکم است. و محتمل است به جهت آنکه دشمنان این تعبیر را با عنوان نوعى بظاهر عیب به کار مى بردند احادیث و روایاتى از پیغمبر نقل شده که این دو لفظ هر چند بظاهر ناظر به تن است ولى در باطن اشاره به دو صفت معنوى اوست از جمله آنکه:«منزوع من الشرک»گسسته از شرک«بطین من العلم» بزرگ از علم.مى گویند متوکل خلیفه عباسى از کثرت دشمنى اش با آن حضرت و اهل بیت او یکى از ندیمان مخنث خود به نام عباده را وادار ساخته تا بر

من کنت مولاه فهذا على مولاه شکمش در زیر لباس بالشى ببندد تا بزرگ نماید و سرش را که بى مو بود برهنه کند و رقص کنان بگوید: «قد اقبل الاصلع البطین خلیفة المسلمین»و بدین وسیله با خنده، بغض و کینه و خبث درون خود را آرام مى بخشید.الشمس بالتطیین لا تغطّى. و شاعران در توجیه این دو لفظ ابیات فراوان گفته اند از جمله:

نزعت عن آلاثام طرّا نفسه

ورعى فمن کالا نزع المتورع

و حوى العلوم عن النبى وراثة

فهو البطین لکل علم مودع

سید الشهدا قلقشندى هنگام یاد کردن از آن حضرت ع او را با اوصاف زیر خوانده است:امام الامة-امام امت. ابو الائمة-پدر امامان، قدوة السعداء-پیشواى سعیدان، سید الشهداء-سرور شهیدان، عاضد الدین بذى الفقار-حامى دین با ذو الفقار، من لم یزل الحق الى ذبه شدید الافتقار کسى که همیشه حق به حمایتش نیازمند است.

امیر المستحقین المحرومین ابن ابى الحدید این وصف را به نقل از ابو جعفر بن ابى زید الحسنى نقیب بصره یاد مى کند و این در وقتى بود که ابن ابى الحدید از او پرسید چرا مردم على بن ابى طالب را دوست دارند و به او عشق مى ورزند او در پاسخ گفته است که بیشتر آنان که استحقاق پایه و مرتبه اى را داشته اند از داشتن آن محروم بوده و نامستحقان و ناشایستگان بر آنان حکم مى رانده اند و چون على ع مستحق محرومى بوده بلکه او امیر و سید و کبیر مستحقان محرومان است، ستم دیدگان و خوارى کشیدگان همه همداستان اند در هوادارى از آن مرد عظیم القدر جلیل الخطر کامل الشرف که محروم و محدود بود از آنچه که شایسته و مستحق آن بود.

بیضة البلد بیضه در لغت به معنى تخم مرغ است و چون تخم مرغ اصل و منشأ پدید آمدن مرغ است«بیضة البلد»به کسى اطلاق مى شود که در شهر شاخص باشد و قوام و کیان کشور به او بستگى داشته باشد. همچون «بیضة الاسلام»در عربى بیضه براى قسمت بالائى قبه ها و صومعه ها به کار مى رود و مى گویند «بیضة القبة»و«بیضة الصومعة».

و مى گویند حضرت على ع خود این تعبیر را براى خود به کار برده و فرموده اند:«انا بیضة البلد» هنگامى که عمرو بن عبدود به دست آن حضرت کشته شد دخترش عمره او را چنین مرثیه گفت: لو کان قاتل عمر و غیر قاتله بکیته ما اقام الروح فى جسدى لکن قاتله من لا یعاب به و کان یدعى قدیما بیضة البلد

اگر عمره را شخص دیگرى غیر از على کشته بود تا هنگامى که جان در تن دارم بر او مى گریستم ولى کشنده او کسى است که بر او خرده نتوان گرفت و از دیر زمان او را«بیضة البلد»خوانده اند.

جزء لا یتجزى جاحظ مى گوید یکى از اصحاب ما درباره«جزء لا یتجزى»از ابو لقمان ممرور سئوال کرد که آن چیست؟ او در پاسخ گفت:جزء لا یتجزى على بن ابى طالب است

آنچه که یاد شد برخى از نامها و کنیه ها و القاب و عناوین حضرت على ع بود و مسلما اگر استقصا شود القاب و عناوین آن حضرت از صدها افزون مى گردد چون شیعه و سنى و مخالف و موافق او را با اوصافى ستوده اند که هر کدام عنوان لقب براى آن حضرت محسوب مى شود و براى اثبات این موضوع و ختم کلام سخن را با اوصافى که ابو جعفر اسکافى دانشمند معتزلى درباره آن حضرت آورده ختم مى کنیم: الطاهر الزکىّ، العدل الرضى، سید المؤمنین و راحم المساکین و قوة المستضعفین و شریک الفقراء و امین الضعفاء و جابر الکسیر و مغنى الیتیم و المساوى بعدله بین القریب و البعید. .

اللهم احشرنا مع اولیائه بحق محمد و آله الطیبین و الطاهرین.

234536