به گزارش سایت خبری پرسون، احمد مسجدجامعی نوشت:
معماری دوره پهلوی حاصل سه نسل از معماران بود: نسل اول، معماران عصر قاجار و پیش از مشروطیتاند که با بزرگانی چون استاد حسن معمار قمی، طراح و سازنده مسجد و مدرسه سپهسالار تهران و تیمچه بزرگ قم شناخته میشوند. نسل دوم، معماران پس از انقلاب مشروطهاند که در رأس آنها استاد جعفرخان معمارباشی کاشانی (1229- 1313خ)، پایهگذار کاسهسازی در معماری و خان و بزرگ معماران ایران، قرار داشت. اما نسل سوم که درواقع چکیده و گوهر نسلهای پیشین بهشمار میرود، با استاد حسین لرزاده آغاز میشود. لرزاده به چنان جایگاه رفیعی در معماری و شهرسازی رسیده بود که بهشایستگی لقب معمارباشی را دریافت کرد. حسین لرزاده، فرزند محمد، از معماران و هنرمندان روزگار معاصر است که در 1285 خورشیدی دیده بر جهان گشود.
زادگاه او در تهران، حوالی خیابان امیریه، کوچه قلمستان، در نزدیکی باغ و حمام عبدالصمد بود. اگرچه این هنرمند نامی در بسیاری از زمینههای هنری، از خوشنویسی و نقاشی تا معماری و طراحی بنا، چیرهدست و صاحب سبک بود، اما بیشتر تلاشهای او بر ساخت و مرمت «خانه یزدان» و گاهی «خانه سلطان» تمرکز داشت. هرچند حسین لرزاده در کودکی به مکتب و مدرسه رفت تا در آنجا هندسه و حساب و کتاب بیاموزد و رموز رسم فنی و هنر نقاشی را از استادان خود فرابگیرد، اما در همان دوره بههمراه معماران دیگر در مجالس پدر -که خود از معماران عصر قجر بود- حاضر میشد تا از این رهگذر، دانش و تجربه به معماران جوان انتقال یابد. لرزاده گذشته از نقاشی و معماری، در مجسمهسازی نیز دستی داشت و یکچند را در مدرسه مجسمهسازی کمالالملک گذراند؛ گو اینکه بهدلیل آرای فقهی درباب پیکرتراشی، مدتی بعد آن را رها کرد.
در دوره پس از برکناری احمدشاه (آبان 1304 خ)، وقتی کارگاه نقاشی سیدمحمدتقی نقاشباشی در خیابان ناصریه، به سبب طرح اصلاح خیابان برچیده شد، او با کسب اجازه از استاد خود، کارگاه نقاشی کوچکی به نام «نقاشخانه حسین لرزاده» در جنب مسجد مجدالدوله، بین میدان حسنآباد و گذر تقیخان برپا کرد. از نخستین آثار جدی او در این زمینه، نقاشی یکی از اتاقهای عمارت سنگی تپه علیخان در سعدآباد بود. لرزاده خوشنویسی را هنگام ساخت آرامگاه فردوسی (گشایش 1313 خ)، نزد میرزا محمدحسین سیفیقزوینی، ملقب به عمادالکتاب (1240 ـ 1315 خ) آموخت. او شعر هم میسرود و دو مجموعه «نغمه لرزاده» و «صد امید» یادگار طبع لطیف اوست. از دیگر تألیفات لرزاده میتوان به «خاطرات» و «احیای هنرهای ازیادرفته» اشاره کرد. اثر پنججلدی اخیر که تاکنون تنها دو جلد از آن منتشر شده است، نشانهای از ذوق هنری و دانش علمی اوست، بهویژه آنکه همه ترسیمها، حجمسازیها و نقشها به قلم خود مؤلف است. لرزاده در این اثر ارزشمند به آموزش «اصول اربعه» معماری سنتی پرداخته و گنجینهای ماندگار از لوحها، تابلوها و گرههای بنایی بدیع پدید آورده است. در دهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم که در رمضان 1381 برگزار شد، حسین لرزاده بهعنوان یکی از خادمان قرآن، جایزه ویژه معماری را برای طراحی و ساخت صدها گنبد، گلدسته و محراب از دست رئیسجمهور وقت، محمد خاتمی، دریافت کرد و در همان سال به دریافت نشان فرهنگستان هنر نیز نائل شد.
اندکی بعد، استاد حسین لرزاده در ۲۴ شهریور ۱۳۸۳ در 93سالگی دیده بر جهان فرو بست. شهر به روایتی تجلی باورها و گرایشهای مردم است و معمارباشی کسی است که افزون بر تسلط کامل به اصول و فنون رشته خود، عرف و شرعیات معماری و شهرسازی را در آثارش رعایت میکند و در ساختوسازهایش، علایق و باورهای مردم تجلی مییابند. برای مثال، یکی از این تجلیات در شهر تهران این بوده که محور اصلی بناها، از دیرباز تا به امروز، رو به قبله بوده است. بههرروی، اگر این تعریف را درباره مفهوم معمارباشی بپذیریم، استاد لرزاده را میتوان آخرین معمارباشی در چنین معنایی دانست. نسل معمارانی همچون لرزاده، نقطه اتصال شیوه معماری کهن ایران، بهویژه در دوره اسلامی، با روزگار ماست و از این منظر، لرزاده را باید آخرین حلقه از سلسلهای دانست که بیش از هزار سال از پیشینه آن میگذرد. امروزه طرحهای تفصیلی و جامع شهری بهتدریج جایگزین اندیشههای شهرسازی معمارباشیهای روزگاران گذشته شدهاند که البته در عمل توفیق چندانی نیافتهاند. با رشد آموزش آکادمیک معماری، موجی از نوگرایی در میان معماران جوان به راه افتاد، اما لرزاده در پیوند میان سنت و مدرنیته میکوشید با آرایههای معماری سنتی از یک سو و طرح، نقشه و تزئینات معماری مدرن از سوی دیگر، هماهنگی دلنوازی همچون موسیقی در معماری معاصر ایران برقرار کند.
ثمره این تلاش، ابتکاراتی است که او در طراحی به دست داد؛ چنانکه او را «معمار هندسههای گمشده» خواندهاند و البته چنین تعبیری از این سخن مشهور او نیز دور نیست که «هنر معمار، هنر تزئینات است». خود او نیز جلوه تحققیافته این کلام بود. او با طراحی و اجرای مقرنس، رسمیسازی، گرهسازی و یزدیبندی که آنها را «اصول اربعه معماری سنتی» میدانست، هندسهای پرشور از تناسب و پویایی پیش چشم مخاطب میگذاشت، فضای معماری را به گفتوگو با بیننده دعوت میکرد و حس و حال معمار را در ساخت بنا جلوه میداد. لرزاده برخلاف معماران همنسل خود که بر سبک و سیاق اروپایی و باستانی تمرکز داشتند، میکوشید با تلفیق عناصر معماری مدرن و نمادهای معماری ایرانی ـ اسلامی، ابداعات و ابتکاراتی بیافریند که البته در این راه توفیق فراوان داشت؛ برای نمونه، سردر دارالفنون به نحوی ساخته شده است که با هویت بنای دارالفنون سازگاری تمام دارد، درحالیکه معمار دارالفنون، نیکلای مارکوف گرجیتبار (درگذشت 1957 م در تهران) بود. وانگهی، او در معماری بناهای دینی، سازه بادگیر را از معماری قدیم ایران برگرفت و توانست هویت ایرانی را در معماری معاصر جریان دهد.
برای فهم و درک بهتر فضای معماری لرزاده، مناسب است که بناهای گوناگون ساخته او را با ساختمانهای پرهزینه و مدعی اصالت معاصر مقایسه کنیم و به برخی از جزئیات بناها و سازههای او بپردازیم. شاید یکی از برجستهترین ویژگیهایی که با مشاهده مجموعه آثار استاد به چشم میخورد، این است که هرکدام از بناهای او روحی مجزا دارند و هیچیک دچار تکرار نشدهاند. مهناز رئیسزاده، یکی از شاگردان بنام استاد، در مجموعه مقالات کنگره معماری در کاشان در مقالهای، دو اثر لرزاده را مقایسه کرده است؛ نخست مسجد امام سجاد(ع) در تقاطع خیابان فخررازی و جمهوری و دیگری بخشی از مسجد سپهسالار در بهارستان. درباره مسجد نخست، مرحوم سیدمحمدعلی ریاضییزدی، شعری با این سرآغاز سروده که هنوز زینتبخش دیوار بیرونی مسجد است: «بار خدایا به نور سید سجاد/ مسجد سجاد باد تا ابد آباد». در تزئینات این بنا، رنگپردازی بر نقوش، جلوهای زیبا از ترکیب نور و رنگ به گرهها و بنا بخشیده است و بسیاری از معماران، از جمله فرامرز پارسی (برگزیده هفتمین دوره جایزه اخلاق و نیایش) این اثر استاد لرزاده را از زیباترین مساجد تهران میدانند که در فضایی کوچک، همه ویژگیهای یک مسجد کامل را در عین سادگی دارد.
خود استاد لرزاده از میان آثار ماندگارش، بیش از همه مسجد آلاشت و پس از آن کاخ مرمر را میپسندید و میگفت که برای ساخت آن کاخ، همه هنرمندان و استادان گرد آمدند، از جمله احمد خاکنگارمقدم و کریم طاهرزادهبهزاد. در سوی دیگر، ورودی شرقی مسجد سپهسالار تفاوتهای چشمگیری با مسجد امام سجاد(ع) دارد؛ در واقع این ورودی به لحاظ طراحی نقطه مقابل مسجد نخست است: در این بنا مقوله رنگ نقش چندانی ندارد، بلکه سایهروشنها و حجم و ژرفانمایی (پرسپکتیو) چشم بیننده را خیره میکند. از ویژگیهای دیگر سبک لرزاده که شاید بتوان گفت همچون امضای اوست، استفاده بسیار از کاسهسازی یا شمسه در بناست. از نخستین کارهای او، مرمت عمارت محروقه مجلس شورای ملی در میدان بهارستان است؛ مجلسی که آتش گرفت و معماری که متولد شد. سردر بانک تجارت یا بانک شاهی آن روزگار، سردر ورودی مدرسه دارالفنون، مسجد مهدیه در خیابان ری، مسجد زعیم در خیابان منیریه، مسجد فخریه در خیابان امیریه، مسجد فروزنده در خیابان شوش، تکیه و حسینیه صنف بزازان در خیابان خیام، مسجد انبارگندم و مسجد سنگی در شهرری که مقبره خانوادگی او در کنار آن واقع است، مسجد امام حسین(ع) در میدان امام حسین(ع) که نقشه آن برگرفته از مسجد اعظم در ابعاد کوچک است، مسجد سلمان در خیابان هفده شهریور، مسجد شیخ فضلالله نوری (میرزا یونسخان) در خیابان بهشت، مسجد حاج ابوالفتح و حوزه علمیه فتحیه در میدان قیام از دیگر آثار استادند و همه اینها تنها گلچینی از بوستان پرگل اوست.
لرزاده در روزگاری که فقط بیست و چند سال داشت، توانست کار ناتمام آندره گدار فرانسوی (درگذشت 1965م) را به پایان برساند. گدار در کارنامه خود ساخت آثار متعددی را بهجای گذاشت؛ موزه ملی ایران، طرح اولیه مجموعه ساختمانهای دانشگاه تهران، طراحی کتابخانه ملی در خیابان سی تیر، طراحی آرامگاه حافظ و طراحی اولیه آرامگاه فردوسی که ساختار اهرام مصر را تداعی میکرد و ناکام ماند. ذکاءالملک فروغی، رئیس انجمن آثار ملی که نظارت بر ساخت این بنا را بر عهده داشت، گفت: «اهرام مصر چه ارتباطی با شاعر ایرانی دارد؟» و به این ترتیب، مقبره نیمهکاره به دستور او تخریب شد. پس از آن تصمیم گرفتند معماری ایرانی، طرحی برای مقبره فردوسی پیشنهاد دهد. ارباب کیخسرو شاهرخ (درگذشت 1319)، نماینده زرتشتیان در 11 دوره مجلس شورای ملی که به کاشف خاکجای فردوسی نیز شهرت دارد، لرزاده را معرفی کرد؛ زیرا تعمیر عمارت محروقه مجلس شورای ملی، ساخت سردر دارالفنون و بانک شاهی، اثبات کرده بود که در شایستگی معمار تردیدی نیست. از دیگر آثار لرزاده، طراحی مسجد اعظم قم بود که به خواست آیتالله سیدحسین طباطباییبروجردی (درگذشت 1340خ)، مرجع اعلم زمان، در کنار حرم مطهر حضرت معصومه ـسلامالله علیها ـ بنا شد. این مسجد از لحاظ ساخت، کاشیکاری و تزئینات از نمونههای بیبدیل سده اخیر است. از نکتههای جالب در ساخت این مسجد، گفتوگویی است که میان مرجع عالیقدر و معمارباشی شکل گرفت.
گویا برخلاف نظر آیتالله بروجردی، معمار گلدستهها و گنبد مسجد را کوتاهتر از حد معمول ساخته بود و وقتی سبب را جویا شدند، پاسخ داد: نخواستم با عظمت این بنا، از جلوه دیداری گنبد و بارگاه حرم حضرت معصومه(ع) کاسته شود. آیتالله بروجردی هم بیدرنگ پاسخ داد: ایکاش ادب شما را ما هم داشته باشیم. این نکته از یک سو نشانگر احترام و اهمیتی است که استاد معمار برای باورهای مذهبی و حدود شرعی قائل بود. دقت نظر لرزاده در امور دینی چنان بود که هرگاه میخواستند در تهران برای مسجد در دست احداثی جهت قبله را تعیین کنند، به امر آیتالله سیداحمد خوانساری (درگذشت 1363خ)، مرج تقلید و مجتهد یگانه پایتخت، از استاد معمار میخواستند تا این کار را تقبل کند. روایت ساخت مسجد اعظم قم از سوی دیگر تصریح میکند که استاد تا چه اندازه پایبند اصول اخلاق حرفهای خود بود؛ تا آنجا که حاضر نبود برای جلوهگری هنر و مهارتش در معماری، چنان سازه عظیمی برپا کند که بر حریم حرم و منظر بنایی مقدس سایه بیفکند. این آموزههای اخلاقی و حرفهای که در گذر نسلها در میان معماران این سرزمین نهادینه شده بودند، دیرینهای بهمراتب بلندتر از قوانینی دارند که در روزگار معاصر در میثاقهای بینالمللی نهادهایی همچون یونسکو بازتاب یافتهاند. امروزه اگر قوانین ثبت جهانی مانع از احداث پاساژی میشود که در ضلع جنوبی کاخ گلستان، روبهروی ارگ در محل سرای تاریخی دلگشا، در دست ساخت بود، در سدههای گذشته اخلاق حرفهای معمارانی چون استاد لرزاده مبنای جانمایی بنا و طراحی و روند ساختوساز آن بود. از یادگارهای ارزشمند دیگر استاد لرزاده، تعمیر آستانه حرم حضرت سیدالشهدا(ع) و تجدید بنای ایوان بزرگ آن است. لرزاده در حکمی از سوی سید ابراهیم شهرستانی، تولیت وقت آن حرم مطهر در عراق، بهعنوان معمار آستانه مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نائل شد.
آیتالله بروجردی در واپسین ایام عمر، استاد لرزاده را به کربلا فرستاد و نقشهای از حرم مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) هم به او اهدا کرد. شاگردان لرزاده گفتهاند هر وقت که در خدمت استاد سخنی دراینباره به میان میآمد، او نقشه را با ادب و احترام تمام میگشود و توضیحاتی میداد و دوباره آن را جمع میکرد. حسین مفید ـ مدیر انتشارات مولی ـ از شاگردان زندهنام لرزاده که در دو دهه پایانی عمر استاد در کنارش بود، میگوید: نمیدانید چقدر آن نقشه را دوست داشتم؛ چون نقشه مبنا بود و استاد از روی آن، کار مرمت حرم را انجام داده بود. یک روز داماد استاد از او پرسید: شما این نقشه را میخواهید چه کنید؟ استاد پاسخ داد: آیتالله بروجردی گفته پیش خودتان باشد. داماد استاد که حال مرا فهمیده بود، پیشنهاد داد: حالا شما هم هدیهاش کنید به آقای مفید؛ و سرانجام یک روز استاد آن نقشه باارزش را به من هدیه داد. از دیگر لوازم شخصی اهدایی لرزاده تیغ ریشتراشی اوست که به گفته علیرضا عالمنژاد (پایهگذار کافه تهرون در خیابان خسرو و مدیر مؤسسه گنجینه هزار افسان برای بازخوانی و مستندنگاری قصهها و تجربههای شهر) به سلمانی آذر هدیه شد که از ۱۳۳۳ خورشیدی تاکنون برقرار بوده و اکنون به نام صبا (در خیابان شریعتی، جنب بهار شیراز) شناخته میشود. امیدواریم این هر دو، روزی به خانهموزه استاد اهدا شوند. در سال ۱۳۹۲ که برای درک بیشتر لایههای شهری و تعامل بیواسطه با اهالی محلات، برنامههای تهرانگردی خود را با گروهی از خبرنگاران و مدیران شهری آغاز کردم، دیدار از منزل استاد حسین لرزاده را در خیابان بهار شیراز، خیابان شهید خداپرست، از دست ندادم. این بنا که در
۲۴ آبان سال ۱۳۸۵ به شماره ۱۶۳۰۶ به ثبت ملی رسیده است، قدمتی نزدیک به 50 سال دارد. این بنای مسکونی از معدود خانههای ساخته خود استاد بهشمار میرود. او در آن زمان با فاصله نهچندان دور و در همان زمین، دو خانه برای دختران خود هم ساخته بود؛ سبک بناها بهگونهای بود که آمدوشد هیچیک از ساکنان مزاحمتی برای دیگری ایجاد نمیکرد و هر خانه در عین پیوستگی، مستقل بود. در همانجا پیشنهاد کردم خانهموزه لرزاده تأسیس شود و در جلسه ۳۳۹ دوره چهارم شورای شهر، بر اساس همین پیشنهاد، مصوبه الزام شهرداری تهران به تبدیل خانه لرزاده به خانه معمار (استاد لرزاده) تصویب شد. شهرداری در سال 1397 بودجهای برای راهاندازی این مجموعه به تصویب رساند تا شاید مصوبه برزمینمانده شورای چهارم اجرا شود. این کار ناتمام سرانجام در 17 مهرماه 1398 سامان یافت و در هفته تهران، خانهموزه معمار گشوده شد. هرچند تخریب دو خانه دختران او که میتوانست نمونهای از طراحی لرزاده برای خانههای مسکونی باشد، تأسفآور است، اما با توجه به اینکه نقشههای آنها در دست است، پیشنهاد میکنم هر دو خانه دوباره ساخته شوند؛ بهویژه آنکه معمارباشی در ساخت بنا، به ویژگیهای محله و شهر توجه بسیاری داشت و ساخت بنا را فرایندی مستقل از محیط پیرامونی تلقی نمیکرد. امید است که با تدبیر گردانندگان این موزه کوچک، همه آثار لرزاده گردآوری شود و به این ترتیب، سابقه معماری ایرانی بیشتر محفوظ بماند؛ گو اینکه نباید از یاد برد که آثار بهجایمانده از لرزاده، به مرکزیت شهر تهران و به وسعت همه ایران است.