به گزارش سایت خبری پُرسون، از اصفهان؛ در یکی از مدارس نجفآباد، جایی که مهربانی هنوز نفس میکشد، قصهای از جنس تعهد و انساندوستی رقم خورده است. مرجان کاظمیان، آموزگاری دلسوز، با پیگیری و همراهی خیران، امکان ساخت دست مصنوعی برای یکی از دانشآموزانش را فراهم کرد تا لبخند و امید به چهره او بازگردد؛ در این گفتوگو، پای صحبت این معلم نجف آبادی فداکار مینشینیم.
خانم کاظمیان لطفاً ابتدا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی وارد حرفه معلمی شدید؟
-: بنده مرجان کاظمیان، متولد سال ۱۳۶۷ هستم. حدود سالهای ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ به مدت دو سال در مقطع پیشدبستانی فعالیت داشتم. سپس مدتی به دلیل ازدواج و شرایط خانوادگی از کار فاصله گرفتم. پس از آن در قالب طرح خرید خدمات آموزشی مشغول شدم، اما با تلاش مجدد، سال گذشته در آزمون رسمی استخدامی شرکت کردم و خوشبختانه پذیرفته شدم.
شما در طول دوران معلمی خود با دانشآموزی به نام طاها خدادادی برخورد داشتید که دچار نقص عضو بود. ممکن است کمی از این تجربه برای ما بگویید؟
-: بله، طاها دانشآموز پایه دوم بود که از بدو تولد یک دست نداشت. وقتی در صف صبحگاهی متوجه شدم که همکلاسیهایش دستهایشان را روی شانه هم گذاشتهاند و او تنها ایستاده، قلبم فشرده شد. بعدها متوجه شدم که خانوادهاش توان مالی برای درمان یا تهیه پروتز را ندارند. پدرش کارگر بود و سه فرزند داشتند که در شرایط بسیار دشواری زندگی میکردند.
پس چه شد که شما تصمیم گرفتید اقدامی عملی برای او انجام دهید؟
-: دیدن شرایط طاها و خانوادهاش ذهنم را بهشدت درگیر کرد. با مدیر مدرسه و یکی از همکارانم، خانم مختاری، مشورت کردم و موضوع را با یکی از خیرین در میان گذاشتیم. پس از بازدید از منزل طاها، خوشبختانه خیر پذیرفت که هزینه ساخت پروتز را تقبل کند. این موضوع را با هماهنگی مدرسه پیگیری کردیم و در نهایت طاها صاحب یک دست مصنوعی شد.
این اقدام شما چه تأثیری بر روحیه و وضعیت تحصیلی طاها داشت؟
-: تأثیر بسیار زیادی داشت. طاها که در ابتدا بسیار خجالتی و گوشهگیر بود، بهتدریج اعتمادبهنفس پیدا کرد. در عکسهای کلاسی دیگر دستش را پنهان نمیکرد و با همکلاسیهایش ارتباط بهتری برقرار میکرد. عملکرد درسیاش نیز پیشرفت چشمگیری داشت و حتی با کمک خیرین، در کلاسهای تقویتی هم شرکت کرد.
واکنش خانواده طاها به این اتفاق چه بود؟
-: بسیار خوشحال و قدردان بودند. وقتی از آنها خواستم برای گرفتن عکس حضور پیدا کنند، طاها را با دست مصنوعیاش آوردند و اشک شوق در چشمانشان موج میزد. آنها این تغییر را یک موهبت الهی میدانستند که باعث تحول در زندگی فرزندشان شده بود.
انگیزه اصلی شما برای ورود به حرفه معلمی و انجام چنین کارهایی چه بود؟
-: از همان ابتدا برای من، معلمی صرفاً یک شغل نبود. همیشه از خدا خواسته بودم که مرا جایی قرار دهد که بتوانم به کسی کمک کنم، مفید باشم و تغییری ایجاد کنم. باور دارم این رسالت الهی را باید با عشق و احساس مسئولیت انجام داد.
در پایان اگر صحبت یا پیامی دارید که دوست دارید در این مصاحبه ثبت شود، بفرمایید.
-: از شما بابت این فرصت و توجه به معلمان قدردانی میکنم. امیدوارم که این روایتها بتواند الهامبخش معلمان دیگری باشد تا باور کنند که گاهی فراتر رفتن از وظایف آموزشی، میتواند نوری در دل یک کودک روشن کند و مسیری تازه در زندگیاش بگشاید.
منبع: اموزش پرورش