به گزارش سایت خبری پُرسون، محمدجواد ظریف معاون راهبردی رئیس جمهور در یادداشتی نوشت: در میان برخی از کارشناسان سیاست ایران، روایتی رو به رشد وجود دارد که ادعا میکند ایران تحت فشارهای منطقهای، چالشهای اقتصادی و ناآرامیهای داخلی، سیاست خود را به سمت ساخت سلاح هستهای به عنوان آخرین راهکار بقا یا بازدارندگی تغییر داده است. این تفسیر در میان کسانی مقبولیت یافته که عواملی مانند عقبنشینیهای حزبالله، فروپاشی دولت اسد در سوریه و تنشهای اقتصادی ایران را نشانهای از استیصال نظام سیاسی ایران میدانند.
برخی حتی از این تحلیل برای ترغیب دولت جدید امریکا به اعمال مجدد سیاست «فشار حداکثری» - شامل تحریمهای فلجکننده اقتصادی، دامنزدن به ناآرامیهای داخلی و حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران - بهرهبرداری کردهاند. این تحلیل نه تنها محاسبات راهبردی ایران را تحریف میکند، بلکه بازتاب مسألهای عمیقتر است: وضعیت آشفته جهانی که عمدتاً ناشی از اقدامات مهارنشده اسرائیل در یک سال و نیم گذشته است و تحلیلگران را دچار خطاهای ادراکی خطرناکی کرده است.
برخلاف ادعاهایی که متحدان منطقهای ایران را به عنوان نیروهای «نیابتی» توصیف میکند، بازدارندگی استراتژیک تهران هرگز به این روابط متکی نبوده است. جنبشهای آزادیبخش مانند حزبالله، انصارالله و دیگر گروههای جنبش مقاومت، هرچند با ایران پیوندهای ایدئولوژیک (معنوی) دارند، اما به صورت مستقل و براساس اهداف خاص خود فعالیت میکنند. چنین تصویری از این متحدان، پیچیدگی روابطشان با ایران را بهشدت سادهسازی میکند و توانمندیهای دفاعی خودکفای ایران را نادیده میگیرد.
مبارزه علیه تجاوزات نظامی، اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی، ریشه در دههها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. روحیه مقاومت در میان مردم فلسطین و لبنان، با الهام از پایداری ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی عراق - که بلافاصله پس از سرنگونی رژیم پهلوی و با حمایت همهجانبه ابرقدرتهای شرق و غرب روی داد - در بحبوحه جنایات آریل شارون (مشهور به «قصاب صبرا و شتیلا») اوج تازهای گرفت.
حامیان امروزی جنایات نتانیاهو که بر طبل پایان مقاومت میکوبند، غافل از این واقعیت تاریخی هستند که شکلگیری جهاد اسلامی (۱۹۸۱)، حزبالله (۱۹۸۲) و حماس (۱۹۸۷)، نه زاده حمایتهای تسلیحاتی ایران، که واکنشی به اشغال لبنان از سوی شارون و تبعید سازمان آزادیبخش فلسطین به تونس بود. در آن برهه، ایران خود در حال تقلا برای تأمین اسلحه جهت مقابله با ارتش بعثی عراق بود که به سلاحهای پیشرفته امریکایی (سامانههای آواکس)، فرانسوی (جنگندههای میراژ و موشکهای اگزوسه)، بریتانیایی (تانکهای چیفتن)، روسی (جنگندههای میگ و موشکهای اسکاد) و سلاحهای شیمیایی آلمانی مجهز شده بود. علت ظهور این جنبشها نه پشتیبانی ایران، که تهاجم اشغالگرانه شارون و توهم پایان مقاومت بود. مقاومت نه در آن دوران به خاک سپرده شد و نه امروز محکوم به فناست؛ آن روز بالید و امروز نیز بالندهتر خواهد شد.
بررسی تاریخ این گروهها از بدو تأسیس نشان میدهد که آنها همواره بر اساس ضرورتهای فلسطین و لبنان و اعتقادات ضد اشغالگری خود- نه الزامات راهبردی ایران - عمل کردهاند. هرچند ایران در حمایت از این گروهها با هدف حمایت از مظلومان، هزینه داده، اما آنها هیچ گاه به نمایندگی یا نیابت از ایران اقدام نکردهاند.
ایران امروز بدون نیاز به نیروی «نیابتی» قادر به دفاع از خود است. دههها سرمایهگذاری در زیرساختهای دفاعی - از فناوری موشکی پیشرفته تا پهپادهای نوین- امنیت این کشور را مستقل از حمایت خارجی تضمین کرده است. ایران اگرچه همچنان به مردم خود به عنوان مهمترین سد در برابر تجاوز خارجی تکیه میکند، اما نوآوریهای نظامی آن امکان حفظ امنیت بدون اتکا به حمایت خارجی را فراهم کرده است. این دستاوردها نشاندهنده راهبرد بلندمدتی است که ثبات و حاکمیت را فارغ از تحولات منطقهای تضمین میکند.
با وجود اینکه چالشهای پیش روی متحدانی مانند حزبالله ممکن است به طور موقت بر دامنه نفوذ ایران تأثیر بگذارد، اما هسته اصلی بازدارندگی این کشور را در معرض خطر قرار نمیدهد. این پارادایم «خوداتکایی راهبردی» است که همواره به عنوان رکن بنیادین سیاست دفاعی تهران شناخته شده و توانمندی کشور در برابر فشارهای خارجی را تضمین میکند.
سوء برداشت امروز درباره ایران ناشی از تلاش تحلیلگران برای درک آشفتگی جهان- به ویژه در غرب آسیا- است. در قلب این آشفتگی، مصونیت بیقید و شرط اسرائیل قرار دارد که هنجارهای بینالمللی را نقض و الگویی خطرناک برای رفتار دولتی ایجاد کرده است.
اقدامات اسرائیل در غزه - از بمباران بیمارستانها و مناطق مسکونی و زیرساختهای حیاتی تا ممانعت از کمکهای انسانی - به کشته شدن دهها هزار غیرنظامی و فاجعهای انسانی انجامیده و میلیونها انسان را بدون دسترسی به آب و غذا و دارو، در معرض مرگ قرار داده است.
فراتر از غزه، اقدامات اسرائیل به بیثباتی کل منطقه نیز میافزاید، حملات هوایی مکرر به سوریه و لبنان که غیرنظامیان، روزنامهنگاران و نیروهای امدادی را نشانه میرود، همراه با بهکارگیری فناوریهای پیشرفته و حتی تبدیل ابزارهای ارتباطی به سلاحهای مرگبار، بیاعتنایی این رژیم به قواعد اخلاقی و حقوق بینالملل را عیان میسازد.
سکوت یا همراهی ضمنی قدرتهای جهانی با این الگوی رفتاری رژیم صهیونیستی، تحلیل کارشناسان از کنشهای دولتی را دچار اعوجاج کرده است. در فضای فاقد نظم حقوقی کنونی، حتی واکنشهای تدافعی جمهوری اسلامی نیز ممکن است به اشتباه «تهاجمی» یا «نمادی از درماندگی» تلقی شود. تحلیلگرانی که ایران را در آستانه دستیابی به تسلیحات اتمی تصور میکنند، از تأثیرات مخرب بیثباتی ساختاری نظام جهانی بر تحلیلهای خود غافل ماندهاند. آنها، آشفتگی فضای بینالملل را به محاسبات راهبردی تهران تعمیم داده و رویههای دفاعی ثابت این کشور را به مثابه تغییراتی شتابزده و فاقد ثبات راهبردی تفسیر میکنند.
اقدامات ایران نه نشانگر گرایش به سمت تسلیحات هستهای، که تجلی راهبرد تاریخی مبتنی بر صیانت از حاکمیت ملی و ثبات از مسیر خوداتکایی است. ساختار بازدارندگی ایران همواره در تطابق کامل با پارادایم امنیت ملی ریشهدار در حاکمیت مستقل بوده است. تهران نه در پاسخ به انگارههای نادرست از «استیصال»، که در چهارچوب اهداف کلان تثبیتشده راهبردی خود گام برمیدارد.
تمرکز وسواسگونه بر ایران به عنوان تهدید هستهای، توجه را از نقش رژیم صهیونیستی در بیثباتسازی منطقه منحرف میکند. اقدامات مهارنشده این رژیم نهتنها بحرانهای انسانی را تشدید میکند، بلکه با تضعیف هنجارهای جهانی، محیطی مساعد برای گسترش سلاحهای هستهای ایجاد میکند. تحلیلگران باید در برابر وسوسه تفسیر اقدامات تهران از دریچه آشفتگی جهانی مقاومت کرده و بر الگوهای ثابت در رفتار راهبردی ایران تمرکز کنند.
این تغییر نگرش تنها درباره ایران نیست، بلکه درباره احیای اعتماد به نظامی جهانی است که پاسخگویی، عدالت و حاکمیت قانون را اولویت میدهد. ادعاهای تغییر موضع ایران به سمت هستهای، بازتاب استراتژی تهران نیست، بلکه نشانهای از فروپاشی نظم جهانی است. بازسازی روایت مستلزم مقابله با عوامل واقعی بیثباتی و تأکید مجدد بر اصول پاسخگویی و عدالت است.
منبع: روزنامه ایران