به گزارش سایت خبری پرسون، رضا رئیسی در یادداشتی نوشت: حکومت خاندان اسد بعد از ۵۵ سال در سوریه به طرفه العینی رنگ باخت و بالاخره بشار اسد ردای سیاست از تن انداخت. در وهله اولیه این خبر خوبی برای معارضان سوری و بازیگران منطقهای و فرا منطقهای حامی و چینش کننده مسلحین ضد حکومتی و البته اکثریت مردمی بود که در سوریه تحت حکومت اقتدارگرا و غیر دموکراتیک روزگار گذرانیده و طی ١٣ سال اخیر نیز عطف به منازعات و مجادلات سیاسی و نظامی در عمل کشوری بی ثبات، چندپاره و جنگ زده و مضمحل و فاقد آینده ای ملموس و چشم اندازی مقبول را با گوشت و پوست خود لمس می کردند و به قول عامیانه از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردند یا خسته از منازعات ترجیح دادند که در گوشهای نشسته و نظاره گر باشند.
از این بابت می توان گفت، کسی مرثیه سرای سقوط اسد نیست و اکثریت قریب به اتفاق ناظران داخلی و خارجی نیز در وجه سلبی به استقبال این دگرگونی و اضمحلال ساختار حکومت مرکزی در سوریه رفتند؛ اما در وجه ایجابی هنوز فرصت و مجال فراوانی تا ابراز خشنودی و هلهله و شادی وقت باقی است.
تجربه تاریخی ملل مختلف در اقصی نقاط گیتی، خاطره خوشی از میدان داری میلیتاریسم دگرگون کننده صحنه و عرصه سیاسی در مخیله خود ندارد و به قول روشنفکرانه از کوله بار هیچ نظامی و سرباز و ژنرالی، دموکراسی و آزادی برای هیچ ملتی به ارمغان نیامده است.
به این گزاره بدیهی وضعیت بغرنج خاورمیانه و سابقه ناخوشایند معارضان مسلح سوری را هم که اضافه کنید، کلاف سردرگمی می شود که هیچ سر و ته ندارد و جایی برای ابراز مسرت و خشنودی و اطمینان خاطری از چشم انداز پیشرو، حداقل در بازه زمانی کوتاه مدت باقی نمی گذارد.
حال در این میان برخی از واکنشهای تحلیلگران و ناظران داخلی به فعل و انفعالات پر شتاب و سونامیوار سوریه، جای تامل و طمانینه بسیار دارد.
اینکه همگان در سراسر جهان نسبت به سرعت تحولات در سوریه اعم از حامیان حکومت قبلی تا طرفداران معارضان غلبه یافته سوری، دچار غافلگیری و شوک ناگهانی از چنین تغییرات برق آسایی شدند، کسی شک و شبههای ندارد و طرف ایرانی نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست؛ اما اینکه بی محابا آنان را شماتت کرده و کلیت عملکرد چند دههای ایران را با مقیاس چند روز اخیر به تحلیل نشسته و خط بطلان بر تمامی استراتژی های منطقهای ایران کشید نه منصفانه است و نه قرین به صحت.
حافظ اسد، به دلایل مختلفی که از حوصله این مقال خارج است، در بزرگترین چالش ایران در دهه ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی جنگ تحمیلی ٨ ساله تنها حاکم منطقه و حکومت عربی بود که تمام قامت پشت ایران ایستاد و از معدود حاکمان جهان بود که در جنگ ایران و عراق حامی و در کنار کشورمان قرار داشت.
طبیعی بود که ایران این همراهی و همدلی را پاس داشته و روابطی مستحکم با سوریه داشته باشد.بعد از جنگ نیز تا پایان عمر، حافظ اسد روابط حسنه خود با ایران را حفظ و کمک حال ایران در پروژه مشترک مهار رژیم اسرائیل با تقویت مبارزان منطقهای بود.
بشار جوان هم به توصیه پدر با مقامات ایرانی روابط راهبردی برقرار و نقش مهمی در تقویت و بسط و تعمیم نقش آفرینی محور مقاومت ضد صهیونیستی داشت. ایران هم در بزنگاهی که همه قدرت های منطقهای و فرا منطقهای رویای تصرف و فتح شامات در سر می پروراندند، پشت او را خالی نکرد و نقشه دشمنان مشترک را نقش بر آب کرد.
تا اینجای کار بازی برد-برد برای ایران و حکومت سوریه رقم خورده و منافع دو طرف تامین و صعود یافته و سوریه نقش کانونی در گرانیگاه مرکزی عمق استراتژیک ایران را یافته بود.
لازم به اشاره است، بر خلاف پروپاگاندای رسانهای و آنچه که تبلیغ و ترویج میشد، ایران تا هنگامی که معارضان و مخالفان اسد، دست به اسلحه نبرده و جنگ داخلی با بازی بازیگران خارجی براه نیافتاد بود، هیچ دخالت محسوس نظامی و مستشاری در تحولات سوریه نداشت و وقتی که ماهیت جنگ زوایای غیر سیاسی و دهشتناک حضور مزدوران خارجی را یافت، مجبور به دخالت شد.
پس از تفوق اسد و تثبیت قدرت حاکمیتی او طبیعی بود که ایران نیز در راستای منافع و مطامع خود به بسط و تعمیم و تثبیت جایگاه نظامی خود در سوریه و در راستای کارآمد سازی محور مقاومت دست ببرد اما درست از همینجا بود که بازی برد_برد همیشگی در مسیر متفاوتی قرار گرفت.
اسد به پشتوانه حمایت روسیه و ایران که آن را همیشگی و لاینقطع فرض می کرد به سمت آشتی جویی با مردم و اصلاحات سیاسی لازم و ضروری نرفت و طرف ایرانی هم نقشه راه مشخصی برای بهره برداری بهینه از ظرفیت ایجاد شده و بستر سازی برای انتفاع و تثبیت موقعیت به دست آمده نداشت.
اینگونه شد که به مرور زمان دو طرف در سوریه به سمت فرسایش جایگاه و قدرت رفتند و با تکانه های جدی پسا عملیات هفت اکتبر، با یک یورش نظامی ساده و برقآسا به پایان رابطه مشترک و در پیامدش اضمحلال حکومت اسد در سوریه رسیدند.
نکته اینجاست که بسیاری از تحلیلگران داخلی از یک طرف معتقد به غافلگیری محض نیروهای ایرانی هستند و به عدم پیشبینی و إچمز سازی طرف ایرانی خرده می گیرند و از طرف دیگر کلیت استراتژی ایران در قبال سوریه را غلط ارزیابی می کنند.
حال آنکه در مورد اول وقتی میتوان به غافلگیری محض و ضعف میدانی طرف ایرانی حکم داد که نیروهای ایرانی در معادلات دخالت و نقش آفرینی ملموسی داشتند و در آن ناکام شده و دچار شکست میشدند، حال آنکه به هر دلیلی طرف ایرانی از کوچکترین دخالتی سرباز زد و حتی خود اسد و ارتش آن نیز هیچ تلاش ملموس و محسوسی برای حفظ و تثبیت جایگاه خود نداشتند و شماتت طرف ایرانی در این زمینه بی انصافی محض است و بدور از واقعیت بدیهی میدانی.
در مورد دوم یعنی زیر سوال بردن کلیت استراتژی ایران در قبال سوریه طی چند دهه گذشته، باید قائل به یک تفکیک ضروری بود. استراتژی ایران در دوران حافظ اسد و سپس در حفظ بشار در برابر تروریست های تکفیری و نیز بهره گیری از ظرفیت ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک سوریه در معادلات منطقه ای منطبق بر منافع ملی و خیر جمعی مردمان منطقه بود و نباید اکنون با وضعیت رخ داده به خلط مبحث پرداخت و همه چیز را یک کاسه نقد کرد.
البته که باید مطالبه و نقد و علت یابی داشت که چرا اکنون به چنین وضعیتی رسیدهایم و آسیب شناسی کرد که چگونه سیر حوادث به اینجا ختم شد و یک موضع راهبردی که با صرفه هزینه های فراوان مادی و معنوی این چند ساله تثبیت شده بود،بدین وضعیت درآمد و کجای کار و راه را اشتباه رفته ایم.
بازنگری در سیاست های منطقهای و اتخاذ راهبردهای سیاست خارجی روزآمد معطوف به شرایط رخ داده یک ضرورت ویژه و غیر قابل کتمان است و نمی توان با تکیه بر استراتژی های به روز نشده و نگرش های شعاری در این صحنه پر تلاطم توفیق و دستاوردی داشت، البته و حتما باید برای دوران پسا اسد نیز به جای کنارگیری و انفعال غیر سازنده برنامه و هدف و استراتژی مشخص داشت.
اگر عده ای از تحلیلگران معتقد به سیاست ها و استراتژی اشتباه ایران در منطقه و به خصوص در قبال سوریه هستند، علت شماتت آنان در عدم دخالت ایران طی هفته طوفانی پایان بخش حکومت اسد، مایه تعجب و حیرت است؟!
اگر سیاست های قبلی را ناکام و اشتباه بدانیم، باید قاعدتا از ادامه و اصرار و پافشاری بر آن گلایه داشته باشیم و اگر تغییر ریل داده شده و طرف ایرانی به هر دلیلی عقلانیت از خود نشان داده، باید از آن استقبال کرد و نه آنکه زبان به شماتت و گلایه گشود.
این نکته را هم فراموش نکنیم که حتی اگر فرض غافلگیری را مطلقا درست بدانیم، طرف ایرانی برای دخالت در این فرآیند چالشی و اصطکاکی کردن آن ابزارهای لازم و حداقلی را داشت و با یک استراتژی مشخص و برخی تضامین (عطف به رفتار معارضان پس از پیروزی) اقدام به دخالت نکرد و این نکته را نباید از نظر دور داشت و البته زمان مشخص خواهد کرد که چه اتفاقاتی در آن روزهای عجیب رخ داده است و ماجرا اینگونه نیست که ایران دست بسته در قبال تحولات منطقهای باشد.
علی الظاهر طیف ناهمسو با ایران در یک فراز تاریخی توانسته در سوریه ضربه مهلکی وارد کند و در میدان دست بالای نظامی و سیاسی را داشته باشد اما این به معنای پایان کار نیست یا آنگونه که برخی عطف به فعل و انفعالات اخیر رویای تحقق خاورمیانه جدید را در سر میپرورانند، نخواهد بود.
منبع: جماران