به گزارش سایت خبری پرسون، فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الاای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا راای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.
تفسیر عرفانی:
۱- شما به قول و پیمان خود وفادار باشید و به سخنان بیهوده و یاوه دیگران که گاه از روی حسادت و گاه از بی خبری میباشد، توجه نکنید. بلکه در اندیشه تهیه مقدمات کار باشید و با توکل بر خداوند متعال اقدام کنید.
۲- به اراده، علاقه، سرعت عمل و تلاش خود متکی باشید که رقیبان در راهند. امکانات زندگی برای کار و مسایل دیگر، برای شما از هر جهت مهیاست و این شما هستید که باید تصمیم بگیرد و گام بردارید.
تعبیر غزل:
با خود عهد و پیمانی بستهای که تا پایان عمر به این عهد وفاداری و آن حفظ زندگی سعادتمند با کسانی است که دوستشان داری. کسانی که با داشتن آنها از هر زیبایی و شادی دیگری بی نیاز هستی. بدان که این زندگی به لطف خدا به این مرحله رسیده، پس شاکر باش و التفاتی به وسوسههای حسودان بداندیش نکن.
منبع: فرارو