۲۳ ذی القعده بنابر نقلی روز شهادت امام رضا (ع)می باشد

امروز روز شهادت امام رضا علیه السلام بنابر نقل ۲۳ ذی القعده است و روز ۲۵ ذی القعده روز دحو الارض، که روزه اش معادل عبادت و روزه ۷۰سال است.
تصویر ۲۳ ذی القعده بنابر نقلی روز شهادت امام رضا (ع)می باشد

به گزارش سایت خبری پرسون، حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا مشتاقیان در یادداشتی نوشت: امروز روز شهادت امام رضا علیه السلام بنابر نقل ۲۳ ذی القعده است و روز ۲۵ ذی القعده روز دحو الارض، که روزه اش معادل عبادت و روزه ۷۰سال است.مرحوم میرداماد کتابی دارد به نام رساله اربعه ایام، ۴روز (۱۷ربیع الاول، ۲۷رجب، ۱۸ ذی الحجه و ۲۵ ذی القعده) معادل روزه و عبادت تمام عمر است.زائرانی که این ایام مشهد مشرف میشوند روز شهادت را میمانند ولی روز ۲۴ ذی القعده برمیگردند. با اینکه خبر ندارند که افضل از روزه روز ۲۵ ذی القعده ، زیارت امام رضاست.با اینکه یک روزه معادل ۷۰سال عبادت است ولی باز هم پیوند با ولایت به واسطه ی زیارت امام رضا ثوابش بالاتر است.

محور بحث بنده فقط اشاره به یک داستان است: امام رضا از مدینه به مرو و خراسان رسیدند. حاکم خراسان امام را دعوت کرد و امام در باغی رفتند. او گفت اجازه دهید لباسهایتان را خادمه بشوید. امام قبول کردند.خانم خادمه در حین شستن به کاغذی برخورد کرد وبه اربابش خبر داد. والی خراسان به امام رضا علیه السلام عرض کرد ماجرای کاغذ چیست؟ فرمودند حرز است. گفت حرز چیست؟ امام تعریف کردند که حرز چیزی است که بلاها را دور میکند.مثلا انسان را از شیاطین جن و انس حفظ میکند. دربرابر اتفاقات ناگوار ایمنی میدهد. حاکم گفت لطفا حرز را به من دهید.امام در قبال باغی که متعلق به حاکم خراسان و کنار قبر هارون ملعون بود قبول کردند و اون باغ رو داد و امام همه درختان را قطع کردند که با تصرف در باغ معامله قطعی تر شود وفرمودند این اقدام برای کاری که من میخواهم خوبه و شد ملک امام و بعد امام فرمود هر کس مرا اینجا زیارت کند بهشت بر او واجب میشود. معلوم میشه باوجود شرایط یکبار هم که هست کنار ضریح خودمون رو برسونیم.

نکاتی اینجا هست: ۱، حرز مهم است ولی گاهی چیز مهمتری میاد و اون فدا میشه. در دین اسلام عقاید بر نسبت خویشاوندی مهمتر است. فرزند آدم خیلی برای پدر و مادرش ارزش داره ولی گاهی رعایت قانون الهی میاد و به سبب جنایتی که کرده فرزند اعدام میشه.تو این حالت پدر و مادر ها شروع میکنند توهین به دین و انقلاب و حکومت و همه چی. با اینکه حرف سنگینی است ولی حفظ حدود و حکم الهی و رعایت قانون ارزشمند تر است از محبت به فرزند.

پس گاهی میشه افراد چیز ارزشمند رو فدای ارزشمند تر میکنند.حرز فدای زیارتگاه و ایجاد پایگاه فرهنگی توسط امام رضا میشود.

گاهی چیز ارزشمند فدای ضد ارزش و بی ارزش میشود. بنده خدا کارگر زحمت کش است و باهزار زحمت و سختی روزی نهایت ۴۰۰ کار میکند. یه بطری مشروب میخرد ۲۰۰هزار. خدا رحمت کند مرحوم کافی رو، رو منبر فرمود جوانها شما اینقدر زحمت میکشید و مثلا روزانه ۱۰۰هزار کار میکنید‌. درست نیست که ۵۰تومنش رو بدید یه بطری مشروب بخرید!!! یه شخصی از پامنبر بلند شد و گفت حاج آقا بطری ۴۰تومنه با شما گرون حساب کردند!!!!

گاهی ضد ارزش فدای ضد ارزش میشه. پول ربا خرج تریا‌ک میشه. پول دزدی خرج سرطان همسر میشه، خرج دختر بازی میشود.

و حالت آخر گاهی بی ارزش فدای ارزشمند میشه. مثل رابین هود پولها رو از ثروتمند ها میگرفت خود سرانه و میداد به تهدیستان. کارش بی ارزش ولی نیتش ارزشمند.البته چون هدف وسیله رو توجیه نمیکند نزد خدا پاداشی ندارد.

نکته ۲: آیا چشم زخم حقیقت دارد؟ آیا مشکلات ما برخواسته از اینه که سِحرمان کردند؟ آیا برای ما آب دعای منفی درست کردند و به لاستیک ماشین یا در خونه مون ریختند که اینهمه گرفتاری داریم؟ آیا بی ادبیه نجاستی در مکانی که متعلق به ماست برای ما چال کردند که ما مشکلات عدیده داریم؟ آیا گرفتاری های ما برخواسته از بی تدبیری و اشتباهات خودمان نیست؟ آیا حرز همراه داشتن همین اثری که امام رضا فرمود را دارد؟ اولا، فقط یک نمونه را اشاره کنم در حکمت ۴۰۰نهج البلاغه امیر المومنین فرمود چشم زخم و دعانویسی حقیقت دارد.در برخی چشم ها قدرتی هست.چشم زخم در حقیقت یکی از بحث های جدی است که در فرهنگ همه ملت ها وجود داشته است. اینکه بلافاصله تا وقتی از کسی تعریف می کنند می گویند بزن به تخته و به تخته زدن به عنوان یک فرهنگ عمومی است.شما مثلا در دایرة المعارف آکسفورد هم نگاه کنید می بینید در انگلستان هم رسم دارند به تخته بزنند چون معتقد هستند از این طریق چشم زخم از بین می رود یا انواع روش های مختلف. مثلا از نظر بندی هایی که سر شانه بچه ها می زنند تا انواع چشم هایی که کشیده می شود. البته این مورد تایید مذهب ما نیست و راهکارش توسل به خدا و اهلبیت و حرز ائمه به خصوص حرز امام جواد و راهکارهای دیگر است.

در تمدن های مصر چشم زخم، چشم شوری و تنگ نظری یکی از بحث های جدی است. حسادت یکی از علت های چشم زخم می تواند باشد. در حقیقت امکان دارد از طریق نوع تلقی و نگاه دیگران و احساس شگفتی که در آنها ایجاد می شود، دچار آسیب شویم. چون انرژی درون آنها خیلی انباشته است. در حقیقت حالت نفس آنها به خاطر شدت انرژی های منفی از طریق نگاه و رفتارشان به طرف فرد می آید.

ثانیا: با همه ی این وجود ولی بیش از ۹۵ درصد مشکلات مردم برخواسته از کارهای خودشان است.قرآن میفرماید:( ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس...)مشکلات مردم بدست خودشان ایجاد میشود.

در کتاب سفینه البحار آمده است‌: در مصر خشکسالی اومد. مردم آمدند پیش فرعون و گفتند دام و طیور تلف شدند.کشاورزی ودامداری نابود شد‌. هلاک شدیم فکری بکن.امام صادق فرمودند: فرعون اومد داخل اتاق و فرش ها رو کنار زد و صورتشو روی خاک گذاشت و با تضرع شدید گفت خدایا من که میدونم کسی نیستم خودت یه کاری بکن‌. در پرانتز بگم، خیلی آدم باید بی اُرزه باشه که در خونه خدا به اندازه فرعون و شیطان نتونه حاجتشو بگیرد. فرعون اومد بیرون وبه مردم گفت جمع شوید کنار رود نیل، خودش هم رفت روی بلندی و گفت: آسمان، فرعون به تو امر میکند ببار. نیل جاری شو. زیر لب شاید به خدا میگفت خدایا هوا کارو داشته باش. ابر و بادی شد و باران شدید خشکسالی برطرف شود.باد تکبر افتاد در غبغب فرعون و فکر کرد راستی خودش اینکارو کرده‌. امان از تکبر ، دوتا جمله خیلی خوشمزه است دلم میخواد اشاره کنم: بزرگی میگفت: هرگز تکبر نداشته باش چون تیتر اول روزنامه های امروز کاغذ باطله ی فرداس.

دیگری میفرمود: هرگز تکبر نکن چون بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز رو تو یه جعبه میریزند.

مردم مصر هدیه های زیادری آوردند برای فرعون، بین اینها جوان خوش سیمایی بود و گفت جناب فرعون ما یه غلامی داشتیم این غلام آس و پاس بود. هیچی نداشت.ما ۴روز رفتیم سفر وقتی برگشتیم جای ارباب و غلامی عوض شده بود.غلام میگفت همه چیز مال خودم است. شما چه حکمی میکنید برای این غلام؟ فرعون گفت من دستور میدم این غلام را در نیل غرق کنید. جوان گفت این حکم را بنویسید.نوشت و امضاء و مهر کرد.اون جوان فرشته ی الهی بود. روزی که فرعون در نیل میخواست عرق بشه. فرشته حاضر شد و گفت منو میشناسی ؟ من همان جوان هستم. اون غلام خودتی و ارباب خدا بود‌. قرار بود خلیفه الله بشی ولی جای خدا نشستی! خودت گفتی من تو نیل غرقش میکنم خودت حکم کردی.کسی رو مقصر ندان.

کسی ‌سر مادرش داد زد دنیا سرش داد میکشه‌. کار به جایی میرسه آب بدو نان بدو روزی بدو و اون هم میدود و بهش نمیرسه.

داره فوتبال نگاه میکنه یه لحظه مادر جلوش رد شد و فریاد زد مادر گفت بدنم تا چند ساعت میلرزید.

چرا دخترم هرچی خواستگار میاد قبول نمیکنند؟ سِحرم کردند بختشو بستند.جادوم کردند.نه عزیز من. دیوار موش داره موشم گوش داره. اون موقع که تو خونه با همسرت داد و فریاد میکردی همسایه ها شنیدند اینا اومدند تحقیق گقتند بهشون.

چرا اولاد دار نمیشم ای خداااااا؟چون چند سال اول زندگی هی گفتی حالا خوش باشیم و حالا بچه میخواهیم چیکار تمام شرایط جسمی و پزشکی که دکترها میگویند و حالات آمادگی بدنی رو از بین بردی حالا میگی سحرم کردند!!!!؟؟؟

لامپ و مهتابی که تو دیوار و سقف روشن میشه، کلیدش جای دیگر است. گاهی گیر کار ما تو دومتر خاک زیر زمین است به تعبیر عامیانه. چون پدر و مادرم رو اذیت کردم و از دنیا سالهاس رفتند وحلالم نکردند.

رحم نکردی به مشتری، به خواستگار، به کسی که ازش طلب داری، زمین و زمان بهت رحم نکردند دیگه دنبال چی هستی؟

آدم تعجب میکنه بعضی میگویند:

خواستگار برا دخترم نمیاد. شما کسی رو سراغ ندارید؟ دعا نویسی طالع بینی ببینه بختشو کی بسته!؟

لازم نیست.اون موقع که جلسه های روضه زنانه بود همه دخترهاشون رو می آوردند تو گفتی نه دختر من نباید تو دید زنها باشه. همه از هنر دخترهاشون تعریف میکردند تو فقط سکوت میکردی .حاضر نبودی ۴تا هنر و نقطه مثبت دخترت رو بگی. پیغمبر چه کرد؟ فاطمه بضعه منی شجنه منی ثمره فوادی خیلی شادی بخشه.وووو اینها را تعریف کرده و همه میدونند.

مهمونی دعوتت میکردند میگفتی اون خانواده پسر دارند نبریم دخترمون رو. کاری کردی هیچکس نفهمه اصلا تو دختر داری پس ببخشید منتظر کدوم خواستگار بودی؟

درد و درمان رو تو خودمون دنبال کنیم.

به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات از همانجا که رسد درد همانجاس دوا

بنده خدا بود شبها که میخواست بخوابه فکر میکرد یکی میاد زیر تختش‌. رفت روانپزشک و اونم گفت دوسال هفته ای دوبار و جلسه ای ۵۰۰هزار باید بدی و بیای تا خوب شی.

رفت مدتها پول رو جور کند و بعد بیاد دکتر‌.

یه روز دکتر تو خیابون دیدش که یه وانت خریده. گفت پس تو قرار بود بیای برای درمانت؟ گفت مدتها رفتم کار کردم و پول رو جور کردم.اومدم بیام به یه رفیق قدیمی برخورد کردم نجار شده بود و صحبت کردیم باهم مشکلم رو بهش گفتم. گفت نمخواد بری دکتر بیا یه ارّه کوچک بهت میدم پایه های تخت رو کوتاه کن دیگه هیچکس نمیتونه بیاد زیر تختت و اذیت بشی.

والسلام علیکم و رحمه الله

منبع: پرسون

680891