به گزارش سایت خبری پرسون، این روزنامه از قول علی ربیعی نوشت که بیانیه مذکور نشانه اختلاف میان اصلاحطلبان نیست. با این وجود، ضمن گفتوگو با عباس عبدی (متهم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان) و تخطئه بیانیه، بر جدی بودن اختلاف صحه گذاشت.
عبدی گفته است: این نه تنها حق هر کسی است که مواضع خود را اعلام کند، بلکه ضرورت هم هست. حتی جدا شدن از جریان اصلاحات را نیز منفی نمیدانم، هر چند این دوستان معتقدند که چنین انگیزهای را نداشتند، ولی غیرطبیعی نیست که از این اقدام چنین برداشتی صورت گرفته باشد و اگر چنین قصدی نداشتند و این بیانه را دادند، این اولین انتقاد به آن است، زیرا این کارشان قابل فهم نیست، چون اصلاحطلبان منعی برای شرکت در انتخابات نگذاشته بودند گرچه دعوتی هم نکرده بودند. ولی دعوت به مشارکت به معنای عام در برنامه آنان نبود. هنگامی که بیانیهای کلی با عنوان روزنهگشایی داده میشود، ماجرا فرق میکند. این فقط یک شعبدهبازی تحلیلی است.
نکته دیگر این که این جمع از افراد گوناگونی تشکیل شده است. برخی از افراد شهره آنان را همه میشناسیم. چند نفر سیاسی به نسبت حرفهای هستند و این امضای آنان فارغ از ملاحظات سیاسی حزبی آنان برای من قابل فهم بود، ولی برخی دیگر چهره سیاسی نیستند و اغلب به صفت فکری و اندیشهای شناخته میشوند؛ مثل دکتر فاضلی و دکتر فراستخواه، حضورشان معنای متفاوتی داشت. فارغ از کیفیت تحلیلی و اعتبار متن که در جای خود ناامیدکننده است، این دوستان گرانقدر، حضورشان موجب تعجب شد.
امضای چنین بیانیهای به معنای ایفای نقش فعال سیاسی است که به چنین صفتی شناخته. متنی شایسته امضای آنان نبود و آنان را از کارکرد واقعی خود دور کرد. آیا این دوستان فکر نکردند که چرا از میان این همه اهل فکر و نظر فقط نام چند صاحب تحلیل محدود در زیر این بیانیه است؟
مشکلات بیانیه گوناگون است و از آنجا آغاز میشود که مقدمات معمولا درستی را بیان میکند که چندان محل ابهام و حتی ایراد نیست، ولی معلوم نمیشود، چگونه از آنها نتیجهای را میگیرد که اتفاقا مخالفان نیز نتیجه خود را از این مقدمات میگیرند... میگویند: «... ایرانیان دعوت میکنیم با فراروی از «آرمانگرایی بدون واقعنگری» و «واقعگرایی بیآرمان»، با نگاهی «بلندمدتگرا» روزنهگشایی کنند.» خب منتقدان میگویند خودتان مصداق مقوله دوم هستید. حتی بالاتر اینکه واقعگرا هم نیستید. نه واقعگرا هستید و نه دارای آرمان.
البته این بیانیه یک نتیجه ناخواسته هم دارد که آقایان استصوابی را در سیاستهای خود ثابتقدم میکند. چون به این حقیقت میرسند که هر کاری کنند، عدهای هستند که لبیک بگویند. خب این اعتراضی بود که به آقای خاتمی داشتیم. من از همان سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰، مخالف تقابل با حکومت بودم، خروج از حاکمیت نیز معنای روشنی از این عدم تقابل بود... ولی هنگامی که حکومت نمیخواهد دیگران شرکت کنند، دیگر جایی برای بحث نمیماند.
حکومت و اصولگرایان از این اقدام استقبال کردند چون مستمسکی برای شکاف انداختن میان اصلاحطلبان به دست آوردهاند و همچنین گمان دارند ممکن است اندکی هم به آرا، اضافه و شور و شوقی به انتخابات داده شود. از سوی دیگر این اقدام پیام مهمی دارد، اینکه ما هر کاری کنیم عدهای هستند که ولو مطلقا هم شانس برایشان نگذاریم، تمکین و استقبال میکنند.
برخی از این دوستان محترم وقتی پایش بیفتد در تندروی بیپروا عمل میکنند از جمله در همان روزهای اول اعتراضات ۱۴۰۱ در میان تعجب همگان هشتگهای آنچنانی میزدند و از اولین بازداشتشدگان بودند و روانه زندان شدند حالا چگونه دیگران را به میانهروی دعوت میکنند؟ درباره دعوت به میانهروی هم باید گفت سوابق برخی دوستان در ۸۸ و حتی سال گذشته با این توصیه سازگار نیست، به علاوه بنده میانهروی کمتر را هم میپذیرم ولی این رفتار اصلا در این مقولات جا نمیگیرد که کسی بخواهد آن را به صفت میانهروی متصف کند.
منبع: کیهان