نگاهی به فصل دوم سریال «مستوران»

در یادداشت زیرنگاهی به فصل دوم سریال «مستوران» داریم.
تصویر نگاهی به فصل دوم سریال «مستوران»

به گزارش سایت خبری پرسون، فصل اول سریال «مستوران» در تابستان ۱۴۰۱ و در ۲۶ قسمت از شبکه اول سیما پخش شد. داستان فصل اول دربارۀ دزدیده شدن پسربچه‌ای به نام لطفعلی توسط یک قبیلۀ وحشی و تلاش پدر و مادرش برای بازگرداندن او بود.

فصل اول این سریال با توجه به تبلیغات گسترده‌ای که پیش از پخش آن انجام شده بود، در نهایت یک شکست بود؛ این سریال بر طبق آمار صدا و سیما برای مثال در نیمۀ اول تیرماه ۱۴۰۱ تنها حدود ۱۶ درصد بیننده داشت؛ یعنی حتی کمتر از بازپخش فصل سوم «ستایش» که در همان زمان بیش از ۲۶ درصد بیننده پیدا کرده بود. ضعف سریال تقریبا در همۀ عناصر آن دیده می‌شد؛ از فیلمنامه و بازی گرفته تا صحنه‌پردازی و دیالوگ‌ها.

با این وصف حتی برنامه‌ریزی برای ساخت فصل دوم این سریال جای تعجب داشت؛ اما ظاهرا خود صدا و سیما به اندازۀ کافی از محصول خودش راضی بود تا ساخت فصل دوم را هم کلید بزند.

به هر حال فصل دوم «مستوران» به تازگی به قاب تلویزیون آمده و قسمت نخست آن دیشب (سه‌شنبه ۲۸) آذر از شبکۀ اول سیما پخش شده است. ماجرای فصل دوم دربارۀ لطفعلی است که حالا به سن جوانی رسیده و عاشق دختر حاکم شهر شده است. در روز ۱۳ فروردین او موفق به گفتگو با دختر می‌شود و دختر هم که ماه‌منیر نام دارد، علاقه‌ای متقابل به لطفعلی پیدا می‌کند. اما ظاهرا قرار است در ادامه رقیبانی عشقی برای هرکدام از این دو نفر پیدا شوند که بر سر راه وصلت یا خوشبختی آن‌ها سنگ‌اندازی کنند.

اما از تماشای قسمت اول چه نکاتی را میتوان دربارۀ کیفیت سریال استنباط کرد؟ آیا امیدی هست که فصل دوم روندی رو به اوج داشته باشد و نقائص فصل اول را جبران کند؟

اگر بخواهیم از جنبه‌های مثبت شروع کنیم، شاید بتوانیم به صحنه‌پردازی و جلوۀ بصری سریال اشاره کنیم که اگرچه به خودی خودش چیز نظرگیر و خارق‌العاده‌ای نیست اما ظاهرا تا حدی نسبت به فصل اول پیشرفت داشته است؛ چهره‌ها کمی تابناک‌تر و زیباترند، جلوۀ رنگ‌ها بیشتر است و از تعداد صحنه‌هایی که در محیط‌های تاریک فیلمبرداری شده‌اند تا اندازه‌ای کاسته شده.

اما غیر از این مورد، تقریبا همۀ ضعف‌های فصل اول سر جای خودشان هستند؛ دیالوگ‌ها هنوز خام، مبتدیانه و فاقد عمق هستند. با اینکه تلاش شده تا بیانی فاخر و ادبی بر دیالوگ‌ها حاکم باشد اما این تلاش در نهایت بیشتر به یک انشای دانش‌آموزی شباهت پیدا کرده است؛ با سبکی از بیان که به شدت میان گفتار قدیمی و امروزی در نوسان است و در نتیجه از مزایای هر دو محروم مانده است. اضافه کردن چند بیت شعر زیبا هم طبیعتا نتوانسته ضعف‌های دیالوگ‌نویسی را بپوشاند. باز هم مثل فصل اول نمی‌توان هیچ دیالوگ ماندگار یا قابل تاملی را در سراسر یک قسمت از سریال پیدا کرد.

مسئلۀ دوم، روند کند و حوصله‌سربر داستان است. آنچه در قسمت اول و در طول نزدیک به ۴۵ دقیقه اتفاق افتاد، بدون اغراق و به راحتی می‌توانست در ۵ یا ۱۰ دقیقه روایت شود، بدون اینکه هیچ نکته‌ای از دست برود یا خللی به داستان وارد شود؛ داستانی که با روند خطی و قابل‌پیش‌بینی‌اش چندان چیز زیادی هم برای از دست رفتن ندارد.

بازی‌های سریال هم جاذبه و کشش خاصی ندارند؛ آنچه شاهدش هستیم ترکیبی از بازی‌ها و شخصیت‌های تصنعی (بخصوص وقتی در میان قبیلۀ وحشیان هستیم) و بازی‌ها و شخصیت‌های معمولی است که فقط به صورتی ماشینی دیالوگ‌های سطحی و بی‌رمقشان را می‌گویند و می‌روند.

حال و هوای سریال نیز ظاهرا قرار است ترکیبی از عشق و معما باشد، اما به راستی هیچکدام نیست؛ نه عاشقانه‌های خنک لطفعلی و ماه‌منیر چنگی به ساز عواطف بیننده می‌زند و نه نشان دادن مار و انداختن پوست گوسفند روی دوش برخی از شخصیت‌ها می‌تواند کمکی به رازآلود شدن قصه کند.

در مجموع به نظر نمی‌رسد که رویکرد سریال تفاوت قابل ملاحظه‌ای با فصل نخست داشته باشد؛ هنوز همان تاکید غلوشده و شعاری بر ارائۀ عناصر خاصی که «ایرانی بودن» داستان را به چشم مخاطب بکشند در سریال وجود دارد؛ بدون اینکه داستان به خودی خودش بتواند مخاطب را مجذوب کند و اشتیاقی برای تماشای ادامۀ داستان در او پدید بیاورد.

خلاصه اگر بخواهیم مطابق سیاق خود سریال، برای هر حرف و سخنی، بیتی از گنجینۀ ادبیات فارسی بیرون بکشیم و عرضه کنیم، دربارۀ سریال باید بگوییم:

زلفِ هندویِ تو گفتم که دگر رَه نزند

سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود

منبع: خبرآنلاین

573004

سازمان آگهی های پرسون