به گزارش سایت خبری پرسون، حسن روحانی سعی میکنند پا جای پای اکبر هاشمی رفسنجانی بگذارد. او بعد از پایان ریاستجمهوریاش و در غیاب هاشمی سعی کرد همان نقشی را ایفا کند که هاشمی ایفا میکرد. روحانی کوشید چهرهای میانهرو از خود نشان دهد و تا حد امکان در عین حال که مرزگذاریهایش با اصلاحطلبان را داشته باشد اما به آنها نزدیک شود. از طرفی برای خود طیفسازی کرد که البته این عمل صرفا محدود به دوره بعد از ریاستجمهوریاش نمیشود و به یاد داریم که او در دورانی که دولت را در اختیار داشت بسیاری از نیروهایش را از حزب اعتدال و توسعه انتخاب میکرد. هاشمی هم در دوره ریاستجمهوریاش کارگزاران را به عنوان بازوی حزبی خود در کنارش داشت و البته بسیاری از مدیران دولت هاشمی هم از بین کارگزارانیها بودند.
روحانی بعد از ریاستجمهوریاش صرفا به یک حزب راضی نشد و سعی کرد که طیفسازی کند. یعنی یک طیف فراتر از اعتدال و توسعه با عنوان مستقلان یا اعتدالیها پیرامون او جمع شوند تا او بتواند هم قدرت چانهزنیاش با اصلاحطلبان برای ائتلاف را بالا ببرد و هم از عرصه سیاسی ظرفیت انسانی داشته باشد.
حالا روحانی دقیقا میخواهد جا پای جای هاشمی بگذارد؛ چنانکه میبینیم او صریحا میگوید میتواند نفراتی را وارد مجلس کند و همزمان خودش هم در انتخابات مجلس خبرگان رهبری نامزد شده است. شبیه به هاشمی که همواره میخواست در هر انتخابات یا خودش به صورت مستقیم حضور داشته باشد یا بر انتخابات تأثیر بگذارد.
اما آیا هاشمیشدن برای روحانی مسیر سادهای است؟ پاسخ به این پرسش خیر است به چند دلیل عمده؛ نخست آنکه روحانی در حوزه اجماعسازی به هیچوجه جایگاه هاشمی را ندارد. هاشمی هم البته بعد از کشمکشهای فراوان با اصلاحطلبان توانست چهرهای اجماعساز در بین اصلاحطلبان باشد آن هم در کنار خاتمی و با تأیید خاتمی. یعنی تصور کنید که خاتمی در سال92 از تصمیم هاشمی یعنی حمایت از روحانی، حمایت نمیکرد. در این صورت به هیچوجه قاطبه اصلاحطلبان به سمت روحانی نمیرفتند و چهبسا از محمدرضا عارف حمایت میکردند. بنابراین اجماعسازی هاشمی در بین اصلاحطلبان با همراهی خاتمی بوده است؛ حال آنکه اکنون همراستایی صددرصدی میان روحانی و خاتمی نمیبینیم. شاید روحانی تصور کند در شرایطی که خاتمی دیگر تمایلی به سیاستورزی همهجانبه ندارد، میتواند حتی جای او را هم پر کند؛ در صورتی که چنین امری محال است زیرا بسیاری از اصلاحطلبان حتی حمایتشان از روحانی در سال92 و 96 را کاری اشتباه میدانند. پس روحانی نه ارتباط حسنه هاشمی با خاتمی را دارد و نه جایگاه هاشمی در بین اصلاحطلبان را.
دومین تفاوت روحانی با هاشمی در قدرت چانهزنیشان با حاکمیت است. هاشمی گرچه اختلافاتی با حاکمیت داشت اما در عین حال تا آخرین لحظه عمرش ارتباط خود با رهبر انقلاب را حفظ کرده بود؛ شرایطی که اصلا برای روحانی نمیتوانیم متصور باشیم. افزون بر این روحانی با دستگاههای مختلف حاکمیت هم ارتباطی ندارد؛ در صورتی که هاشمی حتی در دورانی که مخالفان زیادی داشت، نفوذ قابل توجهی در بخشهایی از حاکمیت داشت. پس روحانی قدرت سیاسی هاشمی را هم ندارد.
سومین تفاوت هم به محبوبیت و مقبولیت این دو برمیگردد. هاشمی به ویژه در اواخر عمرش از مقبولیت بالایی برخوردار بود در صورتی که روحانی به صفت فردی خودش سرمایه ویژهای ندارد؛ بنابراین او نمیتواند بر محبوبیتش حساب باز کند.
نکته دیگر هوش سرشار سیاسی هاشمی رفسنجانی است که نه فقط روحانی بلکه بسیاری از سیاستمداران در مرتبت او نیستند. هاشمی میدانست در تنگناها چگونه باید راهی بگشاید. او ذهنی پویا و خلاق در عرصه سیاسی داشت که میتوانست به معنای واقعی هر تهدیدی را به فرصتی برای خودش و همفکران و همراهانش تبدیل کند اما روحانی تا اینجای کار نتوانسته دری را حتی برای خود بگشاید.
در پایان باید گفت گرچه روحانی بسیار همنظر هاشمی است، رویه هاشمی در عرصه سیاستورزی را میپسندد و حتی شبیه او مینشیند یا شبیه او میخواهد وارد خبرگان شود اما هاشمیشدن پیشنیازهای زیادی میخواهد که حسن روحانی آنها را دارا نیست.
منبع: نامه نیوز