به گزارش سایت خبری پرسون، این روزنامه نوشت: تولید و تثبیت نظم مستلزم ثبات و استمرار است. وقتی رفتار خاصی برای مدتی طولانی تکرار میشود، به یک عادت مبدل میشود. ما به آن رفتار عادت میکنیم و در کارها با آرامش خاطر عمل میکنیم و نگرانی سراغمان نمیآید.
مثلا در مسیر روزانه از خانه تا محل کار از خیابانهای معینی عبور میکنید؛ زمان قابل برآورد. نگران گمشدن نیستید. در مسیر فرزند یا همسر خود را هم به مدرسه یا محل کار میرسانید. در طول مسیر خیلی از مایحتاج روزانه خود را با اعتماد به قیمت و کیفیت از مغازههایی تهیه میکنید که در مسیر هستند و با آنها مدتها سروکار داشتهاید. استمرار و ثبات مسیر به شما اطمینان و آرامش میدهد و با آن بخشی از زندگی روزمره خود را سامان میدهید. اما یک روز به دلیل تغییر مقررات راهنمایی مجبورید مسیر روزانه خود را عوض کنید. با همین تغییر ساده همه سامانی که گفته شد و عادت رفتاری شما برای رفتوآمد از خانه به محل کار مختل میشود. تا وقتی که وضعیت خودتان را در طول مسیر جدید سامان بدهید و به آن عادت کنید، دچار ابهام و سردرگمی میشوید و چهبسا به شکلی پنهان مضطرب شوید.
چندی میگذرد، باز یک روز میبینید باز هم به خاطر مقررات خیابانها باید مسیر روزانه خود را تغییر بدهید و... داستان تکرار میشود. اگر این وضعیت بیثباتی در سطوح مهمتر، کلانتر، عمومیتر و اساسیتر رخ بدهد، با موقعیت بسیار دشوار و بغرنجی مواجه میشویم. صاحبان هر شغل و حرفه خصوصی کوچک و بزرگ زمانی با تغییرات مستمر و پیشبینیناپذیر اقتصادی قادر به کار پایدار نیستند. نمیتوانند با اطمینان و آرامش به کار خود برسند. حقوقبگیرانی هم که درآمد ثابت دارند، با همین گرفتاری مواجهاند؛ دخلشان ثابت است، ولی نمیتوانند خرج خود را پیشبینی کنند. نوعی اضطراب یقه همه را میگیرد. باید چه کنند؟ نمیدانند. در حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، سیاسی و... تغییرات مستمر وجود دارد و وضعیتی پرنوسان، بلاتکلیف و پیشبینیناپذیر در جامعه میآفریند. بر اثر بیثباتی آرامش شدیدا کاهش یافته و اضطرابی آشکار و پنهان در افراد و جامعه توسعه پیدا میکند. «فردا» یعنی نگرانی. دولت هم اگرچه خود از مولدان نوسانهای شدید و مکرر است، اما از این وضعیت اضطرابی مستثنا نیست. بر اثر تغییرات مستمر، تصمیمات و رفتارهای دولت و اجزای حکومتی نیز در چنبره وضعیت اضطرابی گرفتار میشود و برای آنها هم فردا حکم یک معما را پیدا میکند. تکلیف فردا، فردا معلوم میشود. سادهترین مثال آن قوانین برنامههای عمرانی پنجساله و قوانین بودجه سالانه هستند. بر اثر تغییرات مستمر و روزمره اعداد، مقررات این نوع قوانین بیمعنا شده و عملا اعتبار خود را از دست میدهند. تمام نظام برنامه عمرانی یا بودجه به هم ریخته و عملا منتفی میشوند. بهاینترتیب بینظمی بر برنامههای توسعهای و رفتار مالی دولت حاکم میشود.
پولها و کارها بیثبات و پرنوسان و کماثر یا بینتیجه میشوند. گذشته از اینکه نقض قانون از موجبات بیثباتی است، قانون اگر درست نوشته نشود، نمیتواند بهدرستی اجرا شود و قادر به تولید نظم نیست. چنین قانونی فقط در اسم قانون است؛ ولی در عمل بیاعتبار و مخل نظم است. در یک چرخه بسته برای رفع اشکال از قانون ناقص قوانین تازه تصویب میشود. این کار بیشتر به تغییرات مستمر قواعد نظم کمک و اختلال نظم را بیشتر کرده و با تولید بلاتکلیفی، وضعیت اضطرابی را تشدید میکند و قانون بهعنوان یکی از منابع نظم از اثر میافتد. با دخالت روزمره و مستمر قانونگذار و دولت در همه عرصههای زندگی و ایجاد بیثباتی، کارکرد و تولید عرف هم مختل میشود. عرف منبع مهم نظم حقوقی است و با تکرار مستمر و طولانی عادات رفتاری شکل میگیرد و از عوامل مهم ثبات و تعیین تکلیف در زندگی روزمره است. ایجاد اختلال در نظامات عرفی به بلاتکلیفی ما میافزاید، آرامش ما را میگیرد و اضطراب میسازد.
انسان، جامعه و دولت مضطرب نمیتوانند درست تصمیم بگیرند و درست و با اطمینان رفتار کنند. اختلاف و دعوا فزونی میگیرد. برنامهها در سطح فردی و کلان موفقیتآمیز نمیشوند. یأس و ناامیدی و اختلالهای روانی زیاد میشود و... . اضطراب آشکار و پنهان عمومی شبیه جریان برقی است که دائم نوسان دارد و کم و زیاد میشود. مدت نوسان برق که زیاد شود، هرچه اسباب برقی که هست، از یک کارخانه تا یخچال و تلویزیون خانگی میسوزد و از بین میرود. جامعه اضطرابی نیز با آنچه از سرمایه انسانی و مادی که در جامعه وجود دارد، همین کار را میکند؛ میسوزاند و از بین میبرد.
منبع: روزنامه شرق