اختلافات اصلاح طلبان همیشه عمیق و جدی بود. در تمام سالهای اخیر که این جریان تلاش کرد تحت عناوینی چون «شورای هماهنگی اصلاحات» یا «شورای سیاستگذاری اصلاحات» و یا در دو سال گذشته تحت عنوان «جبهه اصلاحات» اقدام به اجماع و تهیه فهرست واحدی کند اختلافات این جریان به حدی بود که این اجماع سازی تنها به همان روزهای انتخابات محدود شد و با گذشت چندصباحی از انتخابات و اوج گیری مجدد اختلافات شاهد پایان کار این شوراها باشیم.
عارف و نبوی وزنه های سنگین سیاست ورزی
اختلافات سنگین نیاز به وزنه های سنگین تر برای حل و فصل دارد؛ چه آن زمان که عارف با آن سابقه طولانی سیاستمداری و معاونت اولی رییس جمهور، عهده دار این مسوولیت شد و توانست با سرلیستی فهرست امید انتخابات مجلس دهم را در تهران ۳۰ هیچ به نفع اصلاحات شکل دهد و چه در این دو سالی که اصلاحات با ریاست چریک پیر فرصت بازسازی پیدا کرده است.
بهزاد نبوی، عارف و پیشتر محمد خاتمی چهره های مهمی برای اصلاح طلبان محسوب می شوند که هر سه سابقه های جدی در عرصه سیاست ورزی داشتند. اما چه اتفاقی افتاد که این جریان به ریاست آذر منصوری که کارنامه ای تقریبا هیچ در عرصه سیاست ورزی دارد تن داد؟
بهزاد نبوی به دلیل اختلافات کنار رفت
کرباسچی شهردار اسبق تهران و از اعضای حزب کارگزاران پس از انتخاب آذر منصوری گفت: آقای نبوی دلایل استعفای خود را اعلام کردند و گفتند که به خاطر شرایط جسمانی و سن و سالشان است، اما فکر میکنم ممکن است بخاطر اختلاف نظرهایی هم که وجود داشت، استعفا دادند.
اولین ادعای اصلاح طلبان چه بود؟
پس از انتخاب آذر منصوری برخی تحلیل ها به این سمت رفت که جبهه اصلاحات در جهت بهره برداری از آشوب های سال گذشته به دنبال ریاست یک زن بر جبهه اصلاحات بوده است. محمود صادقی نماینده اصلاح طلب مجلس دهم در توییتی نوشت: «... این انتخاب صرفنظر از شایستگی های این بانوی خردمند، گامی است هم سو و متناسب با انتظارات و تحولات برآمده از جنبش فراگیر #زن_زندگی_آزادی؛»
این دیدگاه در سخنرانی های اخیر محمد خاتمی نیز بروز و ظهور داشت اما سوال اینجاست اگر چنین رویکردی مد نظر جبهه اصلاحات بود و تنها ملاک انتخاب رئیس این جبهه «زن» بودن گزینه ریاست این جبهه بود چرا این جریان از گزینه های مهم و با سابقه خود مانند ابتکار و مولاوردی و ... عبور کرد و به آذر منصوری رسید؟
آرایش فعلی اصلاحات در جهت رادیکالیزم است
حسین مرعشی اواخر اسفند سال گذشته و پس از اعلام کناره گیری بهزاد نبوی از ریاست جبهه اصلاحات گفت: بعضی از دوستان اساساً معتقدند که ادامه ریاست آقای نبوی مناسب با فضای سیاسی پسامهسا نیست؛ در واقع فضا رادیکالتر شده. آقای نبوی همیشـه در شرایط اجمـاع آرا رئیس میشد. اگر اجماع نباشد، ایشان از پذیرش مجدد مسئولیت پرهیز میکند. جبهه اصلاحات چند عضو حقوقی دارد که به رغم اینکه اقلیت خیلی کوچکی هستند اما صدای خیلی بلندی دارند. آنها گاهی اوقات مطالبی را میگویند که شنیدن این نـوع پرخاشها خیلی شایسته نبوده است. از این جهت برای ایشان دلخوری به وجود آمده است
محمدعلی وکیلی نماینده اصلاح طلب مجلس دهم که با فهرست امید به سرلیستی عارف وارد مجلس شده بود نیز تحلیل خود را از وضعیت فعلی اصلاح طلبان اینگونه تشریح می کند: جریان اصلاحطلب آنقدر به حوزه سیاستورزی ناامید شده است که بزرگان این جریان ترجیح میدهند که بروند در کمای بیتفاوتی. برخی که صدایشان در این احزاب اصلاحطلب رساتر است و فکر میکنند که نقششان در آرایش کنونی این جبهه اصلاحطلبان برجسته است، اینها معتقد هستند که اصلاحطلبان حذفشدگان حکومت رسمی هستند و حکومت هزینه رسمی حذف اینها را پرداخت کرده و نمیخواهد این هزینه برایش تکرار بشود، پس بهتر است که اصلاحطلبان بروند در همان کارویژه خودشان یعنی یأس از انتخابات، یأس از کنشگری در سیاست. باز در بین اینها دو خط وجود دارد، یک خط این است که میگویند اصلاحطلبان برگردند به جامعه و حوزه سیاستورزی رسمی را رها کنند و به اصطلاح ماها از «اصلاحطلبی حاکمیتمحور» بشوند «اصلاحطلبی جامعهمحور». برخی هم معتقد هستند که اصلاحطلبان باید کنشگری رادیکالتری را درنظر بگیرند و وارد زمین بازی تقابلی بشوند. آرایش فعلی اصلاحات ذیل گفتمان دوم یعنی تقابل و کنشگری رادیکال است.