به گزارش سایت خبری پرسون، روزنامه جوان نوشت: فرخنژاد در آخرین اثری که بازی کرد (سریال سقوط) برخلاف تمامی بازیهای قبلیاش، ایفاگر نقش سفیدترین کاراکتر دوران بازیگریاش بود؛ یک نیروی امنیتی سپاهی.
آیا این اقدام او در کنار فرآیند چند ماهه فروش اموال منقول و غیرمنقولش در ایران میتواند بدون برنامهریزی قبلی باشد؟! هیچ ذهن تحلیلگر و عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که خروج این سلبریتی، آن هم به بهانه دروغین حمایت از اغتشاشگران و هجمه به حاکمیت بدون تهیه و تدارک قبلی یا به اصطلاح به یکباره صورت گرفته باشد، بلکه یک فرآیند طراحی شده چند لایه بود در این پروسه دست داشتهاند. این نکتهای است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
شروع یک فرآیند و غفلت مسئولان
علت اهمیت داشتن پرداختن به موضوع فرار حمید فرخنژاد از کشور با کنار هم قرار دادن سیر اتفاقات و اخبار مرتبط با این سلبریتی خائن، بهخصوص بعد از لو رفتن دیداری که با فرزند شاه مخلوع داشت، نشان میدهد که او از مدتها قبل در حال تهیه و تدارک مقدمات این اقدام بوده و چه بسا وی با برخی جریانات زمینه برداشتن گامهای بعدی و تکمیل پازل طراحی شده را هماهنگ و برنامهریزی کرده است.
همانطوری که طی این چند وقت بسیاری از رسانهها به آن اشاره کردند حمید فرخنژاد جزو معدود بازیگران سینمای کشورمان است که اگر تناسبی بین نقشها وکاراکترهایی که او بازی کرده با نقش مأموران حاکمیتی و امنیتی که در طول فعالیت بازیگریاش داشته، ببینیم قطعاً او جزو معدود بازیگران انگشتشماری است که ایفاگر نقشهای اینچنینی بوده، اما حزباللهیترین نقش را از قضا در همین سریال سقوط بازی کرده است.
از نقشهای خاکستری به نقش سفید
با این حال پس از بررسی فیلموگرافی نقشهای این سلبریتی فراری نکته کلیدی دیگری روشن میشود و آن اینکه فرخنژاد در نقشهای امنیتی هم که ایفا کرده مثل نقشی که در فیلم به رنگ ارغوان حاتمیکیا بازی کرد، نقش یک مأمور امنیتی خاکستری را بازی میکند. البته این مسئله در مابقی نقشهای او هم وجود دارد، ولی نکته جالب این است که او طی آخرین نقشی که در سریال «سقوط» بازی میکند ایفاگر نقش یک کاراکتر امنیتی کاملاً سفید است که اتفاقاً آن شخصیت یک عضو امنیتی و اطلاعاتی نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است!
داستان سریال امنیتی «سقوط» با موضوع ایرانیان ملحق شده به داعش است که محمدحسین مهدویان، کارگردان سینما مشاور آن و حمید فرخنژاد نقش یک افسر امنیتی (اطلاعات سپاه) را ایفا میکند. محوریت قصه این سریال ۹ قسمتی درباره یک زوج به نامهای آیسان و ژاکان است که در اول راه عشق خود قرار دارند و باید بر چالشهای زیادی غلبه کنند. ژاکان برای حل مشکلات خود نزدیک دو سال به کشور ترکیه میرود و زمانی که بازمیگردد از نظر مالی شرایط خوبی دارد و به آیسان پیشنهاد میدهد به ماه عسل بروند. آنها راهی ماه عسل و سفری رؤیایی میشوند، غافل از اینکه این سفر ماهیت تاریکی دارد.
در واقع او در حالی با این نقش پرونده بازیگریاش در کشور را میبندد که به دنبال ایجاد ادراکی متفاوت از دیگر کارهایش در اذهان مخاطبان است. به کلام دیگر او با راهاندازی یک جنگ ادراکی و شناختی به ذهن مخاطبان القا میکند که فرخنژاد فراری و خائن به مردم و کشور تداعیکننده همان نیروی امنیتی نهاد انقلابی و حاکمیتی سپاه است و در ادراک مخاطب فرخنژاد با همه خصوصیاتش مصادف با همان نیروی امنیتی است!
نکته قابل توجه دیگر در مورد پروسه فرار فرخنژاد این است که ظاهراً او با فریب دادن ضابطان قوه قضائیه از کشور خارج شده است. البته شنیده شده ضمانت و ریش گروگذاری برای خروج فرخنژاد با واسطهگری عوامل سازنده سریال امنیتی سقوط صورت گرفته است.
مسئله وقتی جالبتر میشود که راننده و کارپرداز فرخنژاد از فروش تمام اموال منقول و غیرمنقول این سلبریتی پیش از فرار خبر میدهند تا جایی که رانندهاش میگوید او حتی سیمکارتش را هم فروخته است! واضح است که فرآیند و انجام چنین اقداماتی کار یک روز یا دو روز نیست و نیازمند مدت زمان بسیار بیشتری است. این نکته را وقتی در کنار موضوع ممنوعالخروجی و توقیف پاسپورت وی قرار میدهیم، متأسفانه نتایج و خروجی ناخوشایندی به دست میآید که نشاندهنده غفلت مسئولان است. چطور میتوان پذیرفت که کسی متوجه این اقدامات فرخنژاد نشده یا حتی نسبت به آن مشکوک هم نشده است؟!