وقتی دیپلماسی در اروپا یخ می‌زند!

رویکرد اخیر آلمان، فرانسه و انگلیس در قبال موضوعات ایران را در این گزارش مورد بررسی قرار داده ایم.
تصویر وقتی دیپلماسی در اروپا یخ می‌زند!

به گزارش سایت خبری پرسون، موج جدید اقدامات ایالات متحده و کشورهای اروپایی علیه ایران در حالی آغاز شده که این بار مجازات قابل انتظار یک فرد محکوم به جاسوسی، بهانه‌ای برای دامن زدن به جدال‌های دیپلماتیک شده است. بهانه‌ای که با تمسک به آن، جبهه غرب زیر سایه اغتشاشات هدایت شده خیابانی در ایران، پروژه جدید جنگ نرم را با رهبری واشنگتن کلید زده بود. پس از تصویب تحریم‌های جدید تحت لوای شعارهای حقوق بشری که به همین دلیل در دستور کار قرار گرفت، اروپا و در رأس آنها 3 کشور انگلیس، فرانسه و آلمان اعدام یک محکوم به جاسوسی را در تیررس خود قرار داده‌اند تا دست‌کم به این بهانه‌های واهی از آسیب‌های خودخواسته در چالش‌های فرساینده‌ای همچون مذاکرات و جنگ اوکراین بکاهند. اما آیا پیگیری این رویکرد و تبدیل شدن به یک بازیگر فعال در زمین سیاسی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی می‌تواند کورسویی از امید برای اروپایی‌ها به‌دنبال داشته باشد؟ به مفهومی دیگر آنها این امکان را دارند نقشی را که نتوانسته‌اند از طریق اقدام مقابله‌ای در برابر خروج یکجانبه امریکا از توافق ایفا کنند، به طریقی دیگر جبران کنند؟

قریب 2 سال از نخستین دور مذاکراتی‌ که نمایندگان ایران و کشورهای طرف توافق هسته‌ای به‌طور مستقیم در وین با یکدیگر گفت و گو کردند، می‌گذرد؛ محدوده زمانی سرنوشت‌سازی که بویژه برای کشورهای غربی و هم موافقان و مخالفان داخلی و بین‌المللی ایجاب می‌کرد هر آنچه در چنته دارند، بیرون بیاورند تا در تاریخی‌ترین مذاکرات قرن، حداکثر منافع خود را تأمین کنند. فارغ از نقش ایالات متحده که با خروج یکجانبه خود از توافق هسته‌ای همه معادلات و روندهای حاکم بر پرونده هسته‌ای ایران را بر هم زد، سیر حوادث نشان داد فرانسه، آلمان و بریتانیا دارای استراتژی ثابت و تعریف شده‌ای در سیاست خارجی خود نیستند و بسته به چگونگی تحولات و زور طرف مقابل و به دنبال حوادث واکنش نشان می‌دهند. رویکردی که از قفل شدن دیپلماسی تروئیکای اروپایی در شرایط فعلی حکایت می‌کند و این واقعیت را به اثبات می‌رساند که این کشورها برای خروج از بن‌بست، به ابتکار عمل امریکا و جنگ چند لایه نرم علیه جمهوری اسلامی تکیه کرده و خود با پشت‌سر گذاردن 2 سناریوی ناکام به بخش لاینفک اجرای این عملیات روانی تبدیل شده‌اند.

سناریوی نخست کشورهای اروپایی پس از آنکه نخواستند یا نتوانستند سرمایه‌ سیاسی و حیثیتی را که برای دستیابی به توافق به خرج داده بودند، حفظ کنند، پذیرش وضعیت موجود بود. این وضعیت صفر، مطلوب جمهوری اسلامی نبود و همین امر سبب شد در فقدان ابتکار عمل طرف اروپایی و ناتوانی در تأثیرگذاری آن بر فضای شکل گرفته، گریزی جز کاهش تعهدات هسته‌ای خود در چهارچوب توافق هسته‌ای نداشته باشد. ایالات متحده اما در واکنش به اقدامات تلافی‌جویانه کشورمان، برای کلید زدن طرح‌های دیگر خود با هدف ایجاد فشار، از طرف اروپایی خواست تا به پروژه جنگ ترکیبی و تصویب تحریم‌های جدید ملحق شود. اما پرسش این است که پیوستن به ایالات متحده برای به اجرا درآوردن این عملیات، گزینه مطلوبی برای اروپا به شمار می‌آمد؟

به این ترتیب ناکامی اروپا در ایفای نقش مستقلی از خود در اجرای توافق، 3 کشور اروپایی یعنی فرانسه، انگلیس و آلمان را به سمت و سوی یافتن دلایل کافی برای پیوستن به امریکا در روند اجرای نقشه «فرار از مذاکره» ترغیب کرد. چنین سناریویی با توجه به موقعیت ضعیف اروپایی‌ها در برابر امریکا می‌توانست این کشورها را به تمکین بیشتر از خواسته‌های امریکا وادار کند. در حقیقت تعلل واشنگتن برای تصمیم‌گیری در روند مذاکرات، تلاشی برای خریدن زمان بود تا ابعاد و امکان‌های به اجرا درآمدن عملیات فشار و جنگ نرم در قالب پلن «B» فراهم شود. در ادامه بروز اغتشاشات در ایران و ادامه‌دار شدن جنگ اوکراین فرصتی شد تا توان کشورهای اروپایی تنها در نوعی نمایش فشار و تهدید خلاصه شود. در این راستا، حربه دفاع از «حقوق بشر» به اسم رمزی تبدیل شد که از رهاورد آن نظام جمهوری اسلامی به بهانه مواجهه با اغتشاشگرانی که غرب آنها را «معترض» می‌نامید و در عین‌حال به کمک و حمایت آنها برخاسته بود، زیر ضرب قرار گیرد. بهره‌گیری از حربه آژانس و شریک‌تراشی در جنگ اوکراین، راه‌های دیگری به‌شمار می‌آمد که کشورهای غربی از طریق آنها کوشیده‌اند مستقیم و غیرمستقیم مسیر گفت‌و‌گو و توافق نهایی در وین را به سوی منافع خویش هدایت کنند؛ یعنی نشان داده‌اند برای رسیدن به این مطلوب از هیچ بده بستان، معامله و گاهی حتی «جنگ» رویگردان نیستند. جالب آنکه اروپا چنان در قالب نقش جدید خود فرو رفته که در روند اجرای سیاست فشار علیه ایران گوی سبقت را از ایالات متحده ربوده و به اصطلاح عامیانه کاتولیک‌تر از پاپ شده است.

تحریم‌ها و قطعنامه‌هایی که در مجامع اتحادیه اروپا و صحن مجمع عمومی سازمان ملل به بهانه دفاع از حقوق بشر علیه ایران به تصویب رسیده است، پاسخی به این سؤال پیش گفته بود مبنی بر اینکه پیوستن به سناریوی تحریم و فشار می‌توانست سهل‌ترین و کم هزینه‌ترین کار برای اروپا به منظور رسیدن به یک خواست مشترک باشد. به این ترتیب کشورهای اروپایی وقتی دیگر توش و توانی برای جبران مافات خروج امریکا از توافق هسته‌ای نداشتند و از سوی دیگر رویکرد مقاومت فعال تهران هم جز پذیرش توافق با حداقل امتیاز چاره‌ای برای آنها باقی نگذاشته بود، ظرفیت خود را برای بازی در عرصه دیگری به کار گرفتند تا به امید برنده شدن در این بازی سیاسی، برای موضوعاتی همچون فعالیت‌های منطقه‌ای و صنایع دفاعی ایران که از مدت‌ها پیش مطرح کرده بودند، امکان دستیابی به برجام‌های مضاعف را فراهم کرده و راه امتیازگیری از ایران را کوتاه کنند.

فارغ از آنکه در ماجرای برجام، جلوه‌ای از پوشالی بودن جایگاه اروپایی به نمایش گذاشته شد که سال‌ها سعی داشته یک قدرت بزرگ و اثرگذار در نظام جهانی جلوه کند اما اکنون با از دست دادن هیمنه و پرستیژ خود در مقابل یکجانبه‌گرایی ایالات متحده تنها به نمایش‌های مضحک روانی و تهدید متوسل شده است و این امر پیامدهای غیرقابل جبرانی برای کشورهای اروپایی به‌دنبال خواهد داشت. خاصه آنکه اروپا با درمانده شدن در جنگ فرسایشی اوکراین به این واقعیت وقوف دارد که توان پذیرش تبعات شکست مذاکرات وین و پیگیری گزینه‌های اثرگذاری برای توافق را ندارد و باید از حالا به فکر پذیرش پیامدهای امنیتی شکست احتمالی مذاکرات باشد.

منبع:ایران

457489

سازمان آگهی های پرسون