به گزارش سایت خبری پرسون، حقیقت این است که تمام انواع مشکلات در همهی ما، تنها یک ریشهی واقعی دارد: ترس! گروهی به دنبال درمانِ درد و راهحل فائق آمدن بر آن هستند، اما مابقی افراد که هنوز این پاسخ برایشان بدیهی نشده، مدام از خود میپرسند: چرا مسائل مالی، عاطفی یا تعللهایی که داشتهام ناشی از ترس هستند؟ کاملترین حالت بررسی این است که به هر دو موضوع چگونگی و چرایی این حقیقت بپردازیم.
نخست، پاسخی به چرایی: دربارهی تکتک مشکلاتمان بیاندیشیم. سپس، به این فکر کنیم که اساساً چرا باید چنین مشکلاتی داشتهباشیم؟ چرا از عهدهی حلّ آنها بر نمیآییم؟ برای مثال:
تعلل: احتمالاً ترس از شکست، یا احساس ناراحتی از انجام کاری دشوار، یا ترس ناشی از احساس خطر از دست دادن چیزی مهم منجر به این موضوع میشود. پس ترجیح میدهیم در شبکههای اجتماعی وقت بگذرانیم و بیهوده، میلباکسمان را ریفرش کنیم، اما سراغ انجام کاری دشوار نرویم!
بدهی: دلایل زیادی میتواند منجر به چنین مشکلی شود، اما احتمالاً مهمترینش این است که بیش از آنچه که پول درمیآوریم، خرج میکنیم که میتواند بهدلیل نحوهی عادت ما در خرید کردن یا از دست دادن حس راحتیای که پیشتر داشتهایم، باشد. عادات خرید کردن ما میتواند تحتتأثیر اضطراب (ترس از اینکه چیزی که میخواهیم، رخ ندهد)، یا ترس از تنهایی (نگرانی دربارهی اینکه به اندازهی کافی خوب نیستیم) یا تمایل به نشان دادن اینکه زندگی مان بهتر از چیزی که هست، بشود (ترس از اینکه با آن چه که هستیم کنار نیاییم) یا از دست دادن چیزهایی که در صورت بودنشان، احساس راحتی میکردیم (مانند خانه یا اتومبیلی زیبا) قرار گیرد. ترس از احساس ناراحتی یا اینکه در صورت کمبود وسایل رفاهی به اندازهی کافی خوب نخواهیم بود و قضاوتها و نگاه اطرافیانمان در صورت نداشتن خانه، اتومبیل و شغلی خیلی خوب نسبت به ما تغییر خواهد کرد، میتواند باعث شود که از دست رفتن حس راحتی، دشوار به نظر آید.
مشکلات ارتباطی: دلایل زیادی میتواند منجر به این مشکل شود، اینکه طرفِ مقابل مشکلی اساسی دارد، همیشه نگاهی منصفانه نیست و گاهی خود ما هم نیاز به بازنگری اساسی در رفتارهایمان داریم. اگر از منظر «ترس» که ایجادکنندهی مشکل است به موضوع بنگریم، میتوان ترس از دست رفتن کنترل (که ناشی از تمایل ما در کنترل فرد مقابل است)، ترس از خوب ندانستن خود بهقدر کافی، ترس از رها شدن و سایر مشکلات مربوط به ایجاد اعتماد، ترس از پذیرفتهنشدن، و ترس از پذیرش فرد تازه که مربوط به همان معضل تمایل کنترل روی دیگری است، را نام برد.
عدم توانایی در ورزش کردن: برخی از مشکلات منجر به این موضوع، نبود وقت کافی (ترس از دست رفتن زمان برای انجام کاری که فکر میکنیم مهمتر از ورزش کردن است)، سختی زحمت ورزش (ترس از احساس ناراحتی)، عواملی که حواسمان را از هدفمان پرت میکنند (تلویزیون یا اینترنت به خاطر ترس از دست دادن موضوعی نه چندان مهم و همزمان، ترس از حس ناراحتی ورزش کردن) هستند.
عدم توانایی در تغییر رژیم غذایی: درست همان ترسهایی که منجر به عدم توانایی در ورزش منظم میشوند، منجر به این مشکل نیز میگردند. البته مساول احساسی، در همان شدن=تی که روی عادات خرید کردن دخیل هستند، در این موضوع نیز دخالت دارند.
انجام ندادن کاری که واقعاً دوست داریم: شاید مشکل این است که واقعاً نمیدانیم که میخواهیم چه انجام دهیم که ناشی از عدم انجام کشفی درست از خواسته هایمان است (ترس از شکست). یا اینکه میدانیم، اما تا به حال بهخاطر همان ترس از شکست، از منظرهای مختلف به تمایل کاری مان نگاه نکردهایم، البته ترس از عدم تناسب کافی با شغل محبوبمان هم میتواند عاملی برای این معضل باشد.
استرس دربارهی مدرسه/ محل کار: حجم کارهایمان واقعاً بالاست، اما این مقدار زیاد کار، عامل استرسزای واقعی نیست. ترس ما، ناشی از تردید در انجام همهی آنها در حد کمال است، که نشان میدهد ما پایبند یه ایدهآلی هستیم (تمایل به انجام به موقع و فوقالعادهی کار). در حقیقت میترسیم که در نهایت به چنین ایدهآلی دست نیابیم. درست است که مبنای این ترس، ایدهآل است، اما باید به یاد داشتهباشیم که ایدهآل مفهومی واقعی نیست! نیازی نیست که به تمام کارها به موقع و با نتیجهای فوقالعاده برسیم. باید حقیقت را پذیرفت. بهتر آن است که بخشی از کارها را با بهترین تلاشمان انجام دهیم. اگر اشتباهی انجام دهیم، از آن درس خواهیم گرفت. دنیا به همین منوال پیش میرود. هیچکس کامل نیست و ایدهال در مفهوم واقعی، وجود ندارد!
تمام مشکلات دیگر را نیز با اصول تعریفی فوق، میتوان ناشی از ترس دانست. ترس از شکست، خوب نبودن بهقدر کافی، رها شدن، عدم احساس راحتی، از دست دادن، خوب نبودن خودمان یا زندگی مان چنان که هستیم و هست و عدم برآورده شدن ایدهآلها همواره عواملی قدرتمند در بازداری ما نسبت به انجام ریسکها و انتخابهای تازه هستند. ریشهی تمام این ترسها، یک ترس اصلی است: در «آن» خوب نخواهیم بود! عدم اعتماد بهنفس یا کمبود آن در زمان آن تصمیم به ما میگوید که واجد شرایط هدفمان نخواهیم بود!
اما چگونه میتوانیم با ترس کنار بیاییم؟ شاید حتی بشود پرسید چطور بر ترس «غلبه» کنیم، اما خود این نگاه هم میتواند ایجاد مشکل کند، چرا که در آن صورت ترس را در هیئت دشمنی دیدهایم که باید بر آن پیروز شویم و یا آنکه او بر ما چیره گردد! این نگاه اساساً اشتباه است، چرا که ما، ترس هستیم. ما از نژاد بشری هستیم، در دنیایی که پیوسته در تغییر است و این به خودی خود ترسناک است. ما همواره نگرانیم که در آشفتگی این تغییرات، شکست بخوریم، مورد قضاوت واقع شویم و زندگی مان درست از آب در نیاید. ترس جزئی از ماست و به همین دلیل، ما نباید تلاش کنیم که آن را «ویران» سازیم. ترس ویران نمیشود درست هنگامی که بخشی از ترس را ر کسری از ثانیه از هم میپاشانیم، انواع دیگری از ترس تا آخر عمر با ما باقی میماند. از آنجا که ترس جزئی اصلی از زندگی است، نمیتوان آن را ریشهکن کرد. میخواهم سکانس بینظیر «زندان» را در «خیزش شوالیهی تاریکی» به یادتان آورم. جایی که یکی از زندانیان، به بروس گفت او از مرگ نمیترسد و تا زمانی که ترس را احساس نکند، نمیتواند از دیوار بالا برود و دوباره به آزادی برسد!
پس حالا چه میتوانیم بکنیم؟
– میتوانیم دربارهی ترس آگاه باشیم. وقتی در جدالیم و در جنبههایی آسیب میبینیم، باید آگاه باشیم که ترس میتواند ما را از پای بنشاند. باید دربارهی ماهیت ترس و کارکردش آگاه باشیم.
– حال، میتوانیم ترس را بپذیریم. نباید دربارهی وجودش، احساس بدی داشتهباشیم و در تقلا باشیم که بهطور کامل نابودش کنیم، یا حتی آرزو نماییم که کاش اصلاً وجود نداشت. ترس، جزئی از ما و زندگی است و باید بپذیریمش.
– میتوانیم ببینیم که ترس چگونه به ما آسیب میرساند و اتفاقاً این آسیب خودخواسته است. باید درک نماییم که آسیبها با از بین رفتن این ترس مضر، چگونه زایل میوند.
– میتوانیم کاملاً عقلانی دربارهی ترس بیاندیشیم. به آن کمی میدان بدهیم و مشاهدهاش کنیم. بدترین حالت چه خواهد بود؟ آیا از اساس میتوانیم با آن کنار بیاییم؟ (پاسخ بدیهی، «بله» خواهد بود. شاید در این صورت به «ایدهآل» دست نیابیم، اما راهی برای «خوب» بودن میتوان یافت.)
– میتوانیم برای چیزی که هستیم و زندگیمان به همین شکل، شکرگزار باشیم. از خودمان، دیگران و زندگی در همین لحظه قدردانی کنیم. میتوانیم بهخاطر شانسهایی که تا این لحظه داشتهایم علیرغم ترسهایی که پذیرششان به همراه داشته یا روشهای رسیدن به آنها را تغییر داده، ممنون باشیم. مثلاً یک فقدان منجر به نوآوری خواهد شد، انجام کاری دشوار و یا ساختن چیزی بینظیر شانسی است که این کمبود خلق میکند. تغییرات، همواره زایندهی نیاز به آموختن و رشد کردن هستند.
– میتوانیم به هماکنون بازگردیم، و ببینیم همینطوری که هست چقدر دوستداشتنی است! وقتی زمان حال را درک میکنید و آن را چنان که هست، میپذیریم، دیگر ایدهآلی وجود نخواهد داشت. وقتی ایدهآلی نباشد، ترسی هم در میان نخواهد بود. اگر برای انواع موفقیتها، ایدهآلی را در نظر نگیریم، از شکست در هراس نخواهیم بود. اگر برای چیزی که میخواهیم بشویم نگاهی آرمانی نسازیم، ترسی از اینکه برای آن کار به اندازهی کافی خوب نخواهیم بود به دل راه نمیدهیم. اگر نگاهی بُتگونه از فردی دیگر نسازیم، از اینکه در مواقعی رفتاری نامناسب دارد، خشمگین و ناامید نخواهیم بود.
این روند آگاهی، پذیرش، دیدن دردها، یافتن راهی برای شکرگزاری و بودن در لحظهاست، بی آنکه واهمهای از وجود ایدهآل در کار باشد. در مواجهه با ترس، میتوان این شیوهها را استفاده کرد. مدتی بعد، ترسی تازه به سراغ مان خواهد آمد، اما مشکلی نیست. با آن هم به همین شیوه میتوان برخورد کرد! با چنین نگرشی، میتوانیم با وجود ترسی که همواره به همراهمان است، کارهای مختلفی انجام دهیم. میتوانیم ترس را بپذیریم، بی آنکه اجازه دهیم که بتواند متوقف مان سازد. با چنین تمرینی، از آنجا که توان تحمل درد را در خود رشد دادهایم، توان همدردی با خود نیز در ما بیشتر میگردد.
منبع:تابناک