به گزارش سایت خبری پرسون، دیاکو حسینی در یادداشتی نوشت: غالباً تصور می کنند که اعتبار یا پرستیژ در سیاست خارجی، امری زائد و جانبی است که ارتباط وثیقی با نتایجی که کشورها در روابط خود با دیگران بدست می آورند، ندارد. هانس مورگنتا، دانشمن فقید وشناخته شده، پرستیژ را نمایش قدرتی می دانست که در صورت موفقیت اولاً می توانست یک کشو معین را دارای قدرت فائقه به تصویر بکشد و ثانیاً به اندازه کافی خویشتن دار که به سختی از این قدرت برتر خود علیه دیگران بهره می گیرد. رزمایش های نظامی یا برپایی نمایشگاه توانمندی های اقتصادی به این هدف صورت می گیرند که دیگران را از قدرت خود مطلع کرده و آنها را به پیروی از خود یا حداقل جلوگیری از دست اندازی های آتی بر حذر بدارند. این وجه از اعتبار یا پرستیژ، شاید رایج ترین درک از مفهومی باشد که هنوز هم دولت ها به تعقیب آن علاقه مند هستند اما اخص از معنایی است که مفهوم اعتبار در دوران متاخر می داشته است. در این معنا، اعتبار، تصویری احترام آمیز از یک کشور، ملت و دولت است که موجب می شود دیگران آن را محترم، قابل اعتماد و تکیه پذیر بدانند. درست مانند معنای اول، در اینجا هم فقدان اعتبار با همه صفات و مشخصات درونی آن، یک کشور را از میان نمی برد اما می تواند تاثیرات ثانویهیموثری بر نتایج سیاست خارجی داشته باشد. برای درک بهتر این تفاوت، مقایسه اسامی کشورها گویاست. لازم به برخورداری از دانش عمیقی نسبت به جزییات تاریخی کشورها نیست تا متوجه احساس متفاوت خود با شنیدن نامهای سودان و سوییس یا مقایسه بین ژاپن و بنگلادش بشویم. ما ناخودآگاه احساس بهتری نسبت به سوییس و ژاپن داریم یا اعتبار بالاتری برای آنها قائل هستیم تا سودان و بنگلادش. ما حتی بلحاظ روانشناختی آمادگی داریم که با اغماض بیشتری به خطاهای این کشورها در قیاس با کشورهای کمتر معتبر نگاه کنیم؛ یا ناکامی های آنها را موجه بدانیم. به سادگی پیداست که این معنا از اعتبار با قدرت نرم رابطه نزدیکی دارد. جذابیت، مولد اعتبار است و اعتبار، جذابیت تولید میکند. برخورداری از اعتماد موجب تسهیل در جلب نظر سایر بازیگران می شود؛ این امر هنگامیکه دولت ها به جذب سرمایه گذاری خارجی و یا به نظر مساعد دولت ها در مجامع بین المللی نیاز دارند، نقش موثری ایفا می کند. به همین دلایل است که دولت ها به ابتکارهای متنوعی متوسل می شوند که اعتبار خود را نزد سایر ملت ها افزایش دهند و در مواقعی که این اعتبار آسیب می بیند، برای جبران آن می کوشند. به سختی یک قدرت بزرگ می تواند جایگاه خود را بدون بهره مندی از اعتبار و مقبولیت بین دیگر کشورها برای مدت طولانی حفظ کند. بلحاظ مفهومی ممکن است رقابتی میان پرستیژ ( یا همان معنای اول از اعتبار که در سطور بالا اشاره شد) با اعتبار ( یا همان معنای دوم این واژه) جریان دارد. برای مثال، قدرت های بزرگ به تصویری که دیگران از توانایی نظامی آنها در ذهن دارند، اهمیت می دهند. عقب نشینی از جنگ هایی که افق روشنی برای پیروزی ارائه نمی دهند، ممکن است لطمه ای به حیثیت و پرستیژ این قدرت ها شمرده شود اما همزمان، یک عقب نشینی عاقلانه در صورتیکه از کشتار و اتلاف هزینه های غیرضروری جلوگیری کند می تواند نشان دهنده خردمندی بوده و به اعتبار آن قدرت بزرگ بیافزاید. به عبارت دیگر، در اینجا پیروزی نظامی نشانه حیثیت و قدرت است و مدیریت شکست، نشانه اعتبار و توانایی.
در جهان معاصر، ایالات متحده نه تنها بعد از شکست های سیاسی در افغانستان و عراق بلکه در رکود مالی ۲۰۰۸ حیثیت خود را در معرض مخاطره دید اما باراک اوباما موفق شد با آماده سازی زمینه های خروج از جنگ های ناموفق و بازسازی تدریجی اقتصاد آمریکا، اعتبار آمریکا را بازیابی کند؛ تلاشی که بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ و خروج افتضاح آن از قدرت با اشغال ساختمان کنگره توسط هوادارانش بر باد رفت. برگزاری بازی های المپیک در پکن، فرصتی برای کسب اعتبار چین بود؛ اعتباری که بعدها با سرکوب گسترده ایغورها در استان سین کیانگ، عدم موفقیت اولیه در مهار ویروس کووید۱۹ و سرکوب اعتراضات در هنگ کنگ مخدوش شد. ضربه ای مشابه به اعتبار اتحادیه اروپا بعد از ظهور احزاب راست افراطی و نهایتاً برگزیت وارد آمد و روسیه با الحاق کریمه به خاک خود هرچند به پرستیژ ظاهری دست یافت اما اعتبار خود را به خطر انداخت؛ اقدامی که با حمله غیرقانونی به اوکراین بطور گسترده تری تشدید شد. ترکیه بعد از کودتای جولای ۲۰۱۶ و عربستان سعودی پس از افشای قتل جمال خاشقچی، تجربه مشابهی را پشت سر گذاشتند. در هفته های اخیر، ناآرامی ها در ایران فرصتی فراهم کرد که گردهمآییهایی در گوشه و کنار جهان بر علیه نظام سیاسی ایران شکل بگیرد و در پیامد رخدادهای بعدی، تحریم های متعدد از سوی غرب و تشکیل و سپس صدور قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، اعتبار ایران را به چالش گرفت. هیمنه کشورها تنها بواسطه اقدامات آنها به خطر نمی افتد بلکه ممکن است رقبایشان انگیزه ای برای چنین کاری داشته باشند و به شیوه های گوناگون خود را در آسیب رساندن به اعتبار رقبایشان سهیم کنند. زایل شدن اعتبار گاهی اجتناب ناپذیر است اما تلاش برای بازیابی و احیای آن، تحت اراده دولت هاست. در دوران ما، اعتبار تا اندازه زیادی به رونق و شکوفایی اقتصادی، دموکراسی و پایبندی به هنجارهای جهانشمول وابسته است. کشورها به دلایل مختلف گاهی ممکن است از این استانداردها فاصله بگیرند اما همچنین اهمیت دارد که توانایی خود را برای اعاده فاصله از دست رفته اثبات کنند. اهمیت این موضوع در وجه زیباشناسانه سیاست بین الملل نیست بلکه راهی کوتاه تر به سوی دستیبابی به اهداف واقع بینانه با هزینه کمتر و دستاوردهای بیشتر است. این مهمترین دلیلی است که هیچ کس نمی تواند به نقش اعتبار در منزلتی که کشورها در سلسله مراتب قدرت جهانی کسب می کنند، بی تفاوت بماند.