به گزارش سایت خبری پرسون، محسن اسماعیلی در یادداشتی نوشت: کتاب «در طلب عیش مدام» نتیجه تاملات و تحقیقاتی نوین در این عرصه است که به لطف خدا در آستانه ماه محرم منتشر شد و مورد استقبال عمومی قرار گرفته است.
به لحاظ اهمیت موضوعات این کتاب مروری کوتاه بر گفتارهای دوازده گانه آن خواهیم داشت. در نخستین گفتار که بیانگر پایه و پیام اصلی این کتاب است، «عاشورا به مثابه یک الگو و مکتب» مورد مطالعه قرار میگیرد. در این گفتار، به دو نوع نگاه در حوادث تاریخی اشاره شده است؛ یکی نگاه نقلی و توصیفی و دیگری نگاه عقلی و تحلیلی. سپس توضیح داده میشود که آنچه سودمند، انسانپرور و آیندهساز است، تفکر و تعقل در تاریخ، یافتن ریشهها و پیامدهای حوادث و گذر از گذشته به سوی آینده است. با این نگاه، در حقیقت هیچ حادثهای اتفاقی و استثنایی نیست و بر همین مبناست که تاریخ تکرارپذیر میشود.
داستان جانسوز کربلا نیز از این قاعده مستثنا نیست. گرچه پررمز و راز است، ولی طبق سنتهای الهی و قواعد ثابتی روی داده است که در هر زمان و هر مکان جاری هستند و از همینرو، هر روز عاشورا و همه جا کربلاست و هر کس همواره در آن میدان حاضر است و باید انتخاب کند که در این سوی میدان بایستد یا در آن سو! پس، مکلف هستیم که از کربلا درس بیاموزیم و عبرت بگیریم، و در یک کلام، به آن با دیده «الگو و مکتب» بنگریم.
برای دستیابی به این هدف بالا و والا، البته برداشتن گامهایی چند ضرورت داشته و گریزناپذیر است که در پایان گفتار اول بیان شدهاند. نخستین گام، زنده نگه داشتن یاد عاشوراست. سودمندیِ مطالعه عقلی و تحلیلی در تاریخ به معنای بینیازی از نقل و توصیف آن نیست. اساساً بدون این، آن هم ناممکن است و از همین جا اوج عقلانیت و حکمت پیشوایان تشیع آشکار میگردد که سازوکاری بس شگفت و پرتأثیر برای تکرار حدیث نامکرر سالار شهیدان تدارک دیدهاند. آنان به گونهای عجیب بر تشکیل مجالس بازخوانی حادثه کربلا پافشاری کردهاند و آثار مادی و معنوی بسیاری برای آن برشمردهاند که در گفتار دوم به بازخوانی اندکی از بینهایت و نمی از آن یَم بسنده شده است.
طبق عقیده مبرهن و مستحکم شیعه، احکام شریعت تابع مبانی و دلایل است و گُتره و گزاف در آن راه ندارد. حکم به بزرگداشت و یادآوری حادثه کربلا نیز مبتنی بر مصالح ملزمه و منافع مهمهای است که در صورت تحقق، آثار و پاداشهایی که گفتهاند و شنیدهایم، تنها بخشی از حقیقت و واقعیت هستند.
مهم آن است که «فلسفه عزاداری و حکمت لزوم آن» را دریابیم؛ هدفی که در گفتار سوم دنبال میشود و در معرفتافزایی، اصلاح خود و جامعه و به تعبیری، احیای دین خلاصه میگردد. به همین سبب، بحث درباره اصلاح امّت و جامعهسازی، به عنوان علت اصلی قیام کربلا و اولین درس از مکتب عاشورا، موضوع گفتار چهارم است. آموزگار کربلا به ما آموخت که باید مبارزه با فساد و کوشش برای جامعهسازی را به مثابه یک تکلیف بدانیم و از حصر و تقلیل فریضه امر به معروف و نهی از منکر به امور فردی و فرعی بپرهیزیم. البته که احیاگری دین و اصلاحگری جامعه،
گفتار پنجم عهدهدار تبیین «عزت نفس و کرامت انسان در مکتب عاشورا» است؛ زیرا جامعهسازیِ آرمانی از پرورش انسانِ قرآنی آغاز میشود و انسان در قرآن، از عزت و کرامتی برخوردار است که همه هستی را در برابر او به خضوع وادار میسازد و به خاک میافکند. اگر آدمی از این عزت و کرامت آگاه شود، به جایی میرسد که در وهم نمیگنجد و حسین(ع) مظهر تامّ آن است. کلید شخصیت او را به حق، عزت و کرامت دانستهاند و لحظه لحظه زندگی پرشکوهش تجلی عزت است و کرامت؛ و هر چه به عصر عاشورا نزدیکتر میشود، این حقیقت آشکارتر میگردد.
پس از تماشای گوشهای از جمال و جلال ثاراللّه در این بخش، نتیجه گرفته می شود که «ذلّت و خواری؛ خط قرمز مکتب عاشورا» است. گفتار ششم یادآور این نکته مهم است که انسان ذلیل و جامعۀ ذلتزده بویی از حسین و مرامش نبرده است. جامعه حسینی، جامعهای عزیز و مقتدر است و مجلس حسینی نیز مجلسی خالی از روضه تذلّل. هر سخن و رفتاری که نشان از پذیرش خواری داشته باشد، به کلی دور از شخصیت فرزند رسول خدا و جفای بر اوست، و این، خط قرمز پررنگی است که شاگردان مکتب عاشورا باید همواره از شکستن آن برحذر باشند.
درس بعدی در مکتب عاشورا، گذر از ظاهر به باطن و شناسایی قاتلان پنهان در کنار قاتلان آشکار است. آنان که فاجعه جنایتبار روز دهم محرم را آفریدند، تنها کسانی نبودند که دست خود را به خون بهترین بندگان خدا آغشته کردند و مرتکب «قتل» گشتند. همزمان و همردیف آنان، زمینهسازان «قتال» هم در این جنایت سهم داشتند و نقشآفرینی کردند و لذا به موازات یکدیگر لعن شدهاند. این گروه قاتلان پنهان نامیده شده و با استفاده از تاریخ به دو گروه اصلی تقسیم گردیده اند. نخست، آنان که با سخنان ناشایست زمینهساز جنایت شدند و به تعبیر دقیقِ روایی، با سلاح زبان و تیرهای زهرآگین آن جبهه حق را نشانه گرفتند. شناسایی اینان و نقش زبانها در آفرینش فاجعه کربلا موضوع گفتار هفتم است.
گروه دوم نیز در گفتار بعد مورد شناسایی و تحلیل قرار گرفتهاند؛ یعنی کسانی که برخلاف قبلیها، با سکوت خود در این جنایت بزرگ شریک شدند. «نقش سکوت نخبگان در انحراف مردم و جامعه» از مهمترین و کاربردیترین درسها و عبرتهای عاشوراست که هیچگاه نباید فراموش شود. پس از بازخوانی تحلیل قرآن درباره نقش سکوت نخبگان در پیدایش انحرافها، نوبت به تبیین تکلیف نخبگان در مقابله با دگرگونی یا کمرنگ شدن ارزشها میرسد، و طبعاً نقش رهبران فکری و دینی در پاسداری از ارزشها و جلوگیری از انحرافها بیشتر و مؤثرتر است. در این خصوص، آیات ۶2 تا 81 سورۀ شریفۀ مائده بسیار بسیار اندیشیدنی و حاکی از توبیخ توأمان عوام و خواص در قرآن کریم است و نشان میدهد که سکوت بیجای دانایان، زمینهساز بدعت و جنایت است. این، سنت قطعی خدا و قانون ثابت تاریخ است و فاجعۀ کربلا را باید تنها به چشم یک نمونه نگریست؛ نه به چشم تنها نمونه!
مطالعه تحلیلی حادثه کربلا ثابت میکند که سکوت نخبگان در برابر انحرافها گاهی به بهانه زهد و دوری از سیاست است، گاهی به بهانه مصلحتاندیشی و واقعبینی، و گاهی هم به بهانه رقابت سیاسی و جایگاه اجتماعی. اما نتیجه فرقی نمیکند و در هر حال، پشیمانی سودی ندارد.
حسین (ع)، خود به نیکوترین بیان همین تحلیل را در جمع انبوه نخبگان زمان خویش ارائه دادهاند؛ در خطبهای منحصربهفرد و در زمان و مکانی استثنایی؛ به گونهای که باید آن را شقشقیه دوم خواند. گفتار نهم تحت عنوان «شقشقیهای دیگر؛ در سرزمین مِنا» به بازخوانی آن خطبه شورانگیز اختصاص یافته است. امام با استناد صریح به همان تحلیل قرآنی، تازیانه سرزنشِ خویش را بر سر نخبگانِ ساکت فرو میآورد و با دلی پردرد از خواص فرصتطلب و توجیهگر انتقاد میکند. این خطبه را بارها و بارها باید خواند و همچون چراغی فروزان، فضای فکری هر جامعه را با آن روشن ساخت.
دو گفتار بعدی، اما به بحث درباره گام مهم دیگری اختصاص دارد که برای دستیابی و بهرهمندی از «عاشورا به مثابه یک الگو و مکتب» ضروری است. «حفظ اصالت حادثه عاشورا و مبارزه با تحریف آن» از اوجب واجبات برای عاشقان اباعبداللّه است. تحریف حقایق تاریخی و مخدوشسازی روایتهای درست از آنها، بزرگترین خطری است که حتی پیامهای نجاتبخش پیامبران و کتابهای آسمانی شرایع پیشین را کماثر، خنثی و گاه به ضدّ خود تبدیل کرد. از یک منظر، اصلاً قیام حسین (ع) نیز برای مبارزه با تحریف شریعت خاتم بود. او جان شریف خود و عزیزانش را فدای جهاد با تحریفهایی کرد که میتوانست به محو اسلام منتهی شود.
پس باید به شدت مراقب تحریفهایی بود که این مکتب حیاتبخش را تهدید میکند. گفتار دهم عهدهدار بحث در این خصوص است. در آنجا آمده است که پیام کربلا نیز از تهدیدِ تحریف ایمن نیست، و بلکه دو انگیزه خاص برای تحریف عاشورا وجود دارد؛ یکی از سوی دشمنان زیرک و دیگری از سوی دوستان ناآگاه و خوشخیال. خطر همافزایی دشمنان دانا و دوستان نادان را نباید نادیده گرفت. نتیجه عمد آنان و سهو اینان یکی است؛ همانند دو لبه قیچی. ضرورت هشیاری خادمان مکتب عاشورا از همینجا آشکار میگردد؛ چه متفکران و سخنوران، و چه مدیحهسرایان و مرثیهخوانان.
اهمیت مبارزه با تحریف ایجاب میکند که انواع و اقسام آن به دقت مورد مطالعه قرار گیرد؛ کار بزرگی که شماری از فرزانگان و عالمان مجاهد به آن همت گماشتهاند، و از جمله آنان است: عالم روشنبین، علامه میرزا حسین نوری که در اوایل قرن چهاردهم هجری با نگارش کتابی ماندگار به تکلیف خود در این زمینه عمل کرد. او کتاب لؤلؤ و مرجان را با دلی پردرد نوشت تا خصوصاً از نفوذ دروغ و ریا در این مکتب جلوگیری کند. حق با شهید مطهری است که میگوید: «فوقالعاده تحت تأثیر آن» قرار گرفته و «مکرر در مکرر این کتاب را ترویج و تبلیغ» کرده است؛ و در عین حال اظهار تعجب و تأسف میکند که «چرا این کتاب، آنطور که شایسته است معروف و رایج نشده است.»
گفتار یازدهم با گزارشی کوتاه از این کتاب، کوشیده است به سهم خود نسبت به احیای آن اقدام کند و آرزوی علامه شهید را تا اندازهای محقق سازد.
گفتار آخر کتاب به تبیین «زیارت اربعین و اسرار آن» میپردازد که از اختصاصات سالار شهیدان و نمادی از الگوپروری از حماسه عاشوراست. در این بخش ابتدا به جایگاه و تأثیر ویژه عدد اربعین در حدیث و عرفان اشاره میگردد و سپس از زیارت و راهپیمایی اربعین به عنوان یکی از آیینهای اختصاصی برای مکتبسازی از عاشورا یاد میشود. همچنین، از جابر بن عبداللّه انصاری؛ اولین زائر اربعین یادی به میان میآید و دیدگاههای متفاوت پیرامون مسئله بازگشت اهل بیت به کربلا در اربعین به بحث گذاشته میشود. حُسن ختام این کتاب بازخوانی متن زیارتنامه معتبری است که برای این روز وارد شده است.