به گزارش سایت خبری پرسون، جمیله علم الهدی یادداشتی با عنوان "مدپوشی در کشاکش عرفی گرایی و دین گرایی" در روزنامه ایران منتشر کرده است.
دستکم دو رویکرد اجتماعی و اخلاقی به موضوع مد وجود دارد:
در رویکرد اجتماعی که خود واژه مد و مدپوشی تختهبند آن هستند، معلوم و مبرهن است که مد ماهیت اجتماعی دارد و اقتضای این نوع ماهیت وابستگی به نهادهای اجتماعی است. از این رو مد و مدپوشی به همه یا برخی عناصرمهم در نهادهای اجتماعی از جمله اقتصاد، سیاست، فناوری، زبان، تاریخ و... حساس میباشد.
در رویکرد اخلاقی پوشش و از جمله مدپوشی به اصطلاح moral relevant یا moral based است یعنی به باورهای اخلاقی فرد به خودی خود یا فرد در مقام عضویت یک گروه وابسته میباشد. مدپوشی حتی در همین رویکرد اخلاقی متضمن جنبههایی از اجتماعی شدگی است و معمولاً متناسب با برخی اصول جهانشمول و برخی عادات اخلاق محلی شکل میگیرد.
از اینرو هر یک از ما به تجربه درمییابیم که فارغ از رویکرد و مبانی مدپوشی، هم مدپوشی حکایتگر باورهای اخلاقی و دینی و خصوصیات روانی افراد است و هم مد و پوشاک مثل سایر رفتارها یک زبان غیرگفتاری است و در واقع دغدغهها، ارزشها، سلیقهها، ملاحظات مالی و عمومی و استقلال اخلاقی و شرایط و طبقه اجتماعی افراد را بیان میکند.
معمولاً بحث مد و پوشاک بهطور مستقیم یا بهطور غیرمستقیم به مطالعات حوزه اخلاق گره میخورد که در رشتههای فلسفه اخلاق و فلسفه و جامعهشناسی مورد توجه قرار گرفته است. مثالی برای بحثهای اخلاقی این است که مثلاً استدلال برای گزاره دروغ بد است به این ترتیب میشود که از نگاه اخلاق هنجاری فایدهگرا دروغ بد است چون متضمن کاهش فایده و افزایش ضرر دیگران است. از منظر اخلاق وظیفهگرا دروغ بد است چون متضمن نفی فرمانی از فرمانهای عقل خود بنیاد کانتی یا اصل جهانشمولی آن است. از منظر اخلاق خداباورانه دروغ بد است چون متضمن دشمنی با خداست.
چالش مهم این عصر و درتمام جامعهها برای مد و مدپوشی عرفیگرایی و دینگرایی است که درقالب چالش حجاب و بیحجابی ظهور گستردهای پیدا کرده است. در سمت عرفیگرایی که نویسندگان و فعالان اجتماعی مخالف با سیاست دینی قرار میگیرند هر چند دین را به عنوان یک امر اجتماعی اثرگذار میبینند مفروضاتی وجود دارد.
استقلال انتولوژیک اخلاق از دین یعنی هر چند در دین باوران اخلاق به لحاظ روانشناختی بر علایق دینی استوار میشود ولی ابتنای وجودشناختی اخلاق بر دین ناموجه است چون به غلبه خواست الهی بر شهودات اخلاقی و بدیهیات اخلاقی ما منجر میشود و به پیروی کامل از همه فرامین الهی حتی مواردی که با فهم عرفی و عقل عرفی ما ناسازگار است منجر میشود. اغلب به کودک آزاری یا قتل یا مواردی از این قبیل اشاره میکنند.
دیالوگ شهودات اخلاقی با فهم روشمند و سازوار از دین یا متن مقدس جهت اعتبار بخشی به روایت ما یا برداشت ما از متن مقدس لازم میباشد. در اینجاست که دو شیوه در پیش میگیرند؛ یکی شیوه رابرت آدامز که بر پیروی از خدای مهربان تأکید دارد و دیگری شیوه جان رالز که بر موازنه متأملانه و واکاوی مبادی و مبانی شهودات اخلاقی تأکید دارد.
عدم تعین انتولوژیک ارزشهای اخلاقی توسط خداوند که در واقع بر تفاوت در دو نوع الهیات یعنی خدای دئیستی یا نامتعین و غیرشخصی و خدای ادیان ابراهیمی یعنی شخص عالم قادر، صاحب اراده، صاحب جود و... تمرکز دارد. ضرورت سازگاری معرفت شناختی متن مقدس یا دین با امور جهانشمول (دستاوردهای بشر، حقوق بشر)
نتیجه خطرناک: اخلاق سکولار با فرامین خدا در دین همپوشی دارد. مثال: عدالت فعل خداست و متعلق آن نمیتواند با فهم عرفی از عدالت یا امر اخلاقی ناسازگار باشد (کودک آزاری یا قتل و...) و اگر سازگاری نداشته باشد (مثل حدود زنا، قصاص و...) بسته به مورد فرد خداباور باید تصمیم اخلاقی بگیرد و برای این کار لازم است شهودات اخلاق عرفی را با فرامین الهی به دیالوگ بگذارد.
برای واکاوی مبانی و مبادی شهودات اخلاقی که در نظریه «موازنه متأملانه جان رالز» ضرورت و اهمیت دارد ما به فهرستی از ارزشهای جهانشمول اخلاق عرفی نیاز داریم تا بتوانیم با موقعیت خاصی که برای یک رفتار اخلاقی برای ما پیش میآید و با هرمنوتیک خاصی که در متن فرمان الهی به نحو روشمند و سازوار برقرار میکنیم به تصمیم اخلاقی دست پیدا کنیم. وفا، سپاس، بیآزاری، بهسازی خویشتن، عدالت مهربانی و کرامت انسان در زمره ارزشهای جهانشمول و عرفی است که میتواند بهطور اولیه یا در ترکیب با یکدیگر و اشتقاق ارزشهای مشتق مبنای سازگاری یا اعتبار روایتها یا برداشتهای ما از دین یا کتاب مقدس باشد. البته این همه خاص فرد خداباور و متدین هست. فرد خداناباور چه؟ هیچی میتواند تابع عوامل روانی یا اجتماعی و تجربههای خود باشد، در هر صورت اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است. (ایوان در رمان برادران کارامازوف، نوشته داستایوفسکی).
در رویکرد اجتماعی هرچند پوشش موضوع جذاب بسیاری از مطالعات تاریخی، جغرافیایی و باستانشناسی بوده و هست ولی مطالعات بسیار مهم و اساسی و آیندهگرا و ناظر به عمل فرهنگی در حوزه مد و مدپوشی ذیل رویکرد اقتصادی و صنعتی توسعه یافته است. اینجاست که نوعی خلأ فرهنگی در سیاستگذاری آموزش و تحقیقات و همچنین در حوزه سیاستگذاری علم و فناوری پدید آمده است.
یکی از مفروضات شایع میان نخبگان، محققان و معلمان همین تصور غلط درباره رابطه یکسویه علم و فناوری با فرهنگ و جامعه است. هرچند دوران نسبتاً طولانی از مطالعات جامعهشناسی علم و فناوری میگذرد و در دانشگاههای ما تحقیقات خوبی در این زمینه شده ولی همچنان با یک خلأ نظری عمیق درباره تأثیرگذاری زیستبوم فرهنگی بر تحقیقات و فناوری همچنین بر آموزش و پژوهشهای ناظر به آموزش و تربیت روبهرو هستیم. این خلأ نظری ما را با مشکلات عمیقی در حوزه سیاستگذاری عمومی و از جمله سیاستگذاری در حوزه مد و پوشاک روبهرو ساخته است.
سلطه رویکرد اقتصادی در مطالعات آینده نگر و ناظر به عمل بخشی به تاریخ استعمارزده علم و فناوری در ایران مربوط میشود و بخشی با غفلت از تحول بنیادین در برنامههای توسعه در ایران رابطه دارد.چالش بزرگ و مهم ساختار متکثر مراکز علمی و نهادهای تربیتی است. خانواده، مدرسه، دانشگاه و تقریباً تمام بازار کالاهای فرهنگی به مواجهه عقلانی و متعهدانه با جریانهای مد و پوشاک نیاز دارند. ولی متأسفانه به چند دلیل همچنان مانعی بزرگ در برابر چنین مواجهه عقلانی و متعهدانه وجود دارد.
برخی از این دلایل عبارتند از: دانش ترجمهای، شبه دانشهای بازاری، فناوریهای تربیتی غیر بومی و از همه مهمتر خلأ نظری، در شرایط بیمرزی حوزه فرهنگ و همچنین چالش بزرگ روزمرگی در فرایندها و تکثر ساختاری است که گرچه در دولتهای پیشین هم بوده ولی در این دولت انباشته شده و به زایش نگرانیها و افزایش دغدغههای فرهنگی در میان گروههای اجتماعی دامن میزند.