به گزارش سایت خبری پرسون، عباس مدحجی در یادداشتی نوشت: روایت متروپل هم تمام می شود و دست آخر مادر جلیلیان ها می ماند با چند قاب عکس و همسران کارگران مینوشهری میمانند با یک مستمری و فرزندان یتیم، والدین بچه های کافه مری هم میمانند و فیلمهای عقد و عروسیشان و عموی میترا با کفش میترا و خانواده های دانش آموزان با آخرین کارنامه هاشان و تمام...
این همه آدم زیر بار فشار روانی این روزاها لِه شدند: خبرنگاران، امدادگران، آتش نشانان، نظامیان، داوطلبان مردمی، متخصصان و نیروهای فنی و... چه کِسانی که پای گوشی هایشان اشک ریختند و چه دلهایی که مُچاله شدند. چطور میشود این همه بارِ منفی را التیام بخشید؟ یادمان نمیرود که امیری شادترین خیابان آبادان بود.
همه را باید یک دوره مشاوره درمانی کنند. روایت های خبرنگاران مستقل و پابه کار توانست آبِ پاکی را روی دست همه کسانی بریزد که گمان میکردند میتوانند با تغییر در دیتاها جای پای خودشان را کمرنگ یا پاک کنند. اگر این روایت ها نبود، مطمینا بخش زیادی از داستان را عوض میکردند. اعتماد مردم نشان داد کدام روایت ها را باور می کنند.
درباره اعتراض ها هم اگرچه فضای امنیتی اجازه نمیدهد شفاف گفته شوند اما نه روایت خارج نشینان بی غَرَض بود و نه روایت خیلی از داخلی ها بدون سانسور. همه مردم بودند و ناراحتی از فساد خوزستان را در عزاداری متروپل متبلور کردند. اعتراض در عزاداری نشان داد خیلی از تریبون بدستان اصلا نمیدانند درد مردم چیست.
ما اینجا نوشتیم و گفتیم تا بعدها نتوانند داستان را تغییر دهند. با اینکه بدخلقی نیروهای محافظ، مدیریت درهم و برهم، ازکار افتادن گوشی در دمای بالای چهل درجه، قطع گاه و بیگاه اینترنت و کنار گذاشتن کل کار و زندگی و چسبیدن به روایتگری اصل ماجرا را تحمل کردیم اما اینکه توانسته باشیم حتی یک روایت را از دروغ نجات داده باشیم کافی است.
بعد از این کار دستگاه قضا شروع میشود. پیدا کردن تک تک مقصران، اثبات جرمشان و مجازاتشان بدون اغماض و پارتی بازی و کاملا شفاف حداقل کاری ست که میتوانند انجام دهند. بعداز آن دولت و مجلس باید دنبال قوانین و ضمانت های بیشتری باشند که هم چنین نیروهای ناکارامد و بعضا فاسد سرکار نیایند و هم هرکس آمد نتواند راحت دست به چنین اقداماتی بزند.
آنهایی هم که تا الان جزو پروسه تخلفات عبدالباقی یا پروژه های مشابهش بوده اند با خود بیندیشند، آیا یک واحد مسکونی یا کارت هدیه یا گوشی موبایل یا هرچیز دیگری ارزش این را داشت که آهِ چندین مقتول و هزاران آدم پشتشان باشد؟ گیریم که از چنگ قانون هم گریختند، بالاخره یک روزی تقاص پَس خواهند داد که دنیا دار مکافات است.
بعد از این ده روز وقتی بی صبری مادرن و پیکرهای تکه تکه شده عزیزانشان را دیدیم، وقتی مرگ هزاران آرزو و امید و برنامه و آینده تنها در چند ثانیه را دیدیم فهمیدیم پدر و مادرهایمان چه در جنگی که هشت سال طول کشید، کشیدند. خیلی است که بچه ی آدم برود بستنی فروشی و بخاطر طمع افرادی دیگر دیگه، جنازه اش برگردد.
اگر قبلا وقتی می آمدید جنوب فقط به گردش خیابان امیری و لب شط بسنده میکردید و حوصله کوچه های پُرتَرکِش و جنگزده را نداشتید، اکنوت همان امیری هم مجسمه غمِ کل جنوبی ها شده که فریاد بزند ما جنوبی ها همه جامان درد میکند، دردمانم تمامی ندارد. از شلمچه تا جزیره مینو تا امیری تا رکس تا متروپل.