مروری بر بیماری نوستالژی گرایی در تاریخ ایران؛

دوگانه روحانی - رئیسی؛ دوگانه ای پوچ

بیماری نوستالژی گرایی که باعث یک دور باطل در تاریخ ایران شده، هم اکنون نیز ظهور پیدا کرده و باعث شده، بسیاری حسن روحانی را در مقابل ابراهیم رئیسی تقدیس کنند.
تصویر دوگانه روحانی - رئیسی؛ دوگانه ای پوچ

به گزارش سایت خبری پرسون، در حالیکه دولت سید ابراهیم رئیسی در همان 9 ماه نخستین دولتش با مشکلات فراوانی روبه رو است و از این جهت، وضعیت به مراتب بدتری از دولت های دیگر دارد که معمولا در یک یا دو سال نخست وضعیت نسبتا آرامی داشته و به اصطلاح در «ماه عسل» به سر می بردند، اما نباید از خاطر برد که جنبش گروهی از مخالفان به اصطلاح اصلاح طلب در توییتر و بولد کردن هشتگ هایی همانند #روحانی_متشکریم و ... نیز کمی عجیب و دور از انتظار است.

به نظر می رسد که بسیاری از کاربران دچار نوعی بیماری «نوستالژی گرایی» شده اند. این بیماری بدین نحو ظهور می کند که گروهی به محض پایان یک دوره سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... و آغاز یک دوره جدید، به یاد دوره قبلی افتاده و با خاطرات آن زندگی کرده و در آن حبس می شوند.

تاریخ ایران غالبا با این بیماری دست به گریبان بوده است. کافی است مروری اجمالی بر آن داشته باشیم.

تاریخ ایران؛ تاریخ حسرت گذشته!

ایران بعد از پایان عصر هخامنشی، ورود سلوکیان به ایران و شکست سلوکیان از اشکانیان، دچار نوستالژی گرایی شدیدی شد. اشکانیان حدودا 500 سال بر ایران حکومت کردند اما مردم و نخبگان آن دوره هنوز سر در سودای احیای امپراتوری هخامنشی داشتند و به همین دلیل اردشیر بابکان با شعار «احیای امپراتوری هخامنشی» و احیای «سنت های زرتشتی آن دوره» علیه اشکانیان شورید و بعد از نابودی آنان، حکومت ساسانیان را به وجود آورد.

بعد از اسلام و ورود اعراب به ایران، نوستالژی ایران ساسانی به انحای مختلف و در مناطق گوناگون کشور ایجاد شد. سامانیان در خراسان، بابک در آذربایجان، مرداویج در طبرستان و... هر یک به شکل و نوعی سعی در احیای امپراتوری ساسانی داشتند.

با به قدرت رسیدن صفویه، ایران وارد عصر تازه ای از تاریخ خود شد. صفویه تبدیل به اولین سلسله ایران جدید گشت و چنان اثری بر تاریخ ایران گذاشت که تقریبا تمام حکومت های بعد از خودش تا عصر پهلوی سعی در احیاء و بازگشت به آن داشتند. بعد از شکست شاه سلطان حسین از محمود افغان، نادرشاه با شعار احیای سلطنت صفویه با افغان ها جنگید و حتی بعد از بیرون راندن آنان از ایران نیز یک عضو سلطنتی صفویه، یعنی شاه طهماسب دوم را مدتی به عنوان پادشاه ایران انتخاب کرد اما چندی بعد او را از سلطنت به زیر کشید و خود به جایش نشست.

کریم خان زند هرگز خود را شاه ننامید. او معتقد بود سلطنت همان سلطنت صفوی است و پادشاه ایران هم «شاه اسماعیل سوم» است که در قلعه نگهداری می شد. قاجارها که خود را از نسل صفویه می دانستند، با شعار احیای سلطنت شاه اسماعیل و نوادگانش به قدرت رسیدند. کافی است نگاهی به کتاب «رستم التواریخ» نوشته رستم الحکماء بیندازید. مولف کتاب کاملا این رویکرد نوستالژی گرایی را حفظ کرده است. او بر آن است که اقامحمد خان از نسل واقعی صفویه است و در حقیقت، بعد از نابودی صفویه یعنی زمانی که ایران دچار آشوب شده بود، مجددا کشور را بر مدار آرامش قرار داد و به نوعی حکومت صفویه را احیاء کرد. خود آقا محمد خان هم همین نظر را در مورد حکومت خود داشت. او یک بار به یکی از اطرافیان خود گفته بود، اگر شاه عباس پادشاه بود و او (آقا محمد خان) وزیرش، کل دنیا به دست ایران می افتاد.

به نظر می رسد این بیماری نوستالژی گرایی هنوز هم در ما ایرانیان وجود دارد. ما به محض مواجهه با یک مشکل، سعی در پاک کردن صورت مساله داریم و تلاش می کنیم در اوهام و خاطرات گذشته غرق شویم و شعار «یاد باد آن روزگاران، یاد باد...» سر دهیم. ما فراموش می کنم که هر نظم جدیدی، حاصل نتیجه بخش نبودن نظم قدیم است و اگر نظم قدیم ثمربخش بود، کسی دیوانه نبود که نظم جدیدی به وجود آورده، آن را جایگزین نظم قدیم کند.

در زمان انقلاب اسلامی در سال 1357 تقریبا هیچ گروهی موافق سلطنت پهلوی نبود. همه بر آن بودند که سلطنت محمدرضا شاه باید از بین برود. با این حال، بعد از عبور از دهه 60 و ورود به دهه 70، تصویر نوستالژی دهه 50 و 40 زنده شده و پهلوی با جادوی نوستالژی به اذهان ایرانیان بازگشت و همه را مجذوب خود کرد. این تصویر شیرین و زیبا در تحولات اخیر نیز روز به روز تقویت می شود تا آنجا که در اعتراضات سال 98 و 96 نیز خود را به خوبی نشان می دهد.

در بین دولت های داخلی جمهوری اسلامی نیز نوعی گرایش بیمار گونه به نوستالژی وجود دارد. با پایان جنگ تحمیلی و آغاز به کار دولت «سازندگی» و سپس ورود ایران به عصر «اصلاحات»، بسیاری از اصولگرایان تلاش کردند از طریق نوستالژی دهه 60 با ایران جدید مخالفت کنند. آنها ایران عصر جنگ تحمیلی را دوست داشتند و معتقد بودند صفا، صمیمیت، همدلی و به خصوص دوری از اشرافیت در آن عصر بهتر از مدرنیزاسیون عصر سازندگی و اصلاحات بوده است. بسیاری از فیلم های سینمایی ساخته شده توسط کارگردانان اصولگرا در دهه 60 و 70 حاصل چنین دیدگاهی است و نوعی نوستالژی خام را نشان می دهد.

اصلاح طلبان بعد از پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات 1384 و با وجود نارضایتی شان از دولت دوم اصلاحات، به سرعت به نوستالژی عصر خاتمی و اصلاحات بازگشتند و این نوستالژی را حتی تا سال 1392 نیز حفظ کردند. رویای مبهم و مه آلود بازگشت به عصر اصلاحات باعث شد، بسیاری از جوانان طرفدار اصلاحات در انتخابات 1392 به حسن روحانی رای بدهند. آنها توقع داشتند روحانی در همان مسیری گام بگذارد که خاتمی گذاشته بود؛ غافل از اینکه ایران دهه 90 سالها دورتر از ایران دهه 70 بود و اصولا احیای دولت اصلاحات بعد از چند سال وقفه معنا نداشت.

این گرایش به عقب (به جای پیش روی) مجددا در زمان حال نیز خود را نشان داده است. در پایان سال 1400 تقریبا کسی نبود که از حسن روحانی و اقداماتش به خصوص در دوره دوم خود انتقاد نکند. اکثرا معتقد بودند روحانی در هیچ زمینه ای نتوانسته اقدام خوب و درستی داشته باشد. فوران پاندمی کرونا و کمبود واکسن، بحران اقتصادی و تورم نزدیک به 50 درصد، عدم شفافیت سیاسی و... از جمله ناکامی های بزرگ روحانی بودند که باعث شدند حتی سیاستمداران نزدیک به او نیز از او رویگردان شوند. با این حال، فقط 9 ماه بعد از تغییر دولت، مجددا عده ای با همان خیال خام و رویای مبهم «پرستش نوستالژی» تلاش می کنند، گذشته را مقدس کرده و دولت روحانی را خوب و پاک جلوه دهند.

نوستالژی گرایی نوعی گرایش به عقب است و از آنجا که تاریخ رو به جلو است و به عقب باز نمی گردد، بنابراین، هرگز نمی توان یک دولت از بین رفته و به تاریخ پیوسته را احیاء کرد. رویکرد ایده آلیستی به تاریخ و گذشته، منجر به این می شود که زمان حال، به آینده پیوند نخورد و در عوض، گذشته همانند «بهیموت» بر حال و آینده سایه افکنده و آنها را در اختیار بگیرد. فردی که از دولت فعلی می خواهد نقش دولت قبلی را ایفا کند، در واقع، امری محال را از آن توقع دارد و به همین دلیل، هرگز نمی تواند با نگاه درست و سنجیده آن دولت و اقداماتش را بسنجد.

توهم احیای سلطنت هخامنشی توسط ساسانیان، آسیب فراوانی به این دولت زد. توهم احیای سلطنت ساسانی توسط مرداویج و سامانیان، اگرچه باعث قدرت گیری آنان شد اما نهایتا عمر آنها را کوتاه کرد چرا که مانع از فهم آنها از شرایط معاصر شد.

به نظر می رسد این بیماری هم اکنون نیز ایرانیان را دچار یک «دور باطل» ساخته است. دولتی با شعار بازگشت به دو دولت قبل به قدرت می رسد. بعد از پایان آن دولت و گذشت زمان، مجددا دولتی دیگر با احیای آن دولت اخیر که شعارش بازگشت به دو دولت قبل بود، به قدرت می رسد و این چرخه بی پایان نوستالژی الی الابد ادامه یافته ومانع از تغییر اصولی و ساختاری جامعه و سیاست می شود.

منبع: خبر فوری

398042