ماجرای بازیگر شدن «گوهر خیراندیش»

گفت و گوی گوهر خیراندیش، بازیگر تراز اول سینما و تلویزیون را بخوانید.
تصویر ماجرای بازیگر شدن «گوهر خیراندیش»

به گزارش سایت خبری پرسون، گوهر خیراندیش، بازیگر تراز اول سینما و تلویزیون می‌گوید: آنهایی که غریزی و بدون تحصیلات آکادمیک، بازیگر شده اند، همه نقش‌ها را نمی‌توانند بازی کنند. ممکن است در نقش سیاه بدرخشند. در نقش یک آدم پولدار از عهده نقششان برآیند، یا در نقش گدا بدرخشند اما احتمالا نمی توانند از عهده نقش های پیچیده برآیند.

گوهر خیراندیش، متولد شیراز است و شمار سریال‌ها و فیلم‌هایی که او در آنها به ایفای نقش پرداخته از ۲۵۰ هم گذشته است. خیراندیش به عنوان یکی از بهترین بازیگران زن ایران شناخته می‌شود و در عین مهارت، محبوبیت خاصی میان مردم دارد و البته در یک کلام بازیگری مردم‌دار است.

گفت‌وگوی ما با او از مهارت‌های او در بازیگری شروع شد و دست آخر او افسوس‌های سینمایی، حرفه‌ای و دغدغه‌های زیستنش را با ما درمیان گذاشت. این گفت و گو را بخوانید:

شما جزو بازیگرانی هستید که هم محبوبید و هم توانا. این موضوع را هم مردم عادی قبول دارند و هم منتقدان سینما. چگونه به این محبوبیت فراگیر دست یافتید؟ منظورم این است که بازیگران اغلب یا محبوب‌اند یا ماهر اما شما این دو ویژگی را با هم دارید.

اجازه دهید نخست از شما تشکر می‌کنم و به گمانم به من لطف دارید. اینکه چگونه به آنچه شما می‌گویید دست یافته‌ام، به نظرم اگر نگویم مثنوی ۷۰ من، بلکه باید نزدیک به ۵۰ و اندی سال تجربه را در چند سطر و صفحه برایتان بازگو کنم که قبول کنید کار ساده‌ای نیست. اما می‌توانم بگویم که به هر حال همه آدم‌هایی که دارای جایگاهی می‌شوند، حتماً تلاش کرده‌اند. من هم بیش از آنچه در توان خودم، خانواده‌ام و همسرم زنده‌یاد جمشید اسماعیل‌خانی بود، تلاش کردم که در این جایگاه رشد کنم و غیر از رشد سلامت جایگاهم را برای خودم، حفظ کنم.

حتی غیر از بازیگر به عنوان یک انسان معمولی سعی کردم این سلامت حفظ شود تا بتوانم تأثیری در بازیگری خودم با رفتن در نقشم و بخشیدن باورپذیری به تماشاگر بدهم و در گام دوم باورپذیری را از سوی خودم، به سوی مردم و انسان بازتاب دهم. نه اینکه بخواهم کارهایی دستوری انجام دهم یا آنچه خودم به آن اعتقاد ندارم و دوست ندارم، برگزینم، بلکه وقتی آنچه دوست دارم و در مقابلش احساس مسئولیت می‌کنم، مخصوصاً در مقابل مردم و نقشم، آنچه به عنوان کار هنری‌ام ارائه می‌دهم، با اشراف به این موضوع است که بازتابی خواهد داشت که همه‌گیر است.

در چنین شرایطی مسئولیت آدمی چندین برابر می‌شود. این موضوع باعث خواهد شد حواسمان باشد که در جایگاهی قرار داریم، که بدون مطالعه و دانش نباید حرفی بزنیم. بنابراین وقتی من به بازیگری علاقه‌مند شدم، سراغ تخصص رفتم. در حالی که در رشته پزشکی و زبان انگلیسی قبول شده بودم و در بازیگری هم اول شدم، رفتم سراغ بازیگری و چون همسرم جمشید اسماعیل‌خانی از دبیرستان در یکی از نمایشنامه‌هایش مرا برای ایفای نقش انتخاب کرد، راه بازیگری را در پیش گرفتم. از آن زمان به بازیگری علاقه‌مند شدم. فکر کردم در رشته خودم تخصص بگیرم. به همین دلیل تحصیلاتم را در این زمینه ادامه دادم و آنچه به آثار نمایشی و سینمایی و ادبی و غیر از ادبیات و ادبیات‌نمایشی ارتباط می‌یافت، دنبال کردم.

این تجربیات کجای بازیگری به کارتان آمد؟

مثال کوچکی می‌زنم. اگر قرار باشد نمایشنامه‌ای از آنتوان چخوف، نمایشنامه‌نویس روسی اجرا کنیم، مثلاً نمایشنامه «باغ آلبالو» که جزو نمایشنامه‌های معروف اوست، آیا می‌توانیم از چخوف سخن بگوییم بدون اینکه ادبیات آن کشور را بشناسیم و نشناخته سخن بگوییم.

بدون اینکه بدانیم آنتوان چخوف چه کسی بوده؟ چگونه نمایشنامه می‌نوشته و به چه ژانر و سبک و سیاقی علاقه‌مند بوده؟ بنابراین وقتی نمایشنامه را انتخاب می‌کنید اول باید بدانید که ادبیات آن کشور که یکی از نویسندگانش چخوف است، و دیگر نویسندگانش را هم به درستی بشناسیم. باید بدانیم که چخوف و نویسندگان هم‌نسلش چگونه رشد کردند و در چه سبک و سیاقی می‌نوشتند. بعد باید دریابیم که این نمایش چه می‌خواهد بگوید. اگر این نمایشنامه در دوران فئودالیسم بازمی‌گردد، باید اطلاعات خودمان را فقط به ادبیات محدود نکنیم. اطلاعات ما باید در زمینه مسائل اجتماعی، سیاسی و هنری آن کشور، گسترده باشد.

از منظر سیاسی باید ببینیم چه دورانی از سیاست را می‌گذراندند که این نمایشنامه در آن دوره نوشته شده. یا اگر دوران فئودالیسم است چرا باغ را هرس می‌کنند تا به شهر مسکو بروند؟ یعنی از فئودالیسم به سرمایه‌داری می‌رسیم. در واقع مسائل سیاسی و اجتماعی را باید بدانیم. از سوی دیگر این نمایشنامه را باید جایی روی صحنه اجرا کنیم.

باید بدانیم معماری آن کشور چگونه بوده. لاجرم آشنایی با تاریخ هنر و معماری لازم است. وقتی می‌خواهیم آن را اجرا کنیم باید بدانیم هیبت ظاهری آدم‌ها در آن دوره چه شکلی بوده. باید تاریخ لباس بدانیم. می‌خواهیم موسیقی‌ای در آن نمایش به کار ببریم و باید بدانیم موسیقی آنها چگونه بوده و چه دوره‌ای را سپری می‌کرده. پس تاریخ موسیقی‌شان هم برایمان اهمیت می‌یابد.

وقتی پیش می‌رویم باید نقش شخصیت‌های داستان را بازی کنیم و از جهت روانشناختی باید بدانیم چه کار کنیم. بنابراین باید روانشناختی نقش خوانده باشیم. باید بدانیم که از حیث رنگ، باید در نمایش چه کار کنیم. پس باید نقاشی و رنگ‌شناسی بدانیم. باید بدانیم که کاراکترها دست‌کم دارای چه رنگی بوده‌اند. وقتی می‌خواهیم در آن نمایش ساختمانی را نشان دهیم آیا آن ساختمان‌ها با ساختمان‌هایی که در مصر و یونان هم هست باید یکی باشد؟ بنابراین اینجاست که معماری روسیه مطرح می‌شود. از یک سو وقتی به شخصیت و احساسات و آن درک عمق افراد آن دوره رسیدیم باید آنها را بشناسیم و به جای آوریم. به زبان ساده‌تر باید بدانیم که آنها کی‌اند و چگونه زندگی می‌کردند. لااقل باید به شکل فهرست‌وار بیوگرافی زندگی‌شان را بدانیم.

باید کارهای مهم چخوف را بشناسیم تا بدانیم که شخصیت‌هایش را چگونه خلق می‌کند. آیا این شخصیت‌ها همه تک بعدی و رو هستند و بخش زیرین و احساسی هم دارند؟ بنابراین موضوع بازمی‌گردد به اینکه وقتی شما می‌خواهید کاری را به عنوان بازیگری انتخاب کنید، صرفاً مانند یک جراح نیستید که یک بدن را آناتومی کنید. بلکه باید جامعه را بشناسید، زیبایی‌شناسی بدانید و با تاریخ هنر آشنا باشید. تاریخ سیاسی و اجتماعی خوانده باشید. وقتی نمایش‌ها به تاریخ تحولات و انقلاب‌ها مربوط می‌شود، باید آن برهه تاریخی را به درستی درک کرد. در یک کلام باید تاریخ سیاسی بدانیم. وقتی یک بازیگر رفت دنبال این موضوع و فیلم دید و کتاب خواند توانایی خودش را به دست می‌آورد.

من البته در دانشکده هنرهای نمایشی رشته کارگردانی و بازیگری را ادامه دادم اما در کنارش سعی کردم به قول «هانیبال الخاص» نقاش ارمنی‌تبار، سعی کردم به عنوان بازیگر سرم را به هر سو بچرخانم و هر جا سرک بکشم. قدری موسیقی بدانم، قدری درباره نقاشی و مجسمه‌سازی دانش و اطلاعات داشته باشم، قدری روانشناسی بخوانم و از تاریخ مطلع باشد. قدری ذوق شعری کافی است و تاریخ سیاسی را باید بلد بود. همه این‌ها باعث می‌شود یک بازیگر را از بازیگری دیگر، متمایز کند.

اگر بازیگری بدون مطالعه، دانش و اطلاعات کارش را ادامه دهد چه آینده‌ای در پیش خواهد داشت؟

اگر بدون مطالعه جلو بیاید تا یک مدت از مخزن دانشش بهره می‌برد اما باید منتظر زمانی باشد که مخزن دانشش تمام شود. بنابراین باید به قول فرنگی‌ها خودتان را آپدیت یا به روز کنید. نمی‌خواهم بگویم که این جایگاه را چگونه حفظ می‌کنم یا به دست می‌آورم، بلکه به سختی سعی کرده‌ام مطالعه کنم، به روز باشم و اتفاقاً سعی کرده‌ام نگاهم انسانی باشد. نمی‌شود شما بازیگری باشید بدون نگاه انسانی و دلسوز به سمت مردم نباشید.

به بازیگری اشاره کردید که به زعم من اگر بخواهد غریزی بازی کند، جایی به تکرار خواهد افتاد و به گفته شما اگر دانشی هم داشته باشد جایی مخزن دانشش به پایان خواهد رسید و به همین دلیل باید همواره خودش را به روز کند. آیا از به روز بودن می‌توان به عنوان تکنیک بازیگری یاد کرد؟ می‌خواهم بدانم بخشی از بازیگری غریزی و ذاتی نیست؟ چقدر با اکتساب می‌توان بازیگر شد؟

ممکن است یکی شعر بگوید یا موسیقی را بفهمد، زیبایی را درک کند و غیره. این را می‌توان از ژن گرفت اما بیش از هر چیز اکتساب و شناخت جامعه و مطالعه به میزان قابل توجهی موضوع عمده‌تر و بزرگ‌تری است. آنهایی که شاید غریزی و بدون تحصیلات آکادمیک، بازیگر توانایی‌اند، همه نقش‌ها را نمی‌توانند بازی کنند. ممکن است در نقش سیاه بدرخشند. در نقش یک آدم پولدار از عهده نقششان برآیند، یا در نقش گدا بدرخشند اما در ابعاد دیگر به فرض اگر همین شخص بخواهد هملت را بازی کند، به عنوان کسی که غریزی بازی می‌کند و مطالعه ندارد، بی‌تردید نمی‌تواند هملت را با آن پیچیدگی‌های روانی‌اش بازی کند.

شما در بازی‌هایتان از لهجه شیرازی بهره می‌بردید. خودتان هم شیرازی هستید. به جا آوردن خودتان در اقلیم جنوب و در شیراز چقدر در موفقیت شما موثر بوده؟ در سریال‌ها و فیلم‌هایتان می‌بینیم که اگر لازم باشد با لهجه غلیظ شیرازی صحبت می‌کنید. چقدر محلی بودن برای جهانی شدن اهمیت دارد؟

اصلاً به گمانم نمی‌توان به این بعد بدین گونه نگاه کرد. یعنی بازیگری دست‌کم چنین نیست. چنانچه سعی کرده‌ام به فرض در فیلم سینمایی «ارتفاع پست» بدون اینکه آبادانی باشم، چنان آبادانی را تمرین کنم که به من گفتند عین مادربزرگ جنوبی ما بودی. یعنی مخاطب این گونه مرا باور کرد. وقتی در «واکنش پنچم» در نقش یک زن بوشهری بازی کردم، که صد البته فرقی هست بین جنوبی بودن به عنوان آبادانی و اهوازی و بوشهری. قطعاً اگر در آن اقلیم زیسته باشید به نهایت تفاوت‌هاشان پی خواهید برد. من آن لهجه را نیز با تحقیق و مطالعه یافتم.

خانم منیرو روانی بخشی از فیلمنامه «واکنش پنجم» را به کمک خانم تهمینه میلانی نوشت و من برای نقش زن بوشهری انتخاب شدم و به همین دلیل لهجه بوشهری را فراگرفتم. وقتی با آقای محمدعلی طالبی فیلم سینمایی «علفزار» را بازی می‌کردم، لری خرم‌آبادی نه، بلکه لری ملایری را چنان خوب توانستم ادا کنم که گفتند خودش لر است! یعنی کسانی که به این فیلم رجوع کنند در خواهند یافت که صدا را خشدار کرده‌اند تا نقش یک پیرزن به خوبی اجرا شود و من هم لهجه یک خطه ملایر را که خطه‌های مختلفی دارد، گرفتم و همان را تمرین کردم و نیازم برآورده شد. یا وقتی که برای رهبر قنبری فیلم «روییدن در باد» را که به لهجه تبریزی نیاز داشت، لهجه تبریزی را هم تمرین کردم و آنجا هم نقش یک زن تبریزی به خوبی ایفا شد.

بنابراین بازیگری به گمانم همان تمرین و ممارست است. چنین نیست که شما به عنوان شیرازی بودنتان یک امتیاز در جیب داشته باشید. به زبان رساتر برای من بازیگر فرقی نمی‌کند. این موضوع برایم نقطه قوت و نقطه عزیمت است که یزدی هم می‌توانم بازی کنم، اصفهانی هم می‌توانم و با تمرین کردن گویش‌های مختلف، در کارم پیش می‌روم و از نحوه بازی‌ام رضایت دارم. مثلاً در فیلم «محاکمه» ایرج قادری نقش یک زن افغان را بازی کردم. برای این فیلم مربی داشتم و باور کنید هیچ کس به من نگفت که لحن و لهجه‌ات اشتباه است. بنابراین یک بازیگر می‌تواند با تمرین، ممارست، پشتکار و زیر نظر مربی یا به هر شکل دیگری لهجه‌ها و گویش‌های مختلف را گوش دهد و خودش و ذهنش را به همان لهجه‌ای که بازی می‌کند، نزدیک و نزدیک‌تر کند.

گویی همین الآن جلو من صحنه‌ای که در نقش یک زن بوشهری بازی کردید، زنده شد. جایی که به جمشید هاشم‌پور در نقش صفدر گفتید: برو کنار، نمی‌دانم صفدری یا مصدر!

صفدری مصدری سی خودت! یا اینکه «وقتی قانون رو می‌نوشتند از ننام چیزی پرسیدن؟!» بنابراین نقش آبادانی با بوشهری و تبریزی و ملایری و همه این‌ها با شیرازی یک سره متفاوت است.

با چه معیاری فیلم‌ها و سریال‌هایی که به شما پیشنهاد می‌شود، می‌پذیرید؟ نام کارگردان و سازنده برایتان مهم است یا سناریو ؟

همه‌اش بی‌تأثیر نیست. به قول معروف همه این‌ها یک مجموعه است تا باعث شود که من بازیگر آن را قبول کنم. پیش از هر چیز زیبایی و متفاوت بودن نقش برایم مهم است. دوم اینکه کارگردان و نویسنده از پس کارشان برمی‌آیند یا نه، چون خیلی مهم است. بعضی وقت‌ها اگر کارگردان ضعیف باشد، یک کار مهم را که کسی نوشته می‌تواند ضعیف کند و یک کارگردان قدر هم وقتی متن فیلمنامه ضعیف باشد کاری نمی‌تواند پیش ببرد. اگر گروه خوبی در کار نباشد -که به شخصه برای من اصلاً مهم نیست که حتماً ستاره سینما باشند- کار از آب خوب در نخواهد آمد اما اگر یک گروه که کارشان را به خوبی بلدند در کنار هم باشند، کار درخشان می‌شود. مجموع این‌ها معیار من برای بازیگری در یک فیلم یا سریال است. یعنی کارگردان و نویسنده مهم‌اند و در عین حال حتی گریمور، تدوین‌گر و فیلمبردار برایم اهمیت دارد. اما در مواقعی هم ممکن است همه این عوامل انتخاب شده باشد و من در نقطه آخر باشم. آنجا سعی می‌کنم کنار بنشینم و تا جایی که می‌توانم کمک حال نویسنده، کارگردان و طراح لباس باشم.

از لباس سخن گفتید. انتخاب لباس‌های شما هم در فیلم‌ها زبانزد است، چرا؟

اغلب مواقع به طراح لباس کمک می‌کنم. تقریباً می‌توانم بگویم که در بیش از نیمی از فیلم‌ها و سریال‌هایی که بازی کرده‌ام، لباس‌هایی را پوشیده‌ام که خودم نظر داده‌ام و از خانه خودم تهیه شده. در اکثر مواقع هیچ وقت برای من لباس نخریده‌اند و من از کمد شخصی‌ام این لباس‌ها را انتخاب کرده‌ام و پیشنهاد داده‌ام و خودم در آن لباس‌ها راحت‌تر بوده‌ام. همیشه این کار را کرده‌ام. در مورد متن‌ها هم همواره سعی کرده‌ام به کارگردان کمک کنم، چون خودم دستی بر قلم دارم یا کارگردان آن را پذیرفته یا پیشنهاد مرا رد کرده است.

چه زمانی فهمیدید که می‌توانید یک بازیگر باشید؟

هنوز هم نفهمیده‌ام که می‌توانم یک بازیگر باشم (ریسه خنده)! و هنوز هم نمی‌دانم زمانش کی بوده تا برای شما بگویم. آدمی نمی‌داند که چه زمانی بازیگر می‌شود و چه زمانی نمی‌خواهد بازیگر باشد اما به دلیل اینکه اسماعیل‌خانی به مدرسه من آمد و در دبیرستان برای یک نقش مرا انتخاب کرد، خود به خود در این نقش بازی کردم و از آن پس را هم را در همین زمینه ادامه دادم. شاید اگر او به دبیرستان ما نمی‌آمد من رشته دیگری را انتخاب می‌کردم و سرنوشتم به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

شما تئاتر هم بازی می‌کنید، بدون در نظر گرفتن هیچ پیش فرضی، اگر نمایشی به شما پیشنهاد شود یا بازی در سریال و فیلم کدام را انتخاب می‌کنید؟

اگر بخواهم به قول فرنگی‌ها آنست (صادق) باشم، چون بعد از رفتن اسماعیل‌خانی بار زندگی روی دوش من است، اگر بودجه تئاتر این قدر ناچیز نبود، شاید به سینما و سریال به این حدی که امروز در آن ایفای نقش می‌کنم، نمی‌پرداختم و حتماً سالی یک دو تئاتر بازی می‌کردم چون عاشق تئاترم و خودم را از خانواده تئاتر می‌دانم. اما چه کنم که شرایط زندگی‌ام مرا از تئاتر که واقعاً این قدر بی‌بضاعت است و تماشاگر محدود دارد و شرایطش هم سخت است و به فرض من نمی‌توانم هر روز روی صحنه باشم و با پول ناچیزش زندگی‌ام را بچرخانم، دور کرد. به دلیل همین سلسله عوامل تئاتر را چنانچه باید ادامه ندادم، اما واقعاً امیدوارم به شرایطی در زندگی‌ام برسم که احتیاج چندانی نسبت به تأمین زندگی‌ام نداشته باشم و به دلمشغولی‌های خودم که همان تئاتر است، بپردازم.

این روزها حال خودتان چطور است؟

این روزها قلب مرا پس از کرونا که این همه منتظر بودیم از جهان رخت بربندد و به آرامشی نسبی برسیم، جنگی ناخواسته که در گوشه‌ای از جهان درگرفته، می‌فشرد. سکوت در برابر این جنگ دردناک است. همه ما باید صدای مردم مظلوم باشیم. البته فرقی نمی‌کند که این مردم مظلوم کجا هستند.

من وقتی اعتراض مهرجویی برای فیلم لامینور را دیدم خیلی گریستم و دلم سوخت از اینکه چرا باید استاد و فیلسوف و کسی که زحمتکش است و برای فرهنگ این کشور خون دل خورده و خودم هم شانس این را داشتم که در فیلم «بانو» که ۱۱ سال توقیف بود، و در فیلم «میکس» کنارش کار کنم، این گونه آزرده شوند. این موضوع‌ها از تحمل من خارج است و برایم دردناک‌اند. خیلی‌ها در این سال‌ها خانه‌نشین شدند و خیلی‌ها جلای وطن کردند.

من نمی‌توانم آرام باشم. من برای بازیگرانی که آسیب می‌بینند ناراحت می‌شوم. چرا ما به این حد یکدیگر را قضاوت می‌کنیم و نمی‌آییم با هم کمی مهربان‌تر باشیم؟ چرا باعث می‌شویم برخی از بازیگران دختر از کشور بروند؟ چرا بعضی‌ها جلو دوربین ضجه بزنند که به ما کار نمی‌دهید. امیدوارم این شرایط کمی برای مردم تلطیف شود و این مریضی از ایران و جهان برود و سینما و تئاتر دوباره رونق بگیرد.

منبع: همشهری آنلاین

393162

سازمان آگهی های پرسون