چرا غرب، مقصر بحران اوکراین است؟

براساس منطق حاکم بر غرب، بحران اوکراین دلیلی جز تهاجم روسیه ندارد و «ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهور روسیه با الحاق کریمه درصدد احیای دوباره اتحاد جماهیر شوروی است و ممکن است بتدریج نه تنها بخش‌های دیگر اوکراین که حتی بسیاری از کشورهای اروپای شرقی را نیز بخواهد.
تصویر چرا غرب، مقصر بحران اوکراین است؟

به گزارش سایت خبری پرسون، براساس منطق حاکم بر غرب، بحران اوکراین دلیلی جز تهاجم روسیه ندارد و «ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهور روسیه با الحاق کریمه درصدد احیای دوباره اتحاد جماهیر شوروی است و ممکن است بتدریج نه تنها بخش‌های دیگر اوکراین که حتی بسیاری از کشورهای اروپای شرقی را نیز بخواهد.

اما این محاسبات اشتباه است: امریکا و شرکای اروپایی‌اش، مسئولان بزرگ این بحران به شمار می‌‌روند و اساس آن از تفکر بسط ناتو به عنوان هسته اصلی استراتژی خارج کردن اوکراین از دایره حاکمیتی روسیه و ادغام آن در غرب نشأت می‌‌گیرد. همزمان پیشروی اتحادیه اروپا در شرق و حمایت غرب از جنبش‌های حامی دموکراسی در اوکراین که با انقلاب نارنجی سال 2004 آغاز شد نیز اهمیت بسیاری داشت. مخالفت رهبران روسیه با گسترش ناتو از اواسط دهه 90 تاکنون تداوم دارد و آنها به وضوح اعلام کرده‌اند که هرگز بدل شدن همسایگان مهم‌شان به سنگر غرب را تاب نخواهند آورد و در واقع الحاق کریمه نیز پس از برکناری دولت حامی روسیه از اوکراین، پاسخی بود که پوتین با نگرانی از بدل شدن این منطقه به پایگاه دریایی ناتو داده بود. اما غافلگیری نخبگان سیاسی امریکا و اروپا از وقایع تنها به دلیل اجرای نسخه نم کشیده آنها از سیاست بین‌الملل است که تطابقی با قرن 21 ندارد.

رهبران اروپا و امریکا برای تبدیل اوکراین به پایگاه خود در مرزهای روسیه دچار اشتباه شده‌اند و حالا که تبعات آن برایشان آشکار شده است، اصرار بر اجرای سیاست‌هایشان می‌‌تواند اشتباهی به مراتب بزرگتر را ایجاد کند.

مواجهه غربی

در آستانه جنگ سرد، رهبران شوروی ترجیح دادند نیروهای امریکایی در اروپا و ناتو بدون تغییر باقی بمانند؛ چهارچوبی که به نظر می‌‌رسید می‌‌تواند آلمان متحد را آرام نگه دارد. پس از آن نیز رهبران روس با بسط ناتو مخالف بوده و انتظار داشتند دیپلمات‌های غربی دغدغه آنها را درک کنند. اما دولت کلینتون کاملاً خلاف آنها می‌‌اندیشید و از اواسط دهه 90 فشارها برای گسترش ناتو را آغاز کرد. پس از آن بود که نخستین گام‌ها در جمهوری چک، مجارستان ولهستان در سال 1999برداشته شد و در سال 2004 نیز دومین گام با افزودن بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلوواکی و اسلوونی به انجام رسید. مسکو از ابتدا با این سیر مخالف بود و پس از بمباران سال 1995 ناتو علیه صرب‌های بوسنی، «بوریس یلتسین» رئیس جمهور وقت روسیه گفت: «این نخستین نشانه از بسط ناتو به مرزهای فدراسیون روسیه است... آتش این جنگ می‌‌تواند کل اروپا را شعله‌ور کند.» اما در آن زمان روسیه ضعیف‌تر از آن بود که بتواند مانع از پیشروی ناتو در شرق اروپا شود.

پیشروی‌های ناتو ادامه داشت تا اینکه در آوریل 2008 ناتو در نشست بخارست موضوع عضویت گرجستان و اوکراین را مطرح کرد. دولت «جورج دبلیو بوش» نیز از این موضوع حمایت کرد اما فرانسه و آلمان با نگرانی از تبعات این اقدام از سوی روسیه، مخالف آن بودند و در نهایت اعضای ناتو توافق کردند، درخواست رسمی در این باره مطرح نکنند اما تمایل خود را با این بیانیه که «این کشورها عضو ناتو می‌‌شوند» اعلام داشتند.

مسکو از این خروجی راضی نبود و «الکساندر گروشکو»؛ معاون وزیر خارجه وقت روسیه در این باره گفت: «عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو بزرگ‌ترین اشتباه استراتژیکی است که می‌‌تواند تبعاتی جدی برای امنیت اروپا و هم‌پیمانانش داشته باشد.» پس از آن پوتین نیز تأکید کرد پیوستن این دو کشور به ناتو «تهدید مستقیم» به روسیه تلقی می‌‌شود. اما اتحادیه اروپا همچنان طالب شرق بود و در مه 2008 از طرحی پرده برداشت که در آن پیوستن کشورهایی مانند اوکراین به اقتصاد اتحادیه اروپا را تسریع می‌‌بخشید. جای تعجب نداشت که رهبران روسیه این اقدام را تجاوز به مناقع کشورشان بدانند. چرا که در نگاه روس‌ها پیشروی اتحادیه اروپا به سمت شرق معنایی جز بسط ناتو نداشت. همزمان آخرین ابزار غرب برای بیرون کشیدن کی‌یف از سایه مسکو تلاش برای ترویج فرهنگ و دموکراسی غربی در اوکراین و دیگر کشورهای شوروی سابق بود و در این مسیر سازمان‌ها و اشخاص حامی غرب نیز در اوکراین فعال شدند. در این شرایط وقتی رهبران روسیه مهندسی اجتماعی غرب در اوکراین را دیدند نگرانی‌ها بابت اعمال این سیاست در روسیه افزایش یافت و همین امر سبب واکنش سخت آنها شد.

جرقه بحران

بسته سه‌گانه سیاسی غرب شامل بسط ناتو، پیشروی اتحادیه اروپا در شرق و ترویج دموکراسی، هیزم بر آتش ریخت و نخستین شعله آن زمانی بالا گرفت که در نوامبر 2013، «یانوکوویچ» توافق اقتصادی بزرگ با اتحادیه اروپا را برای پذیرش بسته 15 میلیارد دلاری روسیه کنار زد. اتفاقی که موجب تظاهرات‌های ضددولتی گسترده‌ای در اوکراین شد اما بلافاصله با جدی شدن بحران، نمایندگان غرب برای حل آن وارد کی‌یف شدند و تصمیم بر ماندن یانوکوویچ تا زمان انتخابات بعدی گرفته شد. با این حال یک روز بعد شرایط به هم ریخت و رئیس جمهوری وقت اوکراین به روسیه پناهنده شد. پس از آن از آنجا که دولت جدید کی‌یف، ضد روس و حامی غرب بود، شکی باقی نمی‌گذاشت که واشنگتن پشت این کودتا قرار داشته است. بهترین فرصت برای پوتین فراهم شده بود و 22 فوریه دستور ورود نیروهای نظامی به کریمه داده و بلافاصله الحاق آن به روسیه نیز اعلام شد. گام بعدی پوتین، اعمال فشار بر دولت جدید کی‌یف و ترغیب آنها به خروج از سایه غرب بود و در نهایت نیز روسیه با تجهیز جدایی‌طلبان روس در شرق اوکراین علاوه بر ایجاد جنگ داخلی، بهای فروش گاز طبیعی به اوکراین را نیز بسیار بالا برد.

گرچه موضع مسکو برای واشنگتن خوشایند نبود اما آنها منطق این رفتار را بخوبی درک می‌‌کردند چراکه براساس قوانین ژئوپلیتیکی، قدرت‌های بزرگ همواره بر تهدیدات بالقوه در نزدیکی قلمروشان حساس هستند. بنابراین مقامات امریکا و متحدان اروپایی‌اش درصدد برآمدند تا مسکو را بر اینکه ناتو تهدیدی برای این کشور نخواهد بود، متقاعد کنند و حتی در سال 2002 شورای ناتو- روسیه را راه‌اندازی کردند اما همچنان نگرانی‌ها بویژه درباره اوکراین و گرجستان از بین نرفت.

«جورج کنان» دیپلمات امریکایی در مصاحبه سال 1998 هم نسبت به تبعات گسترش ناتو به سمت شرق هشدار داده بود: «به نظرم روسیه بتدریج به این موضوع واکنش نشان داده و سیاست‌هایش تغییر خواهد کرد. این اشتباهی اسفبار است چراکه هیچ دلیلی برای آن نیست.» در مقابل اما بسیاری از لیبرال‌ها که اعضای کلیدی دولت کلینتون نیز جزوشان بودند بر بسط ناتو اصرار داشتند و از آنجا که تفکر لیبرال درباره مفهوم امنیت اروپایی حاکم شده بود، مخالفان واقعی نیز درباره این امر وجود نداشت. بر این اساس، طرفین با دو دستور کار متفاوت بازی را آغاز کردند: پوتین و هم پیمانانش براساس اصول واقع گرایی می‌‌اندیشیدند و غرب و هم‌پیمانانش تفکر لیبرال را در سیاست بین‌الملل پیاده می‌‌کردند و نتیجه آن شد که امریکا و هم‌پیمانانش ندانسته جرقه بحرانی بزرگ در اوکراین را روشن کردند.

راه گریز

در حالی که بسیاری از رهبران غربی تأکید بر انکار این واقعیت دارند که رفتار پوتین پاسخی بر دغدغه‌های امنیتی به شمار می‌‌رود، تعجبی نیست که بر سیاست‌های موجود و بازدارنده در برابر روسیه اصرار داشته باشند. اما نه امریکا و نه ناتو آمادگی مقابله نظامی برای دفاع از اوکراین را ندارند و در عوض بر تحریم‌های اقتصادی علیه روسیه تأکید دارند. در ماه جولای، امریکا و اتحادیه اروپا سومین دور تحریم‌ها علیه دولت روسیه را در حوزه بانکی، انرژی و دفاعی اعمال و حتی تهدید به تحریم کامل اقتصادی مسکو کردند. این در حالی است این حجم تحریم‌ها تأثیر چندانی بر روسیه ندارد چراکه کشورهای اروپای غربی بویژه آلمان نگران مقابله به مثل روسیه و خسارت جدی اقتصادی اتحادیه اروپا هستند. با این حال حتی اگر امریکا بتواند آنها را به تحریم‌های سخت‌تر نیز متقاعد کند، در تصمیم پوتین تأثیری نخواهد داشت چراکه تاریخ نشان داده است کشورها برای حفاظت از منافع استراتژیک‌شان مجازات‌های به مراتب بزرگ‌تر را نیز می‌‌پذیرند و روسیه نیز از این قانون مستثنی نیست. در این میان تنها راهکار حل بحران اوکراین، تغییر اساسی تفکر غرب درباره این کشور است. به عبارت دیگر امریکا و متحدانش باید از غربی‌سازی اوکراین دست برداشته و در عوض آن را به عنصری بی‌طرف میان ناتو و روسیه بدل کنند؛ اتفاقی که برای اتریش در جنگ سرد رخ داد. برای نیل به این هدف، واشنگتن و شرکایش باید به طور علنی عضویت اوکراین و گرجستان به ناتو را رد کنند. دیگر زمان آن است که غرب از ایجاد انقلاب نارنجی دیگر دست بکشد در غیر این صورت باید اوکراینی‌ها را به پذیرش خواست اقلیت‌های این کشور ترغیب کند. شاید برخی تغییر سیاست در قبال اوکراین را در این برهه، دیرهنگام و سیاستی مخرب برای اعتبار امریکا در جهان بدانند اما بدون شک این هزینه باید پرداخت شود تا بتوان از بروز خسارت‌های بزرگ‌تر یک استراتژی اشتباه جلوگیری کرد. شاید بعضی‌ها نیز معتقد باشند که باید به اوکراین حق تصمیم‌گیری میان روسیه و غرب را داد اما این خطرناک‌ترین راهی است که می‌‌توان برای سیاست خارجی اوکراین پیشنهاد کرد؛ چراکه ممکن است این تصمیم در اوج بازی ابرقدرت‌ها سرنوشت تلخی را رقم بزند.

بنابراین وقت آن است که امریکا و شرکای اروپایی‌اش در مسأله اوکراین تصمیم بگیرند. آنها می‌‌توانند سیاست فعلی را ادامه دهند و با تشدید خشونت‌ها علیه روسیه، اوکراین را به نابودی کامل و سناریوی باخت همه طرف‌ها بکشانند و یا جهت حرکت‌شان را تغییر دهند و برای ایجاد یک اوکراین بی‌طرف تلاش کنند. کشوری که نه تنها تهدیدی برای روسیه نباشد بلکه به نقطه عطفی برای بهبود روابط با غرب بدل شود. دستاوردی که برای همه طرف‌ها برد- برد خواهد بود.

*مقاله حاضر در سال 2014 همزمان با الحاق کریمه به خاک روسیه نوشته شده اما این روزها همزمان با آغاز بحران دیگری در اوکراین، محتوای آن محل ارجاع بسیاری از رسانه‌های غربی قرار گرفته است. متن حاضر خلاصه‌ای از آن مقاله است.


منبع: روزنامه ایران

386492

سازمان آگهی های پرسون