دوگانگی سیاسی و اجتماعی و دگرگونی اخیر در افغانستان

بحث دوگانگی فرهنگی و اجتماعی در جوامع که طی مراحلی از پیله‌های سنتی بیرون می‌‌آیند و قدم به شیوه زندگی و عصری متفاوت می‌‌گذارند در همه ملل جهان مصداق داشته است. این مراحل می‌تواند تدریجی و به صورت پوست‌اندازی‌‌هایی باشد که دگردیسی جوامع به‌طور طبیعی و آرام از مرحله‌ای قدم به مرحله تکاملی دیگر می‌‌گذارد.
تصویر دوگانگی سیاسی و اجتماعی و دگرگونی اخیر در افغانستان

به گزارش سایت خبری پرسون، فریدون مجلسی، دیپلمات سابق و تحلیلگر تاریخ و سیاست نوشت: گاه سرعت بخشیدن به این دگردیسی آنچنان که در افغانستان رخ داد، موجب واکنش‌‌های شدید می‌شود. تا زمانی که جامعه کثیرالمله‌ای مانند افغانستان به زندگی سنتی در شهر، روستا و قبیله ادامه می‌‌داد و سیاست و حکومت از شهر اداره می‌شد، تعادلی ظاهرا استوار و طبیعی ادامه داشت.

جنگ شرایط بحرانی است که با تحریک از خارج یا به تحریک از شهر یعنی داخل، علیه خارج پدید می‌‌آید. در چنین جامعه‌ای در زمان بحران شهر از قبایل و روستاها کمک می‌خواهد. جنگ برای قبایل اغلب پشتون متکی به دامداری متحرک، سرگرمی هیجان‌انگیزی است، همراه با امید غنائم. برای روستاهای غالبا فارسی زبانِ تاجیک و هزاره و خراسانی غم‌انگیز است، زیرا باید جوانان‌شان را به مهلکه بفرستند و در کشت و کارشان نیز خللی وارد شود. در این میان پشتون‌‌ها پس از هر جنگ با احساس اقتدار و بستانکاری از کشور برای خودشان برتری قائل بوده‌اند.

تاجیک‌‌ها خسته و نگران به روستاها و کسب وکارشان باز می‌‌گشتند. چنین بوده است که در افغانستان از بدو تشکیل یعنی پس از قتل نادرشاه افشار، قدرت حاکمیت در شهر در اختیار شمشیر قبایل پشتونی بوده است که وقتی جنگ خارجی هم نبود، دو قبیله اصلی پشتون دورانی و قلجایی به جان یکدیگر می‌‌افتادند و روستا علاقه‌ای به این کشمکش نداشت. پشتون‌‌ها که یک‌سوم جمعیت را تشکیل می‌‌دادند همواره قدرت و حاکمیت نظامی را در اختیار داشتند و دوسوم دیگر در روستا وشهر، حاکمیت فرهنگی، خصوصا زبان مشترک ملی را در اختیار داشتند که دیوان و دولت نیز تابع و مشوق آن بود و این تعادل ادامه داشت.

اما زمان تغییر می‌کند. آشنایی نخبگان شهری با ظواهر جدید تمدن در ایران و هند و عثمانی و سرانجام با منبع اصلی آن یعنی اروپا، تمایل به نیل به همگونگی با آنان را بر می‌‌انگیزد. اجرای چنین تمایلی در عثمانی که دروازه اروپا بود آسان‌تر و در ایران که دورتر و جامعه شهری آن نیز محافظه‌کارتر بود دشوارتر و در افغانستان که جامعه شهری‌اش هم بسیار سنتی و محافظه‌کار و نزدیک‌تر به شیوه‌های زندگی جوامع روستایی وقبیله‌ای خودشان بود، بسیار کند و ناممکن می‌‌نمود.

به همین دلیل، ترویج تجددی که آن را آمرانه می‌‌نامند، خصوصا در آنجا که با شیوه‌های زندگی سنتی و مذهبی مربوط می‌شد، در زندگی شهری ترکیه آتاتورک راحت‌تر عمومیت یافت، در ایران با وجود دورخیزی تدریجی در اواخر قاجار و سرعت گرفتن در 20 سال پس از کودتای سوم اسفند 1299، با سختی بیشتری تحمیل شد و با وجود تغییرات اجتماعی و رفتاری بسیاری که رخ داده و تثبیت شده بود، به دلیل تضاد با برخی عادات و شیوه‌های مغایر با عقاید یا تعصبات سنتی و مذهبی، به محض تبعید رضاشاه پس از اشغال ایران در آغاز جنگ جهانی دوم با باز شدن عقده‌ها و بروز خصومت‌‌هایی مواجه شد. اما در افغانستان تلاش‌‌های امان‌الله‌خان پادشاه پشتون برای تجدد آمرانه در همان حد شهر به سرعت با مقابله و انکار شدید محافظه‌کارانه مواجه و موجب برافتادن او شد. در زمان نادرشاه و پسرش محمد ظاهر شاه، آن تجدد آمرانه رنگ بسیار تدریجی ولی موثری منحصرا در شهرهای مهم مانند کابل و هرات و قندهار و تا حدی مزار شریف پیدا کردکه بخشی هم مدیون احساس رقابتی با ایران و تلاش برای عقب نماندن از آن بود.

این تعادل جدید یعنی ظهور آثار تجدد آمرانه در شهر و زندگی سنتی در روستا، امری استوار به نظر می‌‌رسید، زیرا جمعیت روستایی و قبایلی در کانون‌‌های خودشان ثابت و کم‌تحرک بودند. اما توسعه سریع اقتصادی در ایران و توسعه آرام‌تر در روستا و قبایل در افغانستان، جمعیت‌‌های بزرگی از آنان را به مهاجرت به شهرها واداشت. در این مرحله بود که مهاجران روستایی وقبایلی متوجه تفاوت شدید رفتاری و فرهنگی و اجتماعی خود با زندگی شهری می‌شدند که با آن تعادل دیرین سازگار نبود و در برابر فرهنگ و شیوه‌های شهری نه تنها احساس بیگانگی بلکه احساس تحقیر و خصومت می‌کردند.

در ایران ضمن وجود خصومت‌‌ها و رقابت‌‌های درون‌شهری دیگر، آن احساس دوگانگی شهر و روستا که در حدی معتدل‌تر از افغانستان بود منجر به دگرگونی بزرگ‌تری شد که تدریجا به تعادل جدیدی دست یافت که مسیر توسعه فرهنگی و مدنی خود را می‌‌پیماید. اما در افغانستان آن احساس دوگانگی شدید رفتاری پس از سقوط حکومت کمونیستی بسیار دیرتر و همراه با تاثیرات خارجی و با خشونت مذهبی و تخریبی بسیار شدید، خصوصا از جانب نیروهای متعصب قبایلی و مجاهدین از جمله عناصر منطقه‌ای القاعده انجام شد که رسالت مبارزه با الحاد کمونیستی را نیز برای خود قائل بودند.

اینان به‌زودی موفق به سازمان دادن گروه جهادگر پشتونی دیگری شدند که خود را طالبان یا طلبه دینی می‌‌نامیدند و سخت‌گیری و عناد فرهنگی و رفتاری آنان با ظواهر زندگی مدرن به حدی بود که به تخریب آثار آن‌گونه رفتارها اکتفا نکردند، بلکه آثار هنری باستانی مانند بوداهای بزرگ بامیان را نیز با برچسب بت در هم شکستند. طالبان که با وجود برانگیختن جامعه مدنی افغانستان علیه خود از حمایت بسیاری از روستاییان و خصوصا مردمان قبایلی پشتون برخوردار بودند، سپس رسالت خود را که در جنگ پیروزمندانه مجاهدین با شوروی غرورآمیزتر هم شده بود در حد مبارزه‌ای جهانی دانستند.

در زمان حاکمیت طالبان، القاعده که شریک و متحد آنان بود با آفریدن شوک بزرگ 11 سپتامبر 2001 و ضربه با هواپیماهای مسافری به برج‌های سازمان تجارت جهانی، امریکا را به واکنشی حاد واداشت که منجر به سقوط دولت حامی القاعده یعنی طالبان شد. این‌بار سیاست تجدد آمرانه مستقیما توسط امریکا و کشورهای اروپایی با کمک جامعه شهری زخم خورده در افغانستان پیاده شد. طولانی شدن این پوست‌اندازی فرهنگی و نیز آموزه‌های میلیون‌ها افغانی مهاجر که از ایران و پاکستان و جاهای دیگر باز می‌‌گشتند، این‌بار به خصوصیات جامعه شهری عمق کمّی و کیفی بسیار بیشتری بخشیده بود. با این حال سران قبایل با ریشه‌های مشترک قبایلی با پشتون‌‌های پاکستان و حفظ تعصبات حاد و شدید مذهبی با مقاومت بی‌رحمانه و قتل و انفجار و کشتار‌‌های بزرگ موجب وارد شدن تلفات و آسیب‌‌های انسانی بزرگی به نیروهای غربی و اقوام غیر پشتونی می‌شدند.

دلیل هرچه بود و احتمالا فراهم کردن شرایط امن برای بهره‌برداری از منابع لیتیوم افغانستان، موجب شد که طالبان دوسال پیش دفتری در قطر گشودند که دولت عملا پشتونی افغانستان وجود آن را تحمل می‌کرد و سپس مذاکران آنان با نماینده پشتون امریکا آقای زلمای خلیل‌زاد آغاز شد. مذاکرات طولانی برای آماده‌سازی طالبان برای تحویل گرفتن قدرت منوط به شرط و شروطی بوده است که ظاهرا نه فقط برای امریکا و شرکای غربی و منطقه‌ای، حتی برای رقبایی مانند چین و روسیه نیز قابل قبول بوده است. چنین بود که نیروهای پشتون با تجهیزات لازم و بدون برخورد با مقاومت ارتش و رییس‌جمهور پشتون افغانستان، همراه با نظامیان پشتونی پاکستان طی مدت کوتاهی همه مناطق مرزی و داخلی افغانستان را فتح کردند و اکنون دولت دوم طالبانی خودشان را به رهبری و نخست وزیری و وزیرانی همگی از ملایان عشایر پشتون تشکیل داده‌اند.

اما این‌بار شرایط مدنی پس از درنگ مدنی طولانی، با بار گذشته فرق بسیار دارد. این‌بار تجدد آمرانه یا غیر آمرانه ملت متفاوتی در افغانستان برجای نهاده که به سادگی برای شرایط تحمیلی جدید پوست نمی‌‌اندارند و برای طالبان نیز پس از بیست سال بسیاری از مظاهر تمدنی که در نظرشان کفر‌آمیز بود اکنون از نمادهای زندگی متعارف تلقی شده است.

اینها ممکن است آینده قابل تحملی را نوید دهد، اما گرفتاری در این است که طالبان پیروزی خودشان را حاصل استعداد خودشان تلقی کرده و با غرور بسیار دولتی مطلقه از اقلیت پشتونی تشکیل داده‌اند که از لحاظ فرهنگی عقب‌مانده‌تر نسبت به کل کشوری که دو سوم آن پشتون نیست برقرار کرده و هیچ مشارکتی برای سایرین قائل نشده‌اند و دیگر اینکه زبان فارسی را که تا پیش از این سلاح اصلی اقتدار اکثریت مطلق تاجیکی و خراسانی بود از رواج انداخته‌اند، در حالی که زبان خودشان برای مردم و امور دیوانی نا‌مفهوم است و سوم اینکه اتکای آنان به حمایت نظامی پاکستان مردم را به ادامه مبارزه آزادی‌خواهانه و استقلال طلبی حتی به بهای حکومتی فدرال در کنار پشتونستان یا جدا شدن از آن سوق می‌دهند.

می‌توان گفت آن دوگانگی متعارف که خصوصا در جوامع شرقی تحول‌آفرین است، اکنون در افغانستان فقط نزد بخشی از نیروهای عشایری و روستایی خریدار دارد و توده جمعیت شهری که دختران‌شان به مدرسه و دانشگاه رفته‌اند و خودشان در بیست سال شیوه زندگی شهری متفاوت و موثری را تجربه کرده‌اند، مگر با زور و خصومت، زیر بار بیگانگان پشتون نمی‌‌روند.

این دست به دست شدن حاکمیت در جامعه دوگانه مدنی و قبیله‌ای، می‌تواند یاد‌آور پیام یکی از به یادماندنی‌ترین فیلم‌‌های تاریخ سینما یعنی فیلم «هشیاری» یا «بیدار‌سازی» 1990 باشد که جک نیکلسون بازیگر اصلی آن بود. در آن فیلم گروهی از بیماران عصبی و روانی در آسایشگاهی نگهداری می‌شوند که پزشکی به دارویی دست می‌‌یابد که می‌تواند برای آن جماعت درمان بخش باشد و آنان را به زندگی متعارف بازگرداند. این دارو را روی بیماران آن آسایشگاه آزمایش می‌کنند و نتیجه بسیار خوبی می‌گیرند. بیماران به‌زودی از رفتارهای ناآگاهانه و بحران‌‌های عصبی و روانی رها و آسوده و وارد یک زندگی متعارف و معقول می‌شوند.

اما پس از مدتی آن دارو تأثیر خود را از دست می‌دهد و به همان شیوه دیرین باز می‌گردند. به عبارت دیگر بیماری با تسکین و درمان نشانه‌ها پایان نمی‌‌یابد. با این حال تجددهای آمرانه هربار در بخشی از جامعه تحولی تاثیرگذار پدید می‌‌آورد که فقط درمان ظواهر نیست، بلکه به توسعه فرهنگی که زمینه ساز تحول سیاسی و اجتماعی است کمک می‌کند. باید منتظر ماند و دید افغانستان در برابر سطح جدید دوگانگی نامتقارن فرهنگی و قومیتی چه در چنته دارد.

توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.

منبع: اعتماد

338933