به گزارش سایت خبری پرسون، می توانید تصور کنید صبحی را که از خواب بیدار شده و دیگر اتفاقات تمام سالهای اخیر را فراموش کرده باشید؟ به گونهای که همسر، فرزند و حتی خودتان را هم نشناسید؟ حتما میگویید فکر کردن به این اتفاق هم حال بدی به انسان میدهد چه برسد تجربهی آن. این حس بد و البته دشوار برای مردجوان که مدتهاست به عنوان یک پزشک مشغول به فعالیت است به یکباره اتفاق افتاده و چنانچه در ادامه خواهید خواند، زندگی او را تحت تاثیر قرار داده است.
"دنیل پورتر" مرد ۳۷ ساله امریکایی در حالی که متاهل و صاحب یک فرزند دختر بود، یک روز صبح که از خواب بیدار شد؛ خود را پسربچهای دبیرستانی تصور میکرد و در حال آماده رفتن به سمت مدرسه شده بود.
او که یک پزشک متخصص شنوایی بود، یک روز مطابق روزهای دیگر زمانی که از خواب بیدار شد، اما اینبار همه چیز برایش احساس غریبگی داشت. طوری که همسرش، به نظرش زن غریبهای آمد بطوری که انگار هرگز در عمرش او را ندیده و یا حتی وقتی در آینه به خودش نگاه میکرد، مرد چاق و سن و سال دار و غریبهای را میدید.
او دقایقی بعد آماده رفتن به دبیرستان شد درحالی که سالها بود از زمان فارغ التحصیلیش میگذشت و در عین حال دیگر صاحب زن و فرزند شده بود، ولی از قرار معلوم تمام این حقایق برایش فراموش شده بود.
مسئله خنده دار، ولی جدی بود
به گفته همسرش اگر چه تا حدی این موضوع در وهله اول خنده دار به نظر میرسید، اما در واقع این که او دیگر هیچ کس نه تنها همسر و فرزندش، بلکه حتی خودش را هم با نگاه در آینه نمیشناخت موضوعی شدیدا ترسناک بود. او نه تنها هیچ کس را نمیشناخت، بلکه همه آنچه در طی سالهای بعد از دبیرستان آموخته بود و تمامی درسهایی که در دورههای تخصص پزشکی اش گذرانیده بود، هرگز به خاطر نداشت.
پزشکان بیماری او را یک نوع فراموشی موقتی مغزی تشخیص دادند و اظهار داشتند که حتما در طی روزهای بعد به حالت اولیه خود بر میگردد، اما اینطور نشد.
همسرش مدام سعی داشت با معرفی دوباره اطرافیان به او، آنها را به خاطر بیاورد. واقعا شرایط زندگی با او دیگر سخت شده بود، چرا که نه تنها حافظه اش را از دست داه بود، بلکه به طور کلی فردی متفاوت با فرد قبلی شده بود که تمام سلیقهها و عادات رفتاری او هم تغییر کرده بودند. مثلا قبلا اصلا اهل بیرون رفتن نبود، اما حالا عاشق بیرون رفتن شده بود و دیگر موارد مشابه.
چنانچه پیداست تشخیص اولیه بیماری او به درستی انجام نشده بود، زیرا این یک نوع حالت فراموشی و اختلال شدید مغزی بود و پزشکان تصور میکردند که بیماری او صرفا به دلیل بروز عوارض جانبی یک حالت احساسی استرسی است و در عرض مدت کوتاهی رفع میشود، اما چنین نشد.
به هرحال این فرد همچنان در حال درمان این ضربات و آسیب شدید روحی است و کسی نمیداند آیا میشود روزی او خاطرات ۲۰ ساله خود را دوباره به یاد بیاورد یا خیر.