به گزارش سایت خبری پرسون، فاطمه نکولعل آزاد، پژوهشگر و معاون اجرایی موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار در یادداشتی با عنوان "سیاست دولت بایدن در غرب آسیا" نوشت: منطقه غرب آسیا همواره یکی از بخشهای اساسی سیاست خارجی آمریکا در دولت های مختلف بوده است. هرچند از زمان اوباما، آمریکا تلاش کرده از میزان حضور خود در منطقه بکاهد اما شکل گیری بحرانها در کنار درخواست برخی از کشورهای منطقه برای تداوم حضور آمریکا در منطقه، سبب شده تاکنون این هدف حاصل نشود.
با این وجود و با توجه به تفاوت رویکرد دولت بایدن با ترامپ، تغییر و تداوم برخی از سیاستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا اجتنابناپذیر است. سیاست بایدن در این منطقه در پرتو راهبرد کلان این کشور قابل توضیح است که تمرکز بر چین را راهبرد اصلی خود تعریف میکند.
در این راستا در سطح منطقه به نظر می رسد سیاست بایدن تشویق رژیم صهیونیستی و عربستان به حل تنشهای منطقهای موجود باشد. در واقع، سیاست خارجی دولت بایدن نسبت به منطقه غرب آسیا تابعی از تحولات ساختاری در سطح نظام بین الملل است. درواقع، اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا در سطح کلان رقابت با قدرتهای بزرگ و تلاش برای حفظ برتری راهبردی خود در رقابت با کشوری همچون چین است. علاوه بر این، نیاز به واردات نفت به عنوان یکی از مهمترین دلایل حضور و اختصاص منابع از سوی کاخ سفید به این منطقه با «انقلاب شیل »در این صنعت برطرف شده و در شرایط فعلی واشنگتن خود رقیبی برای کشورهای نفت خیز در حوزه صادرات نفتی محسوب میگردد.
از این جهت، تعدیل جایگاه منطقه غرب آسیا در اولویتبندیهای سیاست خارجی آمریکا به عنوان موضوعی مورد حمایت دو حزب حاکم آمریکا است که نمود آن در دولت باراک اوباما و دونالد ترامپ دیده میشود و تداوم آن در دوره بایدن نیز حتمی است.
همانند دوره ترامپ، اصلی ترین راهبرد آمریکا در این منطقه "کاهش اهمیت راهبردی منطقه غرب آسیا" برای آمریکا و در نتیجه تمایل این کشور به خروج یا کاهش حضور نیروی نظامی در این منطقه خواهد بود. در این باره باید به چند نکته اساسی توجه کرد:
عامل نخست که سبب کاهش اهمیت راهبردی منطقه غرب آسیا برای آمریکا شده است الزامات ساختاری نظام بینالملل است. بدین معنی که تشدید رقابت با قدرتهای بزرگ مانند چین سبب شده که از اهمیت دیگر مناطق کاسته شود. برای مثال اهمیت رقابت با شوروی در دوران جنگ سرد سبب شد که اهمیت تمامی مناطق برای آمریکا به یک اندازه نباشد.
عامل دوم که سبب کاهش اهمیت راهبردی منطقه غرب آسیا برای آمریکا شده قطع وابستگی ایالات متحده به نفت خلیج فارس است. امروزه ایالات متحده خود یکی از صادرکنندگان نفت به شمار میرود. با این حال ایالات متحده آمریکا این ملاحظه مهم راهبردی را مدنظر دارد که اروپا و چین همچنان به نفت خلیج فارس وابستگی دارند.
خروج یا کاهش حضور آمریکا در این منطقه به معنی رها کردن منطقه به شکل کامل توسط واشنگتن نیست. بلکه بدین معنی است که به منظور مهار چین، منطقه شرق آسیا برای آمریکا در اولویت بالاتری قرار میگیرد. برخی از تحلیلگران بر این باورند که حتی اگر ایالات متحده متاثر از الزامات ساختاری ناگزیر به رقابت با چین باشد، نمیتواند مهار چین در پرتو حضور و نفوذ در منطقه غرب آسیا را نادیده بگیرد. همچنین، به نظر میرسد که ایالات متحده آمریکا میبایست در جهت حل مسائل اصلی این منطقه حرکت کند تا عملیاتی شدن راهبرد کاهش حضور ممکن گردد. از این نگاه، تا زمانیکه مسائل جدی در منطقه غرب آسیا حل و فصل نشود، ایالات متحده آمریکا ناگزیر به مداخله و حضور در منطقه خواهد بود.