به بهانه هفتم تیرماه؛

داعش داشتیم زمانی که داعش مُد نبود

سال تلخ ۱۳۶۰ در تاریخ معاصر ایران از اهمیت فراوانی برخوردار است.
تصویر داعش داشتیم زمانی که داعش مُد نبود

به گزارش سایت خبری پرسون، برخی روزها و زمان‌ها انگار بیش از اینکه با صفحات تقویم عجین شده باشند با خون عجین شده‌اند، روزهایی که حتی شنیدن نامشان هم یاد یک خاطره تلخ را برای یک ملت زنده می‌کند.

سال ۱۳۶۰ در تاریخ معاصر ایران از اهمیت فراوانی برخوردار است. انقلاب نوپای اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) وارد سومین سال حیات خود شده است و علاوه بر تمام توطئه‌های خارجی و تحمیل یک جنگ تمام‌عیار از سوی عراق، گرفتاری دیگری نیز دارد که در داخل ایران مدیریت می‌شود و هدف آن چیزی جز براندازی نظام جوان اسلامی است؛ تحرکات سازمان منافقین.

داستان تلخ روز هفتم تیرماه حکایت قصه امروز ماست. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو کادر مرکزی سازمان منافقین طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر، با اطمینان به دوستان خود گفته بود که «روز هفتم تیر» کار یک سره خواهد شد. او روز ششم تیر نیز مجدداً به بعضی متهمین دستگیر شده سازمان تأکید کرده بود که فردا یعنی روز ۷ تیر ۱۳۶۰، کار نظام اسلامی تمام است.

داستان از این قرار است که کم‌تر از یک هفته پس از اعلام مبارزه مسلحانه توسط سرکرده منافقین، اولین ترور در ۶ تیر ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر رخ داد که در آن آیت‌اللّه خامنه‌ای که آن زمان امام‌جمعه تهران و نماینده امام خمینی (ره) در شورای‌عالی دفاع بودند، ترور و به‌شدت مجروح می‌شوند. این عملیات کور با همکاری اطلاعاتی منافقین به دست پیروان گروهک تروریستی فرقان انجام شد. این حادثه منجر به جراحت شدید رهبر انقلاب، قطع دست ایشان و مشکلات حرکتی در آن دوران شد که خوشبختانه با بهبودی کامل به خدمت به کشور بازگشتند.

و حالا یعنی شش روز پس از عزل بنی صدر؛ عقربه‌های ساعت زمان ۲۱:۷ دقیقه هفتم تیرماه سال۱۳۶۰ را نشان می داد. در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی جمعی از بلندپایه ترین مسئولان نظام نظیر آیت‌اللّه بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، چهار وزیر، ۱۲ معاون وزیر و حدود ۳۰ نماینده مجلس حضور داشتند که ناگاه صدای انفجاری مهیب آرزوهای یک ملت را بر باد داد.

روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت هایی از ساختمان فرو ریخت و موجب شهادت ده ها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»

علیرضا نادعلی درباره‌ قدرت این انفجار می‌گوید: «شهید ترابی بر اثر این که پرت شده و سرش محکم به دیوار خورده بود، سرش شکافته شده بود. یا آقای مهدی فاضلی که درست مقابل در خروجی بود که انفجار رخ داده و او به بیرون و به اتاق دیگری(اتاق بخش دانشجویی حزب) در راهرو که روبروی اتاق اصلی بود، پرتاب می‌شود. پس از پرتاب شدن، به دیوار انتهای آن اتاق خورده و افتاده بود؛ یعنی حدود شش متر اتاق، سه متر راهرو، دو متر هم این طرف، حدود پانزده متر پرتاب شد.»‌

صندلی‌های آهنی باعث شده بود تا برخی در زیر آوار زنده بمانند. پس از چند لحظه صدای تلاوت قرآن و ذکر و سر دادن شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر منافق بود که از زیر آوار به گوش می‌رسید. تعدادی در همان لحظه اول به شهادت رسیده بودند. پیکر شهید استکی در روزهای بعد در حالی که با صندلی پرس شده بود و از آهن جدا نمی‌شد، پیدا شد. تیرآهنی به صورت مورب روی شهیدان قندی، عباس‌پور و کلانتری افتاده بود.

برخی ناله‌کنان درخواست کمک می‌کردند و برخی دیگر سراغ شهید بهشتی را می‌گرفتند. اما با گذشت زمان این صداها یکی پس از دیگری به خاموشی می‌گرایید. نیروهای مردمی که این صحنه‌ فاجعه‌آمیز را می‌دیدند، از هر طریق ممکن تلاش می‌کردند تا سقف را از روی عزیزان‌شان بردارند. برخی بیل و کلنگ آورده بودند و برخی دیگر با دستانی خون‌آلود مشغول کندن لایه‌های قیرگونی بودند. از سوی دیگر کمبود اکسیژن در زیر آوار نیز تنفس را لحظه به لحظه برای مجروحان حادثه سخت‌تر می‌کرد.

حدود ساعت دو نیمه شب بود که خبر شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی قطعی شد. اولین مسئولی که پیکر مطهرش را در بیمارستان دیده بود، شهید آیت‌الله قدوسی بود. سیدالشهدای انقلاب اسلامی،‌ دست و پایش قطع و قسمت‌هایی از بدنش متلاشی شده بود.»

عامل انفجار چه کسی بود؟

عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام محمدرضا کلاهی، دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان (منافقین) مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد. او در حزب ارتقاء یافت و مسئول دعوت ها برای کنفرانس ها و میزگرد ها و جلسات شد. ضمن آنکه مسئول حفاظت حزب نیز گردید.

او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهارراه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی و نهایتا از طریق مرزهای غربی کشور به عراق منتقل شد. او در عراق با یکی از اعضای سازمان منافقین ازدواج کرد؛ اما در ۱۳۷۰ در فهرست اعضای «مسئله دار» سازمان قرار گرفت، در ۱۳۷۲ از سازمان جدا شد و در ۱۳۷۳ از عراق به آلملن فرار کرد.

روزنامه اطلاعات ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیم ساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دوان‌دوان خودم را به محل حادثه رساندم. صد‌ها نفر از مردم تهران در خیابان‌های اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانس‌ها بی‌امان در رفت و آمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانس‌ها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب بر اثر انفجار فروریخته بود و ده‌ها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانس‌ها حمل می‌شدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی‌شدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً می‌گریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیت‌الله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجت‌الاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیده‌اند.»

حال که مروری کوتاه بر این جنایت تلخ اتفاق افتاد شاید بد نباشد که به ویژگی‌‌های شخصیتی شهید بهشتی که موجب ترور او از سوی منافقان شد نگاهی بیاندازیم.

گمان می‌کردند اگر شهید بهشتی نباشد جمهوری اسلامی نیست می‌شود

مسعود خدابنده، عضوجداشده منافقین در ۳۰ خرداد ۱۳۹۰ با تاکید بر اینکه سازمان منافقین برای ترور بهشتی بر این گمان بودند که وی بر روی امام خمینی (ره) نفوذ دارد و با کشتن او نظام با مشکل جدی رو به رو می شود گفته بود "متاسفانه اشتباه محاسبه مجاهدین در مقابله با حکومت نه از این نقطه شروع شده بود و نه به این نقطه پایان یافت. شروع اشتباه محاسبه سیاسی مجاهدین تحلیلی بود که به واسطه آن از آغاز انقلاب جناح حاکم و مغز متفکر و رهبر این جناح را آیت الله بهشتی دانسته و آیت الله خمینی را هم اگر چه همنوع ولی بازیچه تحلیل های وی می دید. این تحلیل حالا می گفت حکومت پس از حذف بنی صدر یکپارچه شده و دیکتاتور واقعی کشور اکنون آیت الله بهشتی است. پس با زدن این سر (آیت الله بهشتی) رژیم سرنگون خواهد شد."

حسین کنعانی مقدم تحلیلگر مسائل سیاسی هم درباره ویژگی‌های این شهید بهشت گفته است که دشمنان اسلام از همان اوایل انقلاب در تلاش بودند تا یاران نزدیک امام خمینی (ره) را از سر راه بردارند و با ترور شخصیتی و ترور فیزیکی آنها انقلاب را متوقف کنند. شهید بهشتی فردی بود که هم پیشتاز در انقلاب بود و هم بنیان گذار ساختار قضائی در کشور ما و یک انقلابی عدالتخواه و عدالت گستر بود و از همین رو نیز آنها سعی داشتند تا او را از صحنه کشور حذف کنند. آنها در ابتدا تلاش کردند تا با ترورِ شخصیتی، او را از سر راه بردارند اما وقتی دیدند که قادر به این کار نیستند تلاش کردند تا حذف فیزیکی او را در دستور کار قرار دهند.

او ادامه داده است که صلابت، ولایتمداری، انقلابی بودن، روشن فکر بودن، قانون گذار بودن و وسعت دید او در کنار تحصیلات دانشگاهی و حوزوی باعث شد که امام خمینی (ره) او را «یک امت» لقب دهد. او در همه سطوح حاکمیتی دارای دیدگاه ها و نظریه های توسعه گرا و پیشرو بود و از همین رو نیز منافقان تاب دیدن او را نیاوردند.

صحبتی که حسین کنعانی مقدم در اشاره به بیانات امام خمینی به زبان آورد شاید خود گویای همه چیز باشد امام خمینی (ره) درباره او گفته بود که «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم رفت، بهشتی به‌تنهایی یک ملت بود.» ملتی که حالا سالهاست از دنیای زمینی رفته اما نام و خاطره اش هروز بیشتر از قبل در قلب مردم شعله می گیرد.

منافقین چهل سال قبل کارهایی می کردند که تروریست‌های داعش با آن همه وحشی‌گری امروز به انجام آنها رسیده‌اند؛ زنده زنده سوزاندن افراد؛ کندن پوست افراد زنده و عملیات های انتحاری و ترورهای کوری که داعشی ها خوب از اجداد منافقشان به ارث بردند و به خوبی هم پیاده سازی کردند؛ ضربات متعدد کابل به کف پاها که ساعت‌ها به طول انجامید، ریختن آب جوش روی پاهای کابل خورده، شکستن دندان ها بامشت و چسباندن اتو داغ به پشت کمر، فقط بخشی از شکنجه‌های وحشتناک اعضای سازمان بودکه نشیر آنها را در سال های اخیر در عراق و سوریه هم دیدیم.

اما نکته جالب ماجرا اینجاست که امروز و در تابستان سال ۱۴۰۰ نه اثری از منافقین است و نه از داعش و امثالهم؛ تروریست‌هایی که همه با هم در زباله دان تاریخ با یکدیگر محشور شده‌اند. به راستی که می‌توان گفت ملت ما، داعش را چهل سال قبل و زمانی که داعش مد نبود تجربه کردند.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

309349

سازمان آگهی های پرسون