به گزارش سایت خبری پرسون، سجاد بهزادی نوشت: عزتالله ضرغامی از فعالان سیاسی اصولگرا؛ قبل از این که معلوم شود جایی در لیست شورای نگهبان ندارد، گفته بود: " اصولگرا و اصلاحطلب آبرویی نزد ملت ندارند".
این نوع افکار، وابسته به کدام نحله و جریان فکری و سیاسی در جامعه ایران است و چرا باید فکر کنیم یک فعال اصلاح طلب ویا اصولگرا نزد مردم بی آبرو است؟
اگر برخی چهرههای اصلاح طلب و یا اصولگرا در دورانی که قدرت در دست داشتهاند، به جای خدمت به مردم، خیانت کردهاند؛ این موضوع چه ارتباطی به این دارد که با عبارتی کلی بگوییم "اصولگرا و اصلاحطلب آبرویی نزد ملت ندارند."
این آدرس اشتباه به جامعه و ملتی است که مجال تمرین کنشگری سیاسی نداشتهاند و طعم حقیقی دمکراسی و فعالیت در احزاب را نچشیدهاند.
چگونه است افرادی پس از سالهای طولانی حضور در قدرت در چارچوب اصولگرایی، امروز بجای پاسخگویی به ملت، خود را پیرو جریانی موسوم به "انقلاب" میدانند و با آرایشی جدید برای فرار از پاسخگویی نسبت به سالهای اصول گرایی خود شعار "اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" سر دادهاند.
ضرغامی در مصاحبهای که اسفند سال ۱۳۹۹ با خبرگزاری ایسنا داشت، مدعی بود "پارسال یک عده آمدند شعار دادند «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»، من گفتم اینکه شعار من است."
اصول گرایی واصلاح طلبی هر کدام یک شاخص وآدرس دقیقی بر پیشانی دارد که به دلیل نهادینه نشدن احزاب در کشور و خالی بودن جامعه از کنشگریهای سیاسی، امروز مورد سوءاستفاده سوداگرانه برخی افراد قرار میگیرد.
جامعه در تارک خود افراد نیک اندیش و تحول خواه را فراموش نخواهد کرد که منشاء خدمت و روشنگری زیادی بودهاند و در عین حال خود را با افتخار یا اصلاح طلب و یا اصولگرا مینامیدند.
چگونه است افرادی که تا دیروز با قرار دادن نام خود در سرلیست جریانهای موسوم به اصول گرایی یا اصلاح طلبی؛ برای رسیدن به جایگاه جدید در قدرت و بدست آوردن آراء تودههای سیاست زده ایران تقلا می کردند؛ امروز بنا به وضعیت روز جامعه به شعارهای پوپولیستی رو می آورند و وابستگی خود را به هر کدام از نحله و جریان های فکری و سیاسی انکار میکنند؟
اگر سیستم اجازه میداد و فرایند سیاسی جامعه ایران در قالب فعالیت احزاب طی میشد و افراد خود را با قاطعیت و افتخار در چارچوب یک حزب سیاسی نزدیک به اصلاح طلبی ویا اصولگرایی تعریف میکردند؛ جامعه بسیار شفافتر بود و افراد نمیتوانستد با رنگ خاکستری خود را یک روز در جبهه راست ویک روز در جبهه چپ و روز دیگر در جبهه انقلاب قرار دهند.
به باور بسیاری از فعالان سیاسی، اشخاصی که در این دوره، خود را مستقل و یا خاکستری مینامند و از این طریق میخواهند از جریان اصولگرا ویا اصلاح طلب تبری جسته و عبور کنند، این ظرفیت را دارند که خطرناکترینها در شطرنج سیاسی جامعه ایران باشند.
عزتالله ضرغامی در مصاحبهای که در راستای تبلیغات انتخاباتی و قبل از اعلام احراز ویا عدم احراز وی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری انجام شد، گفته بود "شعار من این است که خودم خاکستریام و حتی میخواستم رنگ خاکستری را برای خودم انتخاب کنم...پایگاههای رأی من دستفروشان هستند."
اگر امروز یک فعال سیاسی با صراحت میگوید "اصلاحطلبان در شطرنج سیاسی شرکت نمیکنند مگر اینکه انتخابات آزاد شود." مردم باید بدانند کدام قشر وطیف سیاسی مدنظر او است که آنها را اصلاح طلب خطاب میکند. یا اینکه اگر جریان اصول گرایی میگوید ما تمام قد در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ از رئیسی حمایت میکنیم، مردم باید بدانند که دقیقا این حرف کدام گروه از جامعه است.
خاکستری عمل کردن به این معنی است که فردای امروز اگر هر کدام از کاندیدهای ریاست جمهوری ۱۴۰۰، رئیس جمهور شود؛ خاکستریها خود را در همان گروه میبینند. آیا مردمی که شعار می دادند "اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا"؛ خواهان چنین بازی با رنگها و نامها بودند؟ هرگز چنین نیست.
بهتر است بجای اینکه با پیشانی اصول گرایی،" اصلاح طلب و اصول گرا را بی آبرو" بنامیم، اول جایگاه و سابقه دقیق خود را بشناسیم که به کدام یک از این نحلههای فکری نزدیک بودهایم و سالهای کم فروغ و یا پرفروغ قدرت مان وابسته به کدام یک از آنها بوده است و سپس با منطق و عقلانیت و بدور از رفتارهای توده پسند به نقد عملکرد آنها بپردازیم.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: عصر ایران