کتاب «چارلی و مادربزرگ‌ها» منتشر شد

رمان وحشت «چارلی و مادربزرگ‌ها» نوشته کِیتی تاوِل با ترجمه الهه مرادی و میلاد بابانژاد توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

تصویر کتاب «چارلی و مادربزرگ‌ها» منتشر شد

به گزارش سایت خبری پرسون، رمان «چارلی و مادربزرگ‌ها» نوشته کِیتی تاوِل به‌تازگی با ترجمه الهه مرادی و میلاد بابانژاد توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب، دربرگیرنده یک‌رمان وحشت و یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

شخصیت اصلی این‌کتاب پسر نوجوانی به‌نام چارلی است. چارلی خیلی ترسو است و هرشب کابوس‌های وحشتناک می‌بیند. کیتی تاول نویسنده چهل‌ویک‌ساله آمریکایی، سه‌کتاب در کارنامه دارد که «چارلی و مادربزرگ‌ها» یکی از آن‌هاست. نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.

در رمان پیش‌رو، چارلی دوازده‌ساله،‌ همیشه ترسان و نگران است. او همراه خواهر کوچک‌ترش جورجی به خانه مادربزرگی می‌روند که پیش‌تر او را ندیده‌اند. در خانه مادربزرگ، خودِ مادربزرگْ پرل و خواهرش مادربزرگ اوپال زندگی می‌کنند که در ظاهر، بی‌آزار به‌نظر می‌رسند. اما وقتی کمی قصه جلوتر می‌رود، چارلی متوجه می‌شود این‌دو مادربزرگ راز وحشتناکی را پنهان کرده‌اند؛ رازی که از همه کابوس‌هایی که چارلی تا آن‌موقع دیده، وحشتناک‌تر است.

چارلی و خواهرش با حضور در خانه مادربزرگ‌ها، در معرض خطرهای زیادی قرار می‌گیرند. جالب است که چارلی و جرجی فکر می‌کنند فقط خودشان اسیر این‌خانه مخوف هستند اما بچه‌های دیگری هم هستند که این‌جا اسیر شده‌اند. حالا چارلی باید جان خودش و خواهرش را از شر هیولاهای وحشتناک خانه و ارباب بدذات‌شان نجات دهد.

«چارلی و مادربزرگ‌ها» سیزده‌فصل با این‌عناوین دارد:

«چارلی و جُرجی»، «سمسار»، «اتاق اشتباه»، «درخت قدیمی»، «پشتِ درِ کوچک»، «ابزار کابوس»، «کبوتر»، «ملکه»، «ارواح»، «قاشق و چکش»، «بدترین خاطره»،‌ «چرخش زنگ‌دار اوضاع» و «چارلی و جرجی و مادر».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

چارلی آن‌قدر غرق دیدن وسایل قدیمی شده بود که کلا گربه سیاه و نور ضعیفی را که قبلا دیده بود و الان دیگر وجود نداشت فراموش کرد. آنجا آن‌قدر اسباب‌بازی ریخته بود که وقتی ایستاد ارتفاع کپه‌های بعضی از اسباب‌بازی‌ها تا کمرش می‌رسید. احتمالا چندصدتا از آنها آنجا بودند! اما اینها از کجا آمده بودند؟ مال چه کسی بودند؟

فکری در ذهن چارلی شکل گرفت؛ فکری که وقتی ساعت جیبی فلزی‌ای را از توی چکمه‌ای پاره بیرون کشید برایش اثبات شد. پشت ساعت چیزی نوشته شده بود: برای کریس.

نام پدرش کریستوفر بود.

چارلی دردی را در قفسه سینه‌اش، جایی نزدیک قلبش، حس کرد. همراه درد سوزش چیزی را درون چشمانش هم حس کرد. این احساس، چیزی بود که مردم وقتی می‌خواستند گریه کنند به‌شان دست می‌داد. گریه کردن کاری بود که چارلی سال‌ها بود به خودش اجازه تجربه کردنش را نداده بود. همین که اشک داشت از چشمانش سرازیر می‌شد با خودش گفت: «چشم‌هام چِه‌شون شده؟» در همان حین که داشت با خودش و این احساس خاص سر و کله می‌زد چیزی از پشت،‌ یقه لباسش را گرفت و کشید. دوباره چارلی داشت به عقب می‌رفت،‌ کفش‌هایش روی زمین کشیده می‌شدند و حتی فرصت نکرد به جیغ‌کشیدن فکر کند.

این‌کتاب با ۲۸۸ صفحه مصور، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۳ هزار تومان منتشر شده است.

285129

سازمان آگهی های پرسون