به گزارش سایت خبری پرسون، فاروق خضری در یادداشتی نوشت:
جهان مدرن، جهانِ شتاب و عجله و سرگرمی است. همه در حال دویدن و مسابقه هستند بدون آنکه بدانند در پی چه چیزی روانند. انسان امروزی آنقدر مشغله دارد که وقت ندارد به چیزی فکر کند و شاید حتی نداند که میتواند فکر کند. اگر کمی دقت کنیم متوجه میشویم که تفکر از جامعۀ انسانی رخت بربسته است.
ایدئولوژی، تبلیغات، فضای مجازی، عادات و رسوم و خواستۀ دیگران، جای تفکر را گرفته است و هر چه بخواهند به خورد آنها میدهند. بدینسان انسان از خود دور شده و به چیزهایی تن میدهد و باور پیدا میکند که خودش لحظهای به آنها فکر نکرده است.
ژانژاک روسو (فیلسوف)، در کتاب قرارداد اجتماعی جملهای دارد با این مضمون که «انسان آزاد آفریده شده است، اما همه جا در بردگی به سر میبرد». از این جمله، تفاسیر زیادی موجود است و صاحبنظران علوم سیاسی و حقوق روی آن مانور میدهند. اما میتوان آن را به حوزۀ خصوصی و رفتارهای فردی نیز تسری داد.
بر این اساس، انسانِ آزاد که در بردگی به سر میبرد، در واقع بردۀ عادات و رسوم، سنت، خواستۀ دیگران، ایدئولوژی و تبلیغات شده است. به همه چیز عادت کرده و رعایت هر رفتاری و ابراز هر باوری بر حسب عادت است. در نتیجه چراییِ انجام کارها و یا تثبیت باورها را نمیداند.
بردگان عادات و رسوم، توانایی چون و چرا ندارند؛ فقط میپذیرند. حتی دین و ایمان بسیاری از آنها نیز از سر عادت است. تصور و فهمی از دین یا خدا ندارند و هر چه دارند بر اساس گفتههای اطراف و دیگران و پیشینیان است نه کندوکاو خودشان. به همین دلیل این همه حزب و گروه وجود دارد تا همه را به بردگی بکشاند و بر اساس خواستۀ خودشان دین و خدا را برایشان تصویر کنند.
این همان ایدئولوژی است. ایدئولوژی نمیگذارد کسی فکر کند. فقط فرمان میدهد و بقیه باید تبعیت کنند. چند نفر از بالا هر چه گفتند، پایینیها باید قبول کنند و دم نزنند. این منجر به تعصب و افراطیگری و بنیادگرایی میشود. کسی از صلاحیت و مشروعیت افراد و احزاب و گروهها سوال نمیکند چون مغز آنها قدرت سوال و تجزیه و تحلیل ندارد. دیگران به جای آنها فکر میکنند. فریب خوردگان نمیدانند که هر حزب و گروهی برای منافع عدهای خاص تأسیس میشود و امروزه هدف اکثر آنها اقتصادی و سیاسی است.
امروزه اصالت دارد از بین میرود و جامعه به سمت بیاصالتی و ولنگاری میرود. وقتی میبینیم الگوی جوانان ساسی مانکن و امیر تتلو است و خالکوبی و سیگار کشیدن ارزش تلقی میشود، پس جای تعجب نیست که اصالت از میان برود.
اکثر مردم در حال فالو کردن پیج کسانی هستند که فقط بیشعوری و بیاخلاقی ترویج میدهند. این مردم باعث شدهاند گستاخانی به ثروت و شهرت دست پیدا کنند و در کشورهای دیگر برای خود زندگی مرفه ایجاد کرده و به مردم بخندند. اگر مردم تشنۀ سرگرمیهای مبتذل و لایک و فالو نبودند، باعث عرض اندام این شارلاتانها نمیشدند. وقتی میبینیم تصویر و فیلم جای نوشتهها را گرفته و مطالعه و حتی نوشتن به چند خط کوتاه تقلیل پیدا کرده و هرکسی ادعایی دارد، باید منتظر این عواقب بود.
ظاهرنمایان، عقده و حقارت خود را به خورد دیگران میدهند و هر روز عکس خود و فعالیت خود را برای دیگران به نمایش درمیآورند و زیر آن چند کلمه مینویسند که هیچ ربطی بین آنها پیدا نمیشود. بدین سان میبینیم داشتهها با ارزشتر از دانستهها میشوند.
شاید یکی از داشتههای با ارزش برای افراد جامعه، فالوئر زیاد داشتن باشد. دور نیست روزی که در خواستگاریها به جای پرسش از داشتن خانه و ماشین، از تعداد فالوئرها سوال شود که هر دو پرسش مسخره هستند. زندانیان شبکههای اجتماعی که بعضا بسیار خود را متشخص جلوه میدهند گاه خیلی دورو و حقهباز از آب درمیآیند. خیلی از اکانتها پوشالی هستند و بسیاری نقاب زدهاند.
این روند، همان شیوهای است که ماریو بارگاس یوسا از آن به «فرهنگ و تمدن نمایشی» نام میبرد. فرهنگی که در آن سینما، ورزش، سیاست، روشنفکری، موسیقی، نقد و حتی زندگی به ابتذال کشیده شده است. همه چیز برای تفریح و سرگرمی است نه تفکر و تأمل. میانمایگی و سطحی بودن حاصل این فرهنگ است و در آن همه یک شکل و فرم دارند.
همه به یک اندازه اطلاعات دارند، همه یک چیز را میبینند و میشنوند و میگویند و به دنیال یک جهت روان هستند؛ سقوط به ناکجا. تفریح و سرگرمی خوب است اما وقتی تمام زندگی را درگیر آن کنیم دیگر جایی برای تأمل و عقلانیت و حل مسائل نخواهیم داشت. این نسلِ غرق در لذت، توانایی مواجهه با خود و مشکلات را ندارد و نمیتواند تغییر کند. اگر بخواهی آنها را تغییر دهی، تنها زمانی موفق خواهی شد که خودشان خواهان تغییر باشند.
تأمل در رنج و تفکر، باعث توانایی انسان در مواجهه با خود و مسائل میشود. یگانه داشتۀ ارزشمند انسان توانایی تفکر است و همین توانایی، انسان را از دیگر موجودات متمایز میسازد. تمام حرفِ روشنگری این بود که «جرأت فکر کردن داشته باش».
پس باید علیه هر باور و عادت و رسومی که بدون چون و چرا بر انسان غالب شده است، شورید و هر چیزی را با فهم و درک خود بنا کرد. اگر غیر از این باشد، همه قربانی هستند و هرکس باعث و بانیِ قربانی شدنِ خودش است. برای یک بار هم که شده از خود بپرسید «من کیستم و از دنیا چه میخواهم و جایگاه من کجاست؟».
خود را طوری پرورش دهید که از هر چه باور و تعصب و رسم موروثی است تهی شوید و بر اساس تفکر خود پرورش یابید. وقتی به خودآگاهی برسید، آنگاه طعم خود بودن را مزه خواهید کرد و از هر چه به زور به خوردتان دادهاند رهایی مییابید.