سایت خبری پرسون- گاه برای اندوختن دانش و رسیدن به سرمنشا حقیقت باید به جای راه رفتن در کوچه پس کوچه های شهر چون عقابی تیز پرواز بر فراز بام خانه ها پر بگشایی و پرواز کنی، آنگاه با نگاهی تیزبین می توانی صیاد حقیقتی باشی که شاید آموختنش معجزهای برای روشنکردن کوره راه نسلهای آینده تو باشد.
در بین کوچه های پیچ در پیچ و باریک در یکی از خیابان های قدیمی شهر اصفهان و پایتخت فرهنگ و هنر ایران، مابین خیابان شهدا واقع در چهارباغ پایین و چهارراه تختی، کوچه شماره ۲۰، جنب خانه ،تاریخی بخردی، بن بست مریم، مردی به نام استاد مجید ملک زاده بزرگ مردی فروتن، عمر و جوانیش را با خمیره دانش، تجربه، پژوهش، علم و هنر خاندانش، در بیش از ۲۵ سال کوشش در چهاردیواری خانه ایی قدیمی و زیبا با پنجره های مزین به شیشه های رنگی و کاملاً سنتی برای باز کردن چشم دل من و تو به اسارت زمان درآورده است.
قبل از آن که مشاهدات خود را در طی ۲ ساعت و نیم بازدید از موزه مشاهده کنم، در دل قدرت مردی را تحسین می کنم که برای فرهنگ سازی تک تک مردم با واژه ایی به نام ((صلح)) آسایش را بر خود و خانواده اش حرام و آشیانه کوچک خود را تبدیل به دانشگاهی کرده که به محض پا گذاشتن به ورودی کوچکش تمام روحت تسخیر واژه ایی به نام ((صلح)) می شود، حرکتی که بسیاری از مسئولین ما با آن همه اعتبار ، بودجه و صندلیهای قدرت نتوانستند در این سالها به درستی به آن بپردازند. استاد مجید ملک زاده خود را چله نشین پیام ((صلح)) کرده و این از خود گذشتگی قابل تقدیر است.
قبل از ورود به نمایشگاه موزه (صلح ) باید در ایستگاه کوچکی که دریایی از ناگفته های حیرت انگیز است اندکی تامل کنیم. گویی اینجا مکانی است که اجباراً روحت را قبل از ورود به مکان اصلی باید تطهیرنمایی تا هرچه را میبینی با گوش جان بشنوی. دور تا دور اتاق کوچک، مملو از تابلوهای مختلف است اما همه آنها در یک موضوع مشترک پیام (صلح) هستند.
از شعر تا داستان از تصویر تا آیت قرآن مجید از کلام تاریخ نویسان تا هنر کاریکاتوریستهای جوان همه چیز وجود دارد.
تابلویی که مربوط به شجره نامه خانوادگی شان است توجهم را جلب میکند. پدربزرگش تاجر بوده دو عمو داشته یکی در حرفه تجارت و دیگری خدمت در آموزش و پرورش را انتخاب میکند. اما پدر وی روحش در تسخیر هنر است و هنر حرفه اش می شود.
در سال ۱۳۱۵ استاد صاحب نام کشورمان زنده یاد ((استاد محمود عیسی بهادری))، که به دستور رضاشاه هنرستان هنرهای زیبا را در اصفهان تأسیس کرده بر حسب اتفاق در سفری به اراک کارهای هنری پدر را میبیند و پس از تجسس فراوان او را برای آموزش به جوانانی که در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان جذب می شوند پیشنهاد می دهد به این شهر بیاید و این چنین است که در سایه پدری هنرمند و هنر دوست فرزندی رشد میکند که در وجودش امواج صلح هر لحظه درونش را برای گریز به جامعه تشنه به تلاطم وا میدارد و برای رسیدن به ساحل مقصد بی قراری می کند.
به روی میز کوچکی شیشه های مدون و در دار به صورت منظم و وسواس گونه کنار هم چیده شده اند، درون هر کدام خاک است، نزدیکتر که می روی به روی هر شیشه اسم منطقهای که خاک متعلق به آن است نوشته شده، جالب این است که خاکهای هر منطقه چون نامشان رنگ متفاوتی دارند.
می گوید: اگر دانشمندان جهان خاک های دنیا را آنالیز کنند متوجه خواهند شد چه اسراری در هر خاک از نگاه ما پنهان است که باعث می شود انسان هایی در آن سرزمین رشد کنند که در تاریخ از آنها به عنوان یک اسطوره نام می بریم.
وی میگوید: من از سرزمینهای اسطوره خیز کشورم خاک های مختلفی را جمع آوری کردم از خاک دو میلیون ساله ایذه تا خاک هرمز، خاک شهر سوخته تا خاک کربلا و ... ۲۱۰ هزارنمونه خاک از تمام نقاط دنیا میتوانیم داشته باشیم که بررسی و پژوهش روی آنها شاید بتواند سلامت، نخبگی بشر و حتی فیزیک را دگرگون کند.
احساس می کنم از این همه هجمه اطلاعاتی سرمگیج رفته، بانگاهی تحسین برانگیز گویی که یک جسم زنده را نگاه میکنم، چهاردیوار این خانه کوچک را می کاوم، تاب آوردن در برابر این همه علم و اطلاعات چیز بزرگی می خواهد که این خانه قدیمی قطعاً لایق این امانت بوده است.
درب کوچک چوبی را که ما بین ایستگاه تطهیر
(( به نگاه من نویسنده )) و اتاق موزه صلح است را با احترام و غرور باز و من و همراهانم را با لبخند به داخل دعوت میکند،
با دیدن اتاق احساس میکنم قدرتی کره زمین را کوچک کرده،
بدی هایش را دور و تمام عصاره های دوستی و صلح را در این اتاق به میهمانی دعوت کرده است.
از لابه لای شیشه های رنگی و الوان گرمای دلنشینی اتاق کوچک را در آغوش گرفته گویی تک تک اجسام در حال نفس کشیدن هستند. ترازوی عدالت، زنگ طلایی آهنین که با زدنش طنین موج وار آن قلبتان را
می لرزاند. دنگ..... دنگ.... دنگ ...
گویی میخواهد روح های به خواب رفته و غافل شده از صلح را بیدار کند.
استاد مجید ملک زاده میگوید: از زمانی که هنر از معماری خانه های مان بیرون رفت خشونت جایگزین آن شد. خط های تیز و خشن جای معماریهای با معنای سنتی را با بیرحمی گرفتند. ما امروز منتظر قطاری هستیم که نه برایش ریلی آماده کرده ایم نه قطاری ،تعادل به هم خورده و چنانچه تمرکزمان به صورت اصولی به روی آموزش های واقعی از بین رفته که باعث عدم امنیت اجتماعی بیشتر خواهد شد.
اگر بخواهیم صلح را معنا کنیم باید بگویم: ((صلح چیزی فراتر از نبود جنگ است. )) ما هر روز اخبار های منفی ناامنی را به جامعه تزریقمی کنیم در صورتی که میتوانیم علم را به راحتی به خدمت صلح درآوریم.
گردشگری صلح، ورزش در خدمت صلح، زنان و صلح ، محیطزیست و صلح فیزیک در خدمت صلح و ... داشته باشیم.
آموزش ما به کودکانمان باید ملموس باشد تا از ذهن شان بیرون نرود اگر غیر از این انجام دهیم فرزندانمان به ما گوش نخواهند کرد و به ما احترام نخواهند گذاشت.
از او میپرسم تا به حال چه تعداد از این موزه بازدید کرده اند؟
چشمانش برق می زند و با نگاه تحسین برانگیزی میگوید: شاید بیش از هزار نفر، در گروه های ۴ نفره یا ۲۸ نفره. گاه مجبور بودم عده ایی را در حیاط نگاه دارم ،برای گروه اول توضیح دهم و گروه دوم را وارد اتاق کنم. از طرف تعدادی از مدارس دعوت شده ام می روم و صلح را برای دانشآموزان تشریح می کنم.
از وزرا که آخرین آن دکتر ظریف و همسرشان بودند تا مسئولین محترم ، هنرمندان، نخبگان،اساتید دانشگاه، دانشجویان دانش آموزان، از کودک تا نوجوان و دیگر قشر های جامعه از موزه صلح بازدید کرده اند، تمام اسناد این دیدارها و امضا هایشان هم موجود است. شاید گاه هر بازدید بیش از ۴ ساعت به طول بیانجامد.
همان طور که صحبت می کند من هم در حال نگاه کردن به آثار مختلف جمع آوری شده دراتاق که با سلیقه خاصی کنار هم چیده شده هستم.
از نلسون ماندلا تا گاندی از بزرگان آسیا تا اروپا از مریم مقدس تا شعر های ناب سعدی و فردوسی از مادر ترزا تا داستان یک کودک سیاهپوست. هرچند همه در ظواهر امر متفاوت هستند اما در یک کلمه وجه مشترک دارند و آن واژه((صلح)) است.
استاد ملک زاده میگوید: (( صلح شخصیت محترمی دارد و نباید صلح گدای صنعت مدرن شود.)) ما چیزی به نام صنعت و وزیر صلح نداریم.
((موزهها در دنیا به خودی خود باید به مخاطبین کلید بدهند و راهگشا باشند .))
آنقدر تنوع تابلو و پیام های مرتبط به صلح زیاد است که هرچه نگاه میکنم تمام نمیشود اتاقی که به تنهایی به اندازه یک دانشگاه می تواند برای مخاطب اطلاعات رایگان داشته باشد.
احساس می کنم قبل از هر چیز ابتدا باید با خودمان آشتی و صلح برقرار کنیم، زندگی ماشینی و دغدغه های روزمره ما را از خود واقعی مان دور کرده و دیگر صدای کودک درونمان را نمیشنویم.
استاد مجید ملک زاده و فرزندش به زبان انگلیسی کاملا مسلط هستند گویی که خود را بدون هیچ کمک و پشتیبانی برای ارسال پیام صلح به اقصی نقاط دنیا آماده کرده اند.
دو ساعت و نیم بدون اینکه متوجه شویم گذشته ، علی رغم میل باطنی مجبور هستیم موزه صلح را ترک کنیم اما قول میدهیم برای ادامه بازدید از این خانه زیبا دوباره و با تعداد بیشتری از مدافعان صلح و دوستی باز گردیم.
آنچه این حقیر با قلم شکسته خود به رشته تحریر درآورده تنها ذرهای از خودگذشتگی مردی بود که مسئولین باید او و همتش را سرلوحه همه جوانان قرار دهند ، مردی که به تنهایی بدون هیچ پشتیبان و ادعایی از نگاه من سفیر صلح واقعی کشورمان است. استاد مجید ملک زاده همه وقت و زندگی خود را وقف تحقیق و جمع آوری اطلاعات مختلف برای فرهنگسازی واژه صلح کرده و بدون شک مدیران و مسئولین ، جامعه خبری، جامعه فرهنگی میبایست توجه ویژهای به چنین افرادی فرهیخته داشته و آنها و ایده هایشان را حمایت کنند. هرچند که همه خوب می دانیم از این نمونه افراد در جامعه ما که بیادعا در سکوت و فروتنی کار میکنند کم نیستند.
حال اگر میخواهید موزه صلح را بهتر بشناسید حتماً با شماره ۰۹۱۳۲۱۰۰۹۲۰ تماس بگیرید و برای یک بار هم که شده به این مکان زیبا و خاص سر بزنید.
نویسنده: شهرزاد بهادری