به گزارش سایت خبری پرسون از بوشهر، دو ماه بعد از مرگ محمد، این بار خبر رسید برادر کوچکتر 9 سالهاش به نام علیاصغر هم در اثر غرق شدن جان خود را از دست داده است.
با انتشار خبر مرگ برادر کوچکتر محمد، دوباره قضاوتهای اهالی مجازی با گفتن این جملات شروع شد:«مشکوک میزنن این خانواده.» ، «معلومه مادرش سر به هواس. چطوری بچه به این کوچیکی رو رهاکرده.» ، « دیگه باید به بچهداریشون شککرد.» ، « مادر و پدر اینا دقیقا کجان که حواسشون به بچه نیست.»
و هزاران کامنت دیگر. اما یکی از اهالی فضای مجازی، ماجرای مرگ علی اصغر را طور دیگری برای بقیه تعریف میکند:« من اهل بندر دیر هستم. آنطورکه شنیدهام، علیاصغر از مرگ محمد خیلی ناراحت بود. چند بار میخواست خودکشی کند و میگفت میخواهم بروم پیش داداشم. بهخاطر همین حرفها، پدر و مادرش خیلی مراقب او بودند تا کاری دست خودش ندهد، اما روز حادثه، از غفلت پدر و مادرش استفاده کرد و به دریا رفت. نیم ساعت بعد، صیادان محلی متوجه جسد او شدند که روی آب آمده بود و بعد خانوادهاش خبردار شدند.»
با خواندن قضاوتهای برخی در فضای مجازی، از صبح چند بار باگوشی پدر تماس میگیریم تا اصل ماجرا را از زبان خودش بشنویم، اما یا جواب نمیداد یا ردمان میکرد. چند ساعت بعد، وقتی با ناامیدی، دوباره شمارهاش را میگیریم، جواب میدهد. صدایش درست مثل آدمهایی است که به ته خط رسیدهاند و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. راحتش میگذاریم تا مویهکند: «نمیدانم چهکنم و سر بهکدام بیابان بگذارم. حکایت من و فرزندانم شده، حکایت یعقوب و یوسف. بعد از محمد، حالا علی اصغرم را هم از دست دادم. »
بیشتر بخوانید؛
غرق شدن یک نوجوان در آب برای جمعآوری ضایعات
ماجرای مشارکت دختر ۱۲ ساله بندرعباسی در خودکشی چیست؟
پدر با تن صداییکه حالا از شدت گریه خشدار شده، میگوید:« روز حادثه، برای انجام کاری بهکنگان رفته بودم که از دهداری با من تماسگرفتند و گفتند بچهات غرق شده است. دیگر نفهمیدم چه میگوید. به سرعت به سمت خانه برگشتم. وقتی رسیدم که کار از کارگذشته و علی اصغرم را از دست داده بودم. پسرم آن روز برای بازی به کنار اسکله رفته بود که ناگهان پایش لیز میخورد و به درون آب میافتد. اولین بار بود که برای بازی به آنجا میرفت. نمیدانم این چه تقدیری است که بر سرم آمده.»
اشک به پدر امان نمیدهد و با شنیدن صدای هقهقاش سکوت میکنیم تا کمیآرام بگیرد: «برای بزرگکردن این بچهها خیلی سختی کشیدم. مادرشان هم زحمت کشیده، اما من بیشتر از او. برایم مهم نیست بعضی از مردم در مورد مرگ پسرم چه میگویند. آنها را به خدا واگذار میکنم. خدا و زن و بچهام از من راضی باشند، مهم نیست دیگران چه میگویند. دیگر خواب و خوراک ندارم. الان رو به بیابان وکوه ایستادهام و نمیدانم تا فردا زنده هستم یا نه.»
منبع: جام جم