به گزارش سایت خبری پُرسون، سید محیالدین حسینی ارسنجانی، فعال رسانهای، در یادداشتی به بحران تدریجی مرگ و فراموشی روستاهای ایران پرداخته و با نگاهی انتقادی، علل این فروپاشی را در سوءمدیریت منابع، تصمیمسازیهای نادرست، مهاجرت روستاییان و بیتوجهی به هویت و اقتصاد بومی جستوجو کرده است. او هشدار میدهد که تداوم این روند، نشانهای از فروپاشی زیستبوم و سرمایه اجتماعی کشور است.
سید محیالدین حسینی ارسنجانی نوشت:
در سالهای اخیر، سوءمدیریت در منابع آب و خاک و بیتوجهی به هویت و کارکرد واقعی روستاهای ایرانی، نهتنها ما را از مسیر توسعه روستایی دور کرده، بلکه به خاموشی تدریجی بسیاری از روستاهای ایران انجامیده است. روستاهایی که روزگاری منبع اصلی تولید محصولات زراعی، باغی، دامی و صنایعدستی بودند، امروز در آستانه نابودی و فراموشی قرار گرفتهاند.
در سالهای نخست پس از انقلاب، نهادها و تشکلهای مردمی و دولتی متعددی برای آبادانی مناطق روستایی و عشایری شکل گرفتند و تا مدتی نیز در زمینههایی چون تعاونیهای روستایی و مشارکت جمعی کشاورزان، نتایج مثبتی به همراه داشتند. با این حال، از میانه دهه هفتاد شمسی به بعد، روند حمایت از روستاها دچار وقفه و عقبگرد شد و سیاستهای اقتصادی و اجرایی به تدریج از مسیر توسعه متوازن فاصله گرفت.
در این میان، فشارهای مالی، سختگیریهای بانکی، و خشکسالیهای مداوم، زندگی بسیاری از کشاورزان و دامداران را با بحران مواجه کرد. بسیاری از روستاها که زمانی سرشار از زندگی، شادی و تولید بودند، امروز تنها به کالبدهایی خالی و خاموش تبدیل شدهاند. از آن همه شور و صفای مردمان ساده و پرتلاش روستایی، دیگر نشانی چندانی باقی نمانده است.
تصمیمهای نادرست، زمینهساز افول روستاها
بخش مهمی از آسیبهای امروزِ روستاهای ایران نتیجهی تصمیمگیریهای ناهماهنگ و سیاستهای ناکارآمد در بخشهای مرتبط با کشاورزی، تعاون و مدیریت محلی است. تغییر سبک زندگی روستایی، ورود بیبرنامه امکانات شهری، و کمرنگ شدن تولیدات بومی، هویت اقتصادی و فرهنگی روستا را تضعیف کرده است.
روستاییانی که تا دیروز خودکفا بودند و مازاد محصولاتشان را به شهرها میفروختند، امروز در تأمین نیازهای اولیه خود دچار دشواریاند و بسیاری ناچار به مهاجرت شدهاند.
آنها که در روستا ماندهاند نیز، با خشکسالی، کمبود منابع، نبود زیرساخت و ضعف حمایتهای اجتماعی دست به گریباناند و تابآوریشان به شدت کاهش یافته است.
ناقوس خاموشی روستاها و بیتوجهی مدیران
افسوس که نتایج مطالعات روستاپژوهان و جامعهشناسان درباره بحرانهای زیستروستایی، کمتر مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. در سه دهه اخیر، روستاها عملاً در حاشیه برنامههای توسعه قرار گرفتهاند و بخش قابل توجهی از توجه و منابع مدیریتی به شهرها معطوف شده است.
بسیاری از شوراها و دهیاریها نیز، به دلیل محدودیت منابع و ضعف نظارت، نتوانستهاند نقش مؤثر خود را در حفظ و احیای حیات روستایی ایفا کنند.
نتیجه آن شده که بخش عمدهای از روستاهای کشور یا خالی از سکنهاند یا با حداقل جمعیت و امکانات به حیات کمرمق خود ادامه میدهند.
این روند نگرانکننده، نشانهای از فروپاشی تدریجی سرمایه اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی کشور است. خروج بیرویه روستاییان از موطن خود، علاوه بر بحرانهای اقتصادی، پیامدهایی چون گسترش حاشیهنشینی، تغییر الگوهای فرهنگی و ضعف تابآوری اجتماعی را در پی داشته است.
روستا؛ نخستین حلقه پایداری تمدن
در هر جامعهای که توسعه پایدار را تجربه کرده، روستا تنها یک سکونتگاه نیست؛ بلکه نخستین حلقهی زنجیره تمدن و ضامن تداوم حیات ملی است. زمانی که این حلقه شکسته شود، کل نظام بقا در معرض خطر قرار میگیرد.
طبق آمارهای رسمی، در دهههای اخیر هزاران روستا در کشور یا بهطور کامل تخلیه شدهاند یا ساکنانشان به شهرها مهاجرت کردهاند. خشکی دریاچهها و تالابها در شرق کشور، فرونشست زمین در مناطق مرکزی، ویلاسازیهای بیضابطه در شمال، و فقر و بیتوجهی در استانهای جنوبی و غربی، همه نشانههایی از این فروپاشی تدریجی است.
راهی برای بازگشت امید
نجات روستاها نیازمند بازنگری بنیادین در سیاستهای توسعهای کشور است. گذار از اقتصاد خطی به اقتصاد چرخشی، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، احیای دانش و فرهنگ بومی، تقویت سرمایه اجتماعی محلی و ارائه مشوقهای واقعی برای ماندگاری در روستا میتواند بخشی از راهحل باشد.
اگر امروز برای احیای حیات روستایی و بازگرداندن نشاط به این زیستبومهای ریشهدار اقدامی نشود، فردا شاید دیگر چیزی از آنها برای حفظ و احیا باقی نماند.
منبع: پُرسون