جامعه ما دچار خشکسالی سیاسی شده است. از آسمان سیاست ایران هیچ گزاره، ایده، اندیشه و ذهنیت قابلارزش و احترامی نمیبارد. زمین سیاست سترون است. یا سخنان پوچ و مهمل است یا سخنان تند و فحاشی و تحقیر و... فرقی هم نمیکند در کدام طرف باشند.
تا وقتی شطرنج سیاست ایران از بازی لحظهای به بازی آیندهنگرانه عبور نکند، صفحهمان همان است که بود؛ پر از مهرههای خسته و حرکات بیهدف و تصمیمهایی که هر بار از نو آغاز میشوند، اما همیشه به یک مات تکراری ختم میگردند.
سالها تأخیر در تصمیمگیریها و اولویت یافتن منافع جناحی بر مصالح ملی، بسیاری از فرصتهای توسعه را از دست داده است. از کاهش ارزش پول ملی و رکود اقتصادی گرفته تا فشار مضاعف بر زندگی مردم، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند اراده ملی و مدیریت یکپارچه هستیم.
درست در همین اوضاع و احوال پیچیده و درهم و عملیات روانی داخل و خارج و ایجاد هراس از بیرون آمدن به اصطلاح غول اسنپبک از کوزه آمریکا و کشورهای اروپایی، به جای وحدت و انسجام گروهها و جریانهای مختلف در کشور و به نمایش گذاردن نقشه راهی برای خروج از بحران، متأسفانه و شوربختانه شاهد اوجگیری تسویه حسابهای سیاسی بیهودهای هستیم که نه به درد دنیا میخورد و نه قطعاً به درد آخرت کسی.
از اصولگرایان نمیخواهم که خلاف حقیقت را بگویند ولی معتقدم که اگر خواهان قدرتمندی نظام مورد حمایت خود هستید سکوت و بدتر از آن ریاکاری نکنید و حقیقتی را که میبینید با ادبیاتی متین و سازنده بگویید والا شما هم در زیانهایی که دیر یا زود به این نظام وارد خواهد شد، شریک هستید.
بدون تردید وضعیت اقتصادی کشور مطلوب هیچ گروهی و جناحی و از همه مهمتر قریب به اتفاق مردم نیست. این واقعیت از فرط وضوح نیازی به اثبات ندارد. بهویژه که اقتصاد برخلاف حوزههای دیگر شاخصهای روشن و قابلسنجشی دارد.
در میان سیاسیون ایرانی آقای قالیباف عجیبترین است. هیچگاه نتوانسته است نوعی ثبات و پایداری که لازمه سیاستورزی موثر است را از خود نشان دهد. عجیبتر اینکه این کار را نه یک بار که چند بار انجام داده است.
آنچه امنیت ملی را به مخاطره میاندازد پایبندی به اصول اقتصاد آزاد نیست، بلکه ابزاری کردن روابط اقتصادی توسط سیاستمدارانی است که بیش از آنکه نگران سطح رفاه مردمان باشند به فکر تحکیم قدرت و اختیارات خود هستند. سیاسیون برای تامین اهداف تنگنظرانه خود حاضر به راه انداختن جنگ هم هستند؛ چراکه به قول کلاوزویتس، «جنگ ادامه سیاست است به روشهای دیگر».
برادرجان اگر در خلوص و اعتقادات انقلابی شما ذرهای تردید داشتم هیچوقت مورد خطاب قرارتان نمیدادم. جناب آقای میرسلیم با یک دنیا تاسف امتیازات ما به حساب خودمان و خطاها و اشتباهاتمان به پای انقلاب و رهبری نوشته میشود و چه سنجش ناجوری است این رفتارهای کج.
شاید غیرمتعارف باشد که به سیاستمداران اعم از آنان که در حکومت هستند یا بیرون آن توصیه شود، ولی با توجه به پدیدههایی که بهطور مکرر شاهد آن هستیم بد نیست که به چند نکته اشاره کنم. اولین توصیه این است که هیچ اقدامی را بدون مشورت دوستان و همفکران یا حتی منتقدان خود انجام ندهید.
پسران سیاستمداران را نمیتوان جدا از پدرانشان ارزیابی کرد و البته نباید گناه آنها را به پای پدرانشان نوشت. در سالهای اخیر فرزندان برخی مسئولان بازداشت و زندانی شدهاند.
هنگام مواجهه با یکمساله سیاستی برای یافتن راهحل، باید دلایل پدیدآمدن آن را بهخوبی درک کنیم. در این راستا شنیدن روایتهای سیاستگذاران و ذینفعان آن سیاست، به ما کمک میکند تا بفهمیم که یکسیاست چرا و چگونه تدوین و اجرا شده است و در صورت نامطلوب بودن آن برای تغییر باید از کجا شروع کرد و پیش رفت.
تعبیر ابربدهکاران بانکی از اواسط دهه ۸۰ و با سردمداری سیاستمداران دولت وقت که گویا همواره لیستی از این گروه را در جیب خود حمل میکرد، وارد بخش های عمومی ادبیات اقتصادی ایران شد.
آیا به وعدههای طالبان باید امیدوار بود و آنها را پذیرفت؟ پاسخ روشن است. نه طالبان و نه هیچ سیاستمدار دیگری، به صرف اینکه وعدهای را دادهاند قابل اعتماد نیستند. پس چه باید کرد؟ آیا همه دروغ میگویند؟ چگونه باید داوری و ارزیابی کنیم؟ مگر سیاستمداری که راستگو باشد نداریم؟ آیا با این حساب سیاست ممتنع و غیرعملی نمیشود؟ برای پاسخ به این نکات باید گفت که در درجه اول بسیاری از سیاستمداران صادقانه وعده میدهند، ولی در عمل قادر به انجامش نمیشوند.
بازسازی عکس سه نفره استالین و روزولت و چرچیل در ایوان سفارت شوروی در تهران توسط سفیر روسیه و رییس نمایندگی دیپلماتیک انگلیس در ایران، سرو صدای زیادی بلند کرد. سرو صداهایی که نشانگر فراموش نکردن وضعیت تحقیرآمیز ایران در آن زمان، توسط این سه ابرقدرت از سوی مردم و سیاستمداران ایرانی بوده است.