به گزارش سایت خبری پُرسون، 1- در جامعهشناسی میخوانیم، اندیشمندان غربی- بهخصوص اندیشمندان قرن 19 و 20- غالبا «مسئلهمحور» بودهاند. یعنی، بسیاری از نظریات در این حوزه مهم علوم انسانی، به دلیل درگیر بودن جامعه دورانِ زندگی آن اندیشمند به یک «مسئله» و «بحران»، ظهور و بروز یافتهاند. مثلا افرادی مثل پارسونز و مرتون و امثالهم که روی نظریه «ساختی کارکری» کار کردهاند یا افرادی که بعد از آنها، روی نظرات «کشمکش» و «تضاد» مطالعه کردهاند یا آنهایی که تلاش کردهاند این دو نظریه را با هم آشتی داده و تلفیقی از این دو داشته باشند، به دلیل این بوده است که، جامعه آن روزهای این افراد، درگیر مسائل حادی شده بود و آنها برای حل این مسائل حاد و خطرناک، شروع به تحقیق و مطالعه و پژوهش کردهاند. «مسئلهمحور بودن» یعنی اول مسئله و مشکلی ایجاد میشود بعد، کارهای مطالعاتی و پژوهشی برای حل آن مسئله آغاز میگردد. «مسئلهمحور» بودن، مهم و کارگشا است اما نه همیشه. بسته به نوع و جنس مسئله، فرق میکند که باید «مسئلهمحور» بود یا پیش از مسئله شدن یک معضل، به فکر چاره افتاد. برخی مسائل پس از بروز، میتوانند جامعهای را ویران کنند. مثل مسائل محیط زیستی که امروز در آمریکا به شکل «یکی از پرهزینهترین فجایع تاریخ جهان» خود را به نمایش گذاشته و در حال بلعیدن لسآنجلس است.
محیط زیست، مسائل آب و هوایی و خشکسالی، از جمله نکاتی هستند که همواره وجود داشتهاند و به جرأت میتوان گفت، هیچ یک از کشورهای دنیا به آن به عنوان «یک مسئله فوری» و «حیاتی» که «باید چارهای اساسی برای آن اندیشید» نگاه نکردهاند. شاید هرازچندگاهی در گوشهای از جهان، با تبلیغات گسترده، نشست یا همایشی برگزار کنند و سران کشورها درباره اهمیت آن، متنهای از پیش تهیه شدهای را بخوانند، ولی به نظر میرسد، پای عمل که میرسد، پای پُرمدعاترین کشورهای دنیا در این حوزه هم میلنگد. فقط وقتی فاجعهای مثل آنچه امروز در لسآنجلس آمریکا به شکل آتشسوزی بزرگ رخ میدهد، محیط زیست و خشکسالی و تغییرات آب و هوایی برای کشورها تبدیل به «مسئله» میشود و اگر همین حالا به رسانههای آمریکایی رجوع کنید، خواهی دید که مملو از گزارشها و یادداشتها و مصاحبههایی است که میگویند اگر منتظر «مسئله شدن خشکسالی» نمانده بودیم و پیش از این چارهای اساسی درباره آن میاندیشیدیم، امروز
75 کیلومتر مربع از شهر به سرعت باد از بین نمیرفت.
100 هزار خانه به صورت صد درصد خاکستر نمیشد، 150 میلیارد دلار در عرض 4 روز دود شده و به هوا نمیرفت و... به عبارتی، وقتی مسئله «آتشسوزی بیسابقه در لسآنجلس» رخ داد، محیط زیست و خشکسالی دوباره تبدیل شد به یک دغدغه و «مسئله»! آنچه در لسآنجلس رخ داد، یک هشدار به همه است. هشدار نسبت به این امر مهم که، اولا محیط زیست و مسئله خشکسالی، یک مسئله فانتزی و از سر شکمسیری نیست و ثانیا، تا کار از کار نگذشته همه کشورهای دنیا از جمله کشور عزیز خود ما باید برای آن چارهای بیندیشند.
2- مهرماه سال 99 بود که دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا طی نشستی مطبوعاتی در کاخ سفید گفت: «8 تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردهایم، ولی آنچه دیدیم، تابوتِ سربازان ما بود و این شرمآور است.» او در سال 95 هم گفته بود «نظام آموزش و پرورش ما دیگر کارایی ندارد و بیست تریلیون بدهی داریم که بیشتر از هر زمان دیگر است.... زیرساختهای آمریکا در وضع خوشایندی نیست و نظام آموزش و پرورش هم کارایی خود را از دست داده است...» جو بایدن، رئیسجمهور فعلی آمریکا نیز طی 15 ماهی که از جنگ غزه میگذرد، چیزی بالغ بر 30 میلیارد دلار صرف کمک به رژیم صهیونیستی کرده است و طی سه سال گذشته نیز رقمی بالغ بر 200 میلیارد دلار به اوکراین و زلنسکی کمک کرده است. حالا این اعداد و ارقام و اخبار را که منبع انتشار آنها، خود غربیها و مقامات رسمیشان است، بگذارید کنار اظهارات اخیر رئیس آتشنشانی لسآنجلس که گفته است: «بودجه ندارم!» او میگوید، کاهش بودجه اداره تحت امرش، باعث کاهش توانایی آتشنشانی و اختلال در فعالیت آن در مهار آتشسوزی شده است. خانواده ترامپ هم اعتراض کرده است که اگر آن همه پول مالیاتدهندگان آمریکایی را به زلنسکی نمیدادیم، (از کمک نجومی مالی و تسلیحاتی به رژیم صهیونیستی نام نمیبرند!) امروز شاهد این افتضاح و رسوایی نبودیم. به عبارتی، کشوری که 8 تریلیون دلار پول زبانبسته را در غرب آسیا برای هیچ و پوچ حیف و میل کرده، طی 15ماه 30 میلیارد دلار به رژیم صهیونیستی برای کشتار زنان و کودکان کمک کرده است و طی 3 سال گذشته نیز 200 میلیارد دلار را برای نجات اوکراین، تلف کرده است، هم خود، و هم پادوهای رسانهایاش در داخل و خارج کشورمان، مدام میگویند، ایران نباید به متحدان منطقهایاش کمک کند! این در حالی است که اولا؛ رقم و عدد کمکهای ایران به متحدانش، در مقابل این رقم و اعداد شبیه به شوخی است، ثانیا؛ آمریکاییها آن حجم عظیم از پول مالیاتدهندگان خود را حقیقتا به فنا دادهاند، ولی ما در حفظ امنیت خود با جبهه مقاومت مشارکت کردهایم.
3- در کار رسانه، اصطلاحی داریم با عنوان «دروازهبانی خبر». این اصطلاح یعنی، شناخت بموقع اخبار و سوژههای خبری مهم و بازنشر آن. به عبارتی، وقتی خبری «مهم» بود و افکار عمومی دنیا را درگیر کرد، رسانهها مثل یک دروازهبان، آن را گرفته و روی آن مانور رسانهای میدهد. اخبار مربوط به آتشسوزی بیسابقه آمریکا، به لحاظ خبری «مهم» است چون تمام عناصر لازم برای «مهم» بودن را دارد. هم حادثهای عظیم و بیسابقه است - چرا که به قول بایدن، لسآنجلس را شبیه به شهری بمباران شده و جنگزده کرده است - و هم جای پرداختن از زوایای گوناگون مثل همین زاویه محیط زیستی، سوء مدیریت و یا مقایسه آن با شرایط غزه را دارد - اما بخشی از طیفی که در ایران آنها را «غربزده» مینامند، دیروز شنبه اخبار این آتشسوزی عظیم و خسارتبار را در صفحات نخست خود به طور کامل «سانسور» کردند. دلیل این امر در خوشبینانهترین حالت این است کارشان غیرحرفهای است و کار رسانه را بلند نیستند! اما این امر میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد. واقعیت این است که برخی در ایران، غربیتر از خود غربیها هستند. چرا که امروز، بزرگترین انتقادات علیه بیکفایتی نظام سیاسی حاکم بر آمریکا در مهار این آتشسوزی را همین کارشناس غربی و رسانههایشان میکنند. اما غربگرایان ما، غرب را «همیشه قهرمان، پیروز و موفق» میخواهند. یکی از آنها اخیرا در جلسهای با عنوان وفاق ملی گفته است: «واقعیت این است که از این بین تنها آمریکاست که مؤلفههای قدرت جهانی را دارد و الباقی همگی قدرتهای منطقهای هستند و تا 25 سال آینده هیچ کشوری نمیتواند قدرت آن را به چالش بکشد.»(!) این در حالی است که ترامپ با شعار «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» به پیروزی رسید. «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» یعنی اولا؛ آمریکا بزرگ نیست و ضعیف شده است و ثانیا؛ مردم آمریکا هم این واقعیت را پذیرفتهاند که اگر نپذیرفته بودند، به آن رای نمیدادند. اما غربگرایان ما این واقعیت را نمیتوانند بپذیرند!
منبع: کیهان