به گزارش سایت خبری پُرسون، جعفر بلوری در یادداشتی نوشت:
1- «از یک مادر فلسطینی که با او آشنایی دیرینه داشتم خواستم، یکی از لالاییهایی را که برای کودکان خود میخوانند، برایم ارسال کند. قصدم این بود تا نوهام را از همان کودکی با خواندن لالاییهای عربی با زبان عربی آشنا کنم و برای این کار، از ترانههایی که مادران فلسطینی در لالاییهایشان استفاده میکنند، بهره ببرم. ترانهای عربی برایم فرستاد. فایل را که باز کردم دیدم شعری است سراسر حماسه، جنگ و شهادت. تصور کردم فایل را اشتباه فرستاده است. دوباره پیام دادم و نوشتم به نظر میرسد فایل را اشتباه فرستادهای، این که لالایی نیست. مادر فلسطینی در جوابم نوشت ما 70 سال است که با این ترانهها برای نوزادانمان لالایی خوانده و به خواب میبریمشان...» (نقل به مضمون)
خطوط بالا اظهارات یکی از فعالان زن ایرانی در حوزه بینالملل و مقاومت است که چندی پیش در فضای مجازی دیدم. در این خطوط بیش از هر چیز دو نکته توجه را جلب میکند: یک) مقاومت دو) سبک زندگیِ مقاومت. در این نوشتار میخواهیم این دو و ارتباطشان با تحولات منطقه از جمله آنچه بر سوریه گذشت را بررسی کنیم.
2- «مقاومت»، نقطه مقابل تسلیم و سازش است؛ مقاومت، معلول است نه علت. به این معنا که، به علتِ بروز یک زورگویی یا گردن کلفتی است که، مقاومت شکل میگیرد. این مقاومت میتواند از سوی یک دانشآموز مقابل زورگوییِ همکلاسی زورگویش برای گرفتن پول توجیبی «شکل» بگیرد، میتواند در شکلی کلان، از سوی یک گروه، یا کشور در برابر یک گروه یا کشور زورگوی دیگر شکل بگیرد. مقاومت برای توقف زورگویی و گردن کلفتی است. برای متوقف کردن زورگو و مستکبر و برای رسیدن به ثبات و آرامش و صلح است. «سبک زندگی» هم یعنی درونی کردن یکسری امور که در نهایت، شخصیت و منش و رفتار و اندیشه ما را شکل میدهد. نتایج «سبک زندگی» شدن یک مسئله-اینجا مقاومت- خود را در کوچکترین امور و کنش فرد نشان میدهد. در نحوه لالایی خواندن برای نوزاد و کودک، در نحوه قصه گفتن، در نحوه درس خواندن، خریدن کردن، حرف زدن، دعا کردن، خوردن، خوابیدن، جنگیدن، اندیشیدن، موسیقی ساختن و....حتی در نحوه مُردن! خود را نشان میدهد. برای فهم راحتتر کمی به ساکنان غزه فکر کنید؟ آنها چگونه درس میخوانند، چگونه حرف میزنند، چگونه نماز میخوانند، چگونه بزرگ میشوند، چگونه میجنگند، چگونه زندگی میکنند و چگونه میمیرند؟ مقاومت در غزه، درونی شده است. تبدیل به سبک زندگی فلسطینیها شده است. بنابراین «سبک زندگی مقاومت» یعنی، «نوعی تفکر، نوعی اندیشیدنِ مبتنی بر یک باور قلبی» که فرد را به ایستادن مقابل سلطهگر و نظام سلطه متعهد میکند. خلاصه این که، میشود بروز این سبک زندگی را در افکار و رفتار و در جزئیترین کنشهای فرد دید...
به نحوه شهادت یحیی سنوار نگاه کنید!
3- مقاومت یک شِق «سختافزاری و جنگ سخت» دارد و یک شِق «نرم» و درونی شده و به شکل دقیقتر، «سبک زندگی شدگی» دارد. برای موفقیت و رفع زورگویی و استکبار، هر دوی اینها توامان لازم است. ما فکر میکنیم یکی از دلایل مهم سقوط 11 روزه دمشق، در همین نکته نهفته است.
چگونه؟! بخوانید: در مقاومت اگر فقط جنبه سختافزاری و جنگ سخت، مورد توجه قرار بگیرد، با اولین ضربه، احتمال فروپاشی وجود دارد. ارتش سوریه به دلیل کمبود تجهیزات نظامی یا قوی بودن آن 37 گروه تروریستی و تکفیری نبود که سقوط کرد. ارتش سوریه، هم جنگنده داشت، هم نیروی دریایی داشت، هم تجهیزات نظامی و هم دهها هزار نظامی و تجربهای به بزرگی چند دهه. ارتش سوریه به لحاظ سختافزاری و تجهیزات نظامی، از تروریستهای اجارهای تحریرالشام، کمتر نداشت. آن عامل مؤثر و اصلی که باعث سقوط دمشق شد، درونی نشدن «مقاومت» بین نظامیان ارتش سوریه و حتی مردم بود. به عبارت کاملتر، «مقاومت» تبدیل به سبک زندگیِ مردم و ارتش سوریه- بنا به دلایل متعدد- نشده بود. ارتش سوریه اگر به مقاومت «باور» داشت و آن را درونی کرده و تبدیل به سبک زندگیاش کرده بود، قطعا کمر تروریستهای تکفیری را خیلی راحت میشکست.-یا لااقل به این سرعت فرو نمیپاشید- از خود سؤال کنیم، چگونه کشوری که بیش از 40 سالِ موفق، در خط مقدم مقاومت بود، ناگهان طی 11 روز سقوط میکند؟! آیا اگر «جیش الوطنی» با آن سابقه درخشان در دوران یکهتازی داعش و آن سبکِ مقاومت منحصر به فردش، منحل نشده بود، باز هم دمشق سقوط میکرد!؟ حتما خیانتها، کمکاریها، «بیتوجهی به هشدارها و لزوم اصلاحات»، در این سقوط تاثیر داشته است اما مهمترین دلیل، «سبکِ زندگی نشدن مقاومت» در میان سوریها-چه نظامیان و چه غیر نظامیان- بود. حزبالله لبنان و حماس را نگاه کنید! اگر صرفا متکی به «مقاومت سختافزاری و جنگ سخت» بودند، با شهادت سید نصرالله و یحیی سنوار، این دو جنبش فرو میپاشید. بنابر این اگر در حوزه «سختافزاری» ضربه بخوریم اما «اراده» و «درونی شدگیِ مقاومت» پابرجا باشد، مقاومت ادامه پیدا میکند و «ادامه» هر چیزی از جمله مقاومت، در نهایت به پیروزی منجر میشود.
4- بسته به جا و مکان و شرایطِ محیطی و فرهنگی، بسته به باورها و اعتقادات دینی و غیر دینی، این «سبک زندگیِ مقاومت»، میتواند متفاوت باشد. غزه چون خط مقدم مقاومت و جنگ است، چون ساکنانش مسلمانند، «سبک زندگی مقاومتِ» آن به یک شکل است.... مایی که در ایران زندگی میکنیم و مسلمانیم با آن کس که در آمریکا زندگی میکند، سبک زندگی مقاومتش میتواند به شکل دیگری باشد. به عنوان مثال راه افتادن جنبش boycott Israeli Products «تحریم کالاهای اسرائیلی» در غرب و ضربه به اقتصاد رژیم صهیونیستی که از اعتقادِ «نباید بیاعتنا بود، باید مقابل ظلم ایستاد و...» سرچشمه گرفته است، «سبک زندگی مقاومتِ» آنهاست. اعتراضهای دانشجویان و اساتید دانشگاههای آمریکا به جنایات هولناک رژیم صهیونیستی که به قیمت، اخراج، تعلیق، زندان و محرومیتهای اجتماعی انجام میگرفت، یک مثال دیگر میتواند باشد. وقتی «مقاومت» تبدیل به «سبک زندگی شد»، بسته به شرایط، شکلی به خود میگیرد و راهی برای جلوگیری از آن زورگویی و استکبار مییابد.
5- به قول رهبر انقلاب «مقاومت فقط به معنای ایستادگی در برابر دشمنان نیست، بلکه به مفهوم عمیقتر و گستردهتری از ایستادگی در برابر مشکلات، تقویت روحیه خودباوری و داشتن سبک زندگی مبتنی بر ایمان، تقوا و تلاش است...» یا «...مقاومت به معنای واقعی کلمه، سبک زندگیای است که یک ملت را از ضعف و تسلیم به اوج عزت و اقتدار میرساند.» همینطور این جمله که «اگر مقاومت در میان مردم به یک فرهنگ تبدیل شود، نهتنها در میدانهای نبرد، بلکه در زندگی روزمره، در اقتصاد، در دانش و در هنر نیز معجزه میکند.» بنابراین از نگاه رهبر حکیم انقلاب، مقاومت باید در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مردم ریشه بدواند و به یک فرهنگ تبدیل شود و به یک «سبک زندگی» تبدیل شود.
سبک زندگی مقاومت، از نحوه تربیت فرزندان تا شیوه مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم را در بر میگیرد. تجربه شکست ارتش سوریه و سقوط دمشق نشان داد که اگر مقاومت تنها به ابزارهای نظامی محدود بماند و به عمق باور مردم و نیروها نفوذ نکند، آسیبپذیر خواهد بود. در مقابل، حرکتهایی مانند حزبالله و حماس، که مقاومت را بهعنوان یک سبک زندگی پذیرفتهاند، حتی در صورت ضربهخوردن نیز پابرجا مانده و ادامه پیدا میکنند.
منبع: کیهان