چگونه علی کریمی تبدیل به لیدر سیاسی شد؟

امروزه روشنفکران عرصه عمومی محبوبیت خود را از دست داده‌اند و رسانه‌ها و سلبریتی‌ها بر جای آن‌ها نشسته‌اند. نمونهٔ بارز این امر را می‌توان در جایگاهی که علی کریمی در عرصه عمومی دارد و نقشی که به عنوان اپوزیسیون بازی می‌کند دید.
تصویر چگونه علی کریمی تبدیل به لیدر سیاسی شد؟

به گزارش سایت خبری پرسون، «وظیفه روشنفکر نقد نهاد‌های قدرت است. یک اصل مهم که در طول تاریخ و در عرض جغرافیا به اثبات رسیده، این است که قدرت بدون نقد فساد می‌آورد. اخلاقی‌ترین آدم‌ها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر به طور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند، دچار خودشیفتگی می‌شوند و پس از این به باتلاق حکومت ایدئولوژیک می‌غلتند. بعد از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است، بر سلطان مباح می‌گردد! نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد؛ شجاعت ِ پرداخت ِهزینه! گروهی از روشنفکران هم هستند که کار سخت تری در پیش می‌گیرند و آن آگاه‌سازی توده‌های مردم است. در این معنی روشنفکر فردی است با یک قوه ذهنی وقف شده برای فهماندن، مجسم کردن و تبیین یک پیام، یک نظریه، یک رویه، فلسفه یا اندیشه، هم برای همگان و هم به همگان. کسی که قرار است توده‌های مردم را آگاه کند، از یکسو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیر تخصصی سخن بگوید. این کار شبیه بندبازی است. اگر کمی تخصصی‌تر سخن بگوید، مخاطبانش سخنش را نمی‌فهمند و اگر کمی عوامانه‌تر سخن بگوید، به سرعت دچار پوپولیسم، عوام زدگی، می‌شود!»

ادوارد سعید، وظیفه روشنفکر

امروزه روشنفکران عرصه عمومی محبوبیت خود را از دست داده‌اند و رسانه‌ها و سلبریتی‌ها بر جای آن‌ها نشسته‌اند. نمونهٔ بارز این امر را می‌توان در جایگاهی که علی کریمی در عرصه عمومی دارد و نقشی که به عنوان اپوزیسیون بازی می‌کند دید. سوال اینجاست که برای چرا، از جهت مثال، علی کریمی بدون کمترین میزانی از دانش سیاسی چنین جایگاهی را اشغال کرده؟ مگر این مملکت آدم فرهیخته و سیاست‌دان با تجربه کم دارد؟

این تغییر مرجعیت فکری جامعه از روشنفکران و کنش‌گران سیاسی به سلبریتی‌ها، تبعات بدی برای عرصه عمومی دارد و ریشهٔ آن را باید در گسترش فرهنگ مصرف‌گرایی و سیاست‌زدایی از شهروندان جست و جو کرد.

روشنفکری چیست؟ روشنفکر کیست؟

روشنفکری، به معنایی که امروز می‌شناسیم، از اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد. ماجرا به متهم کردن یک شهروند بی‌گناه به جاسوسی بازمی‌گشت. نام این شهروند دریفوس بود و با اینکه همه می‌دانستند بی‌گناه است به جرم جاسوسی در زندانی شده بود. اما درست در همین لحظه که همه از آزادی دریفوس ناامید شده بودند، رخدادی در فضای مطبوعاتی فرانسه همه چیز را تغییر داد. این رخداد عبارت بود از انتشار مقاله‌ای نوشته «امیل زولا» نویسنده معروف فرانسوی که بعد‌ها به یکی از مشهورترین مقالات در تاریخ روزنامه‌نگاری جهان مبدل شد.

مقاله زولا در واقع نامه‌ای سرگشاده به رئیس جمهور فرانسه بود و با عبارت من متهم می‌کنم آغاز می‌شد. زولا برای نخستین بار و به شکلی بی‌سابقه مقامات عالی ارتش را به سرپوش گذاشتن روی پرونده دریفوس متهم کرد. وی با استفاده از اعتبار و محبوبیتی که داشت در دفاع از بی‌گناهی دریفوس افکار عمومی را مورد خطاب قرار داد و دست‌درکاران دادگاه نظامی را به زیرپا گذاشتن قانون و ساخت مدارک جعلی متهم کرد.

در همان روز انتشار، حدود دویست هزار نسخه از روزنامه‌ای که مقاله زولا را نشر داده بود به فروش رسید. زولا را به‌خاطر نوشتن این نامه محاکمه و به یک سال زندان و پرداخت سه هزار فرانک محکوم کردند. وی به توصیه دوستانش به انگلستان گریخت و در آنجا به فعالیت و مبارزه خود در این زمینه ادامه داد. همانطور که ادوارد سعید می‌گوید، ریشه مفهوم «روشنفکر» به معنی امروزی آن را می‌توان در روند دادگاه دریفوس یافت. پس از انتشار نامه زولا، بیانیه‌ای با امضای حدود سیصد نفر که در میان آن‌ها نام بسیاری از نویسندگان، هنرمندان، و دانشمندان فرانسه، از جمله امیل دورکیم، ژورژ سورل، کلود مونه و مارسل پروست نیز به چشم می‌خورد، در همان روزنامه به چاپ رسید که این بیانیه نیز محاکمه افسر یهودی را غیرقانونی اعلام می‌کرد.

این نوشته که در نزد افکار عمومی به «بیانیه روشنفکران» شهرت یافت، ارتش و دادگستری آن زمان فرانسه را در موضع ضعف قرار داد، جایگاه ویژه‌ای به روشنفکران فرانسه بخشید، و نقش و نفوذ آنان را در جامعه و افکار عمومی گسترش داد. پس از این واقعه بود که «آناتول فرانس» یکی از نخستین تعریف‌ها را از «روشنفکران» به‌دست داد: «روشنفکران آن گروه از فرهیختگان جامعه‌اند که بی‌آنکه تکلیفی سیاسی، ورای فعالیتی در محدوده حرفه ایشان، به آن‌ها واگذار شده باشد، در اموری نیز دخالت می‌کنند و نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند که معطوف به منافع و مصالح عمومی جامعه است.»

باید گفتار ادوارد سعید را نیز به این اضافه کنیم که معتقد بود روشنفکر فردی است که به وضع موجود تن نمی‌دهد، بلکه در پی تغییر آن است. اما دربرابر این، می‌توان سلبریتی‌ها را افرادی نامید که در پی تثبیت وضع موجود هستند.

سلبریتیسم چیست؟ سلبریتی کیست؟

سلبریتی به شخصی گفته می‌شود که معمولا در زمینه‌های هنر، تجارت، سرگرمی، ورزش، رسانه، مدل، سیاست و نظایر آن، دارای نوعی شهرت و معروفیت گسترده باشد. چنین شخصی به‌راحتی از طریق مردم به‌ویژه قشر جوان قابل شناسایی است و به رسمیت شناخته می‌شود. سلبریتی‌ها اغلب از طریق رسانه‌های جمعی به‌ویژه تلویزیون، سینما، نشریات و شبکه‌های اجتماعی به سرشناسی‌شان افزوده می‌شود و علت آن، پرداختن زیاد به موضوعات چهره‌ها در رسانه‌ها در جهت تغذیه مطالب نشریات و پایگاه‌های خبری است. این اتفاق منجر به درآمدزایی آن‌ها نیز می‌شود.

سلبریتی حاصل تجاری شدن عرصه‌ها مختلف حیات است. از دهه هفتاد میلادی به این سو، گسترش رسانه‌های جمعی و فراگیر شدن صنعت سرگرمی به اوقات فراغت جنبه‌ی تجاری بخشید و اشکال جدید شهرت و معیار‌های منزلت را پدید آورد.

در قرن بیست‌ویکم، رسانه‌ها دسترسی مخاطبان به اطلاعات مربوط به سلبریتی‌ها را افزایش دادند و به این ترتیب سلبریتی‌ها هرچه بیشتر در معرض انظار عموم قرار گرفتند و بر اهمیتشان نیز افزوده شد. شرکت‌های تجاری نیز به طور روزافزونی از سلبریتی‌ها برای تبلیغات خود استفاده کردند. تبلیغات حضور دارند و استفاده از آن‌ها در چند دهۀ گذشته افزایش چشمگیری داشت هاست. در سال ۱۹۷۵، ۱۵ درصد از تبلیغات تلویزیون با حضور سلبریتی‌ها ضبط می‌شده است که در ۱۹۷۸ این میزان به ۲۰ درصد افزایش پیدا می‌کند. تخمین زده می‌شود که در سال‌های اخیر از هر چهار تبلیغ تجاری، در یکی از آن‌ها از سلبریتی‌ها استفاده شده است.

کارکرد روانشناختی منطق سلبریتیسم نقش مهمی در مطرح شدن گسترده سلبریتی‌ها داشته است. سلبریتی‌ها برای شهروندان امکان گریز از امور عادی روزمره، الگویی خیالی از زندگی خوب، و رهایی موقت از تنش‌ها و اضطراب‌ها و نگرانی‌های زندگی مدرن را فراهم می‌کنند. آن‌ها نمایشی از آن «خوشبختی» خاصی هستند که سرمایه‌داری وعده می‌دهد. شهروندان نیز با کحو شدن در آن‌ها به این «نمایش» خوشبختی می‌پیوندند. چنین الگویی کاملا با یک جامعه مصرفی انطباق دارد. از منظر ژان بودریار، یکی از ویژگی‌های جامعه مصرفی ساختن اسطوره خوشبختی و خدایان برابری و رفاه است. در جنین جوامعی خوشبختی از معانی و معیار‌های واقعی‌اش، که لزوما جمعی است، فاصله گرفته و با اصول فردگرایانه پیوند می‌خورد.

به این ترتیب بود که با افزایش توجه روزافزون به سلبریتی‌ها، قدرت تاثیرگذاری آن‌ها نیز افزایش یافت و نهایتا به عرصه‌های معرفتی نیز نفوذ کرد. در واقع سلبریتی‌ها در دهه‌های اخیر نوعی «قدرت معرفتی» به دست آورده اند. قدرت معرفتی به معنای توانمندی اثرگذاری بر دانش، افکار و باور‌های دیگران است. برای مثال این قابلیتی که یک معلم در نسبت با دانش آموزانش از آن برخوردار است، نوعی قدرت معرفتی است. اما قدرت معرفتی یک وجه سلبی نیز دارد و آن عبارت است از توانمندی توقف تاثیرگذاری معرفتی دیگران؛ امری که از طریق بی‌اعتبارسازی قدرت معرفتی دیگران میسر می‌شود. اینجاست که می‌توان از تئودور آدورنو فیلسوف آلمانی وام گرفت و نشان داد چگونه فرهنگ تبدیل به صنعتی در دست سلبریتی‌هایی شده که منطق بازار در آن حرف نخست را می‌زند؛ منطقی که بر این پایه وضع شده که هر فرهنگی که بتواند پول بیشتری خلق کند، اعتبار بیشتری می‌یابد.

پس در نهایت چه خواهد شد؟!

بسط تاثیرگذاری سلبریتی‌ها به عرصه معرفتی، از طرفی حاصل تجاری شدن تمام عرصه‌های زیست انسان بود و از طرف دیگر به تشدید هرچه بیشتر آن نیز دامن زد؛ و امروز با سلبریتی‌هایی مواجه هستیم که بدون داشتن دانش و تخصص کافی، در امور مختلف ارزشی و معرفتی نظر می‌دهند و بر مخاطبان خود تاثیر می‌گذارند؛ حتی در امر خطیری همچون سیاست. امروز سلبریتی‌ها بر جایگاه کنشگران سیاسی و روشنفکران عرصه عمومی تکیه زده اند و اعتبار و اثرگذاری روشنفکران و کنشگران از اعتبار و اثرگذاری تهی شده است. نتایج تاسف‌بار این روند، تهی شدن عرصه عمومی و قلمرو سیاست خواهد بود.

منبع: رویداد 24

717537