به گزارش سایت خبری پرسون، کتاب معمولیِ معمولی شامل پنج داستانکوتاهی است که منتخب ششمین سیمرغ جایزه داستان کوتاه در نیشابور هستند. داستان به اعتبار ماهی خاور نوشته دریا چوبین؛ داستان شایسته تقدیر در بخش ملی، داستان دربهدر نوشته معصومه دهنوی یکی از برگزیدگان بخش منطقهای، داستان مینای خالی نوشته سارا عیشآبادی دیگر برگزیده بخش منطقهای، داستان شکوفه گیلاس نوشته فاطمه داغستانی شایسته تقدیر در بخش برگزیدگان بخش منطقهای و داستان کسی که نبود نوشته خاطره قیصری شایسته تقدیر در بخش برگزیدگان بخش منطقهای است.
ششمین سیمرغ جایزه داستان کوتاه در نیشابور از نیمه تابستان ۱۴۰۱ آغاز به کار و در سطح ملی و بینالمللی فعالیت کرد. ۶۰۰ نویسنده از داخل و خارج از کشور در این رویداد فرهنگی شرکت کردند. بیشترین داستانها به ترتیب از استانهای تهران، خراسان رضوی، فارس، اصفهان، خوزستان و گیلان ارسال شد. همچنین از هشت کشور امریکا، انگلیس، افغانستان، تاجیکستان، مالزی، اتریش، سوئد و ترکیه داستانهایی به دبیرخانه این جایزه ادبی رسید.
داوران ششمیندوره جایزه داستان سیمرغ، انسیه ملکان، کاوه فولادی نسب، مهیار رشیدیان (در هیأت داوری) و محمد اسعدی، معصومه قدردان و امیرحسین روح نیا (در هیأت انتخاب) بودهاند و دبیری این دوره را مصطفی بیان بر عهده داشته است.
انجمن و جایزه داستان سیمرغ از سال ۱۳۹۴ تا به امروز با حمایت از خیران فرهنگی، حمایت مردمی و اسپانسرها، چاپ سه مجموعه داستان و برگزاری ۶ دوره جایزه داستان سیمرغ را در کارنامه ادبی خود دارد.
قسمتی از متن کتاب
من و معصومه و سهراب، تمام ماه آخر تابستان را مشغول جمعکردن هر سنگ بزرگ و سنگریزهای که چشم میدید و پاهایمان حس میکرد، کردیم.
برای نابودشدن هرآنچه که شاپور از جوانی تا به الان از خودش ساخته بود و اسم و آوازهای که بین شاخهای منطقه سر زبانها انداخته بود، فقط همین نشان دادنِ هراسِ دیوانهوارش را کم داشتیم که آن هم با کیسههای سنگی که از باغچه و حیاط و پای گلدانها پر میشد. سر کوچه میگذاشتیم جور شد.
سنگ شده بود بلای جانمان. هفتسنگ و خطپا و یکقلدوقلو سنگپرانی به گنجشکها و گربهها، به خاطراتمان پیوست.
شاپورِ از عرش به فرش آمده حالا اگر سنگی میدید انگار که عزرائیل را دیده باشد و یا دست خشکشده و بیحسش به جان آمده باشد به جانمان میافتاد. از درد فریاد میکشید و سربه زمین و دیوار میکوبید و فحاشیهایش تا دو خانه آن طرفتر میرفت.
آخرین باری که در پنهان کردن و جمع کردن سنگها کوتاهی کردیم. سنگ فرورفته در نان سنگکی گه لقمه شاپور بود او را چنان دیوانه کرد گه وقتی سنگ را به سمت خواهرم پرتاب کرد، مجبور شدیم معصومه را برای جراحتش بستری کنیم. اما برای همیشه چشم چپش کورشد و در خانه ماند و ترشید.
تمام ماجرا اما زیر سر فخری بود.
(صفحه ۹۶ داستان کسی که نبود)
کتاب «معمولیِ معمولی» شامل داستانهای برگزیده «ششمین جایزه داستان سیمرغ» با مقدمه و گردآوری مصطفی بیان در ۱۵۰ نسخه و ۱۰۸ صفحه در سال ۱۴۰۲ منتشر شد.
منبع: ایرنا