به گزارش سایت خبری پرسون، از سال 98، به این نتیجه رسیدند که استراتژی «انتخاب بین بد و بدتر» و «مجلسی با تندروی کمتر» اشتباه بوده است. حاضر نیستند کاندیدای نیابتی و به تعبیری زنندهتر «اجارهای» داشته باشند. حال، پرسش اینجاست که این استراتژی از کی اشتباه بوده است؟ آیا فقط برای ما اشتباه است؟ یا برای کسانی که در گذشته، ما کاندیدای نیابتیشان بودهایم و زورمان نرسیده کاری برایشان بکنیم نیز اشتباه بوده است؟
قبیلهگرایی عجیبی بر گروههای سیاسی در جامعه ما حاکم است. گویی حاضر نیستند بیرون از حلقه خود را آدم حساب کنند! رفتارمان بهگونهای است که گویی ما محور مدار عالمیم! همه چیز با ما معنا میشود و حول ما شکل میگیرد! اگر ما را در انتخابات راه دادند، جامعه روزنه نور و امید پیشرفت یافته است. اگر هم ما راهی به انتخابات نیافتیم، یا دیگر از سنمان گذشته بود، جامعه در بنبست است! همه چیز تمام شده! هیچ کاری نمیشود کرد! تاریکی مطلق! کتمان نمیشود کرد: حال جامعه خوب نیست و بیشک، مقصر اول این بدحالی کسانی هستند که این جور روزنههای امید را سد کردهاند.
اما برخی از ما اصلاحطلبان نیز چون آدمی میمانیم که بر بالین جامعه بسان بیمار محتضری نشسته و روز و شب در گوش او میخواند:تو میمیری، دیر یا زود! چند ماه دیگر یا تا سال دیگر خواهی مرد!جامعه در این وضعیت فرساینده، مستأصل است. ما نهتنها، نسخهای برای خروج از این استیصال نداریم بلکه هر نوع عملی را نیز نفی و فلج میکنیم.
برخی اصلاحطلبان کشف کردهاند که «هیچ تغییر رویکردی در حاکمیت دیده نمیشود! در بر همان پاشنه میچرخد». گفت از کرامات یار ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است! خب برنامه شما در این وضعیت بغرنج، برای برهمزدن این بازی یکطرفه چیست؟ به صرف گفتن اینکه «نمیشود و نمیگذارند» که دردی از مردم درمان نمیشود! برخی جوری رفتار میکنند که گویی منتظرند تمامیت خواهان، بروند در اتاقشان و در را ببندند و به کارهایشان فکر کنند تا متنبه شوند. بعد با رخی شرمگین و گردنی کج، سراغ اصلاحطلبان بیایند و بابت کارهایی که کردهاند عذرخواهی کنند و از ایشان بخواهند که پشت فرمان قدرت بنشینند.
نمیشود در عرصه سیاست خارجی، دعوت به رئالیسم و عملگرایی کرد و در عرصه داخلی این اندازه رمانتیک تحلیل کرد.
شرق