به گزارش سایت خبری پرسون، فرازهای این دعا عبارت است از:۱- عشق به «احسان» و نفرت از«عصیان»۲- فسق و حریم گناه ۳-ربط خشم خدا با آتش دوزخ ۴-مددخواهی از خدا
أَللّـهُمَّ حَبِّبْ اِلَیَّ فـیهِ الاِْحْسـانَ وَ کَرِّهْ اِلَیَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ
وَ حَرِّمْ عَلَیَّ فیهِ السَّخَطَ وَ النّیرانَ بِعَـوْنِکَ یا غِـیاثَ الْمُسْتَغیـثینَ.
عشق به «احسان» و نفرت از «عصیان»
نیکی و بدی، هر دو از انسان سر می زند و «احسان» و «عصیان» کار انسانهای نیک و بد است.
پرداختن به احسان و اجتناب از عصیان، وقتی ارزش دارد که به صورت یک ملکه و خصلت ذاتی و سجیّه اخلاقی درآید، نه مقطعی و نه لحظه ای. و این در صورتی است که ریشه در قلب انسان داشته باشد.
عشق به نیکی و نفرت از زشتی و گناه، در دل انسان باشد. باید انگیزه ها درونی و قلبی شود. احسان، باید «محبوب» انسان شود و فسق و عصیان، «منفور».
علاقه و عشق به چیزی، انسان را نستوه می کند. اگر نیکی، محبوب ما شود، دیگر نیازی به تحریک و انگیزش خارجی نیست، احتیاجی به ایجاد انگیزه نیست. خود آن حبّ و علاقه، ما را به طرف احسان می کشد. طوری که اگر نیکی نکنیم، ناراحتیم. عشق به یک عمل نمی گذارد انسان از آن خسته شود. مهمّ آن است که به این «مرحله» برسیم. در این صورت، سرزدن «حسنات» از ما، مؤنه و زحمتی ندارد.
عمل صالح و احسان، ثمره ای است که از درخت «حبّ» می روید و «حبّ احسان» بذری است که تلاش دائمی در جهت «نیکوکاری» را می رویاند.
«فسق» و حریم گناه
فسق، در لغت، بمعنای بیرون آمدن هسته از پوسته و قشر است.
وقتی هسته ای را بکارند، پس از مدّتی که پوسته ظاهری اش پاره و شکافته شود و جوانه بزند، این را «فسق» گویند.
امّا کاربرد فسق در مورد گناهان به این معنی است که مسلمان خداشناس، در حریمی از مقرّرات و «باید»ها و «نباید»ها به سر می برد و قوانینی بر زندگی و رفتار مؤمن حاکم است. این دستورها و قوانین، همچون پوسته ای او را محدود می کند، در حصاری محکم نگه داشته است. فرمان ها و نهی های الهی، یک حفاظ برای انسان است.
مرزهای حفاظتی و دایره های کنترل است.
آن کس که گناه می کند، پا را از این دایره بیرون گذاشته است.
معصیت، چه به صورت ترک فرمان، یا ارتکاب یک نهی، خروج از محدوده مجاز و ورود به قلمروِ «ورود ممنوع» است، نوعی دریدن پرده حفاظتی و ترک حریم و هتک قانون و قدم گذاشتن در منطقه خطر است.
این است که به گنهکاری که به حریم قانون تجاوز می کند و عصیان از او سر می زند، «فاسق» گفته می شود و به این تعدّی، «فِسق».
مطلوب آن است که گناه و عصیان و فسق، در نظر انسان «قبیح» و «مکروه» و «منفور» باشد و طبع سالم آدمی، آن را نپذیرد.
اگر به این مرحله رسیدیم که واقعاً نافرمانی و فسوق و معصیت را «زشت» دانستیم، بسیاری از مسائل حلّ است و نیازی به بسیاری از کنترل ها نیست. یک مأمور باطنی و نیروی قلبی، پیوسته ما را از ورود در «منطقه ممنوعه» گناه، باز می دارد و از طرف دیگر نیروی «احسان طلبی» و عشق به نیکی بطور مداوم، مشوّقی برای پرداختن به حسنات و صالحات است.
ربط خشم خدا با آتش دوزخ
فرازهای دعای امروز در ارتباط با یکدیگر است.
عشق به احسان، بطور طبیعی نفرت از گناه را هم به همراه دارد.
زشت دانستن فسوق و عصیان، انسان را از افتادن در سخط و خشم الهی باز خواهد داشت.
مصونیت از غضب پروردگار، بیمه عذاب دوزخ است. چرا که ارتکاب نافرمانی و فسق، خداوند را به خشم می آورد و کسی که مورد غضب و نفرت الهی قرار گرفت، باید در انتظار «آتش» باشد. قرآن کریم، از جمله کسانی را که مشمول عذاب الهی و شعله های آتش فروزان می داند، عبارتند از: شقاوتمندانی که تکذیب کننده حقایق و پشت پازننده به مکتب انبیا و دعوت های آنانند. پروردگار هم از مکذّبین ناخشنود است و برایشان، جهنّم را مهیّا کرده است.
پس گناهان، هیزم آتشی اند که خودمان برافروزنده آنیم و ما در آتشی که خودمان با گناهان، برافروخته ایم، خواهیم سوخت.
چاره در ترک گناه است. و راه، اطاعت پروردگار و عبودیّت اوست.
مددخواهی از خدا
باز هم در پایان دعا، دست نیاز به طرف پروردگار گرفته ایم و خود را نیازمند یاری و کمک او می دانیم تا:
عشق به احسان پیدا کنیم، و نفرت از فسق و نافرمانی داشته باشیم.
از سخط خداوند و آتش دوزخ در امان باشیم،
خدایی که فریادرس محرومان و پناه درماندگان و امید ناامیدان است. اهل استغاثه را پناه می دهد و دادخواهان و یاری طلبان را، پاسخ می دهد و یاری می کند.
امید آنکه لطفش دستمان گیرد و کیمیای نظرش، مسِ وجودمان را طلا کند.