به گزارش سایت خبری پرسون، تبسم نمازی در یادداشتی نوشت: در حالیکه کشور در بحران اقتصادی بیسابقهای فرو رفته و مردم از تامین مایحتاج روزانه خود در ماندهاند و نارضایتیها رو بهافزایش است، از مجلس، هر روز طرح تازهای برای برخورد با بیحجابها بیرون میآید و جالبتر آنکه طرح قبلی هنوز به صحن نرسیده، طرح بعدی، با درنظر گرفتن مجازاتهای سنگینتر ارائه میشود؛ مجازاتهایی که از محدودیت خدمات اجتماعی، به سلب گذرنامه و از جریمه چندصدهزارتومانی، به جریمه میلیاردی رسیده و عجیب هم نیست اگر به مجازات اعدام هم برسد. اما علت این همه طرح، برای برخورد با بیحجابان از کجا نشات میگیرد؟
به دنبال همهگیری کرونا، برخورد با بدحجابان بهمدت دو سال تعطیل بود؛ مردم با پوشش همیشگی خود تردد میکردند و کشور هم روزهای عادی خود را میگذراند؛ مشکلی هم نبود. با آمدن دولت جدید، تندروها که جان تازهای یافته بودند، با این بهانه که مردم و خانواده شهدا از وضع حجاب گلایه مندند، ونهای گشت ارشاد را، راهی شهر کردند. ویدئویی منتشر شد که مادری را نمایش میداد در جلوی ون گشت ارشاد قرارداشت، و میخواست مانع انتقال فرزند بیمار خود که دستگیر شده بود، به مرکز امنیت اخلاقی شود. پس از آن، مرگ ناباورانه مهسا امینی در مقر پلیس امنیت اخلاقی، با مانتویی بلند و شالی عریض بر سر، کشور را در بحرانی سه ماهه فرو برد که هنوز خاکسترش گرم است. اما امروز مدافعان چنین طرحهایی که تا پیش از مرگ مهسا، از گلایه شهدا و مردم جامعه از پوشش مهسا میگفتند امروز دیگر پوشش مهسا را نهتنها دغدغه جامعه و خانواده شهدا نمیدانند که این نوع پوشش را از پوشش مدافعان انقلاب و نظام هم تلقی کرده و از دستبوسی آنها هم سخن میگویند و عکسهای آنها را در مراسمهای حکومتی بهنمایش میگذارند. اما این پرسش بیپاسخ میماند که آیا یکباره اعتراض مردم به آن نوع پوشش تمام شد و حال دغدغهمند بیحجابان شدند؟ این چه مردمی هستند که به ناگاه تا این حد، دغدغه آنها دچار تحولی بدون دلیل میشود که بعد از مرگ مهسا حجابش دیگر مسئله نبوده و امروز مساله آن مردم، بیحجابی است و نه بدحجابی؟
واقعیت آن است که مردم همان کسانی بوند که توسط گشت ارشاد دستگیر میشدند. مردم مهسا بودند، دخترکی کم سن و سال که از شهرستانی کوچک برای کاری به تهران آمده بود؛ نه دنبال براندازی بود و نه عامل دشمن. خانواده شهدا هم از جمله باکریها بودند وهمتها که هیچ نسبتی با گشت ارشاد نداشتند. اما بخش تندرو وجود داشت و دارد که خودش را بیش از خود خانواده شهدا، داعیه دار شهدا میداند، تا آنان را بهنفع خود مصادره و بههر شکل که خواست خرج کند. تندروها خود را مردم تعریف کرده و خواست خود را عین خواست مردمی میدانند که دست برقضا در مجلسی با مشارکت ۵۲ درصدی رای نمیآورد اما هم او، در انتخاباتی با مشارکت ۲۸ درصد، با وجود کم شدن آرایش، در شرایطی که جمعیت واجدان شرایط رای دادن، افزایش یافته، راهی بهارستان میشود. پس او بهتر از هر کسی میداند که اگر بخواهد صندلیاش را در بهارستان از دست ندهد باید مشارکت پائین و پائینتر بیاید. پس باید جامعه متشنج و خشمگین و ناامید باشد. یکسال به انتخابات بعدی مانده؛ از نظر آنان حضور حداکثری سهم مهلکی است. آنها ابایی ندارند که بهصراحت بیان کنند که پای منافع و مصالح آنها به میان باشد، مردم در نظر آنها جایی ندارند. برای آنها خانواده شهدا، خانواده باکریها و همتها نیستد، وگرنه چرا فقط شهدای عزیری که دستشان از دنیا کوتاه است و نیستند تا بگویند که نظر شما عین نظر ما نیست؛ چنانچه حاج قاسم سلیمانی گفته بود. از جمله همسر شهید همت به صراحت گفته بود که : « در قضیه حجاب من بهعنوان فردی که حجاب کامل دارم همیشه بهدوستان میگویم که آیا اگر اکنون حکومت پیامبر(ص) یا امیرالمومنین(ع) بود با زنان جامعه ما اینگونه برخورد میشد. من خودم بارها وقتی در خیابان عبور میکنم و میبینیم به آن شکل با دختران جوان برخورد میشود، در گوشهای میایستم و گریه میکنم.» همچنین چرا سراغ جانبازانی نمیروند که شهیدان زندهاند و امروز از پس مخارج درمان خود هم برنمیآیند؟ واضح است که آنها نه درد دین دارند و نه غم مردم. آنان به دنبال کرسیهای قدرتند و این کرسی بهدست نمیآید مگر با خشمگین و ناامید کردن مردم از نظام و ایجاد قهر در آنان با صندوقهای رای . اینجاست که باید عقلای قوم خطر این تندروها و تندرویها را ببینند و بدانند که خشم مردم ناامید همه چیز را در آتش همان خشم خواهد سوزاند. مجلسی که هیچ طرح برنامهای برای کشور و وضع امروز نداشته و از تمام تصمیمات مهم اقتصادی و سیاسی کنار گذاشته شده، مجلسی که از برآیندش چیزی حاصل نمیشود تا دولت و مملکت بخواهد رویش حساب باز کند، باید هم دنبال طرحهای عجیب و غریب درباره حجاب باشد. تا دیر نشده باید جلوی آنها را گرفت.